ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 آگرین  (1400/5/11 , 16:20)
دوستی داشتم که قرار بود رمانی بنویسد در مورد یک پسر ایرانی و یک دختر عراقی، با رابطهای شدیدا عاطفی و در آستانهی ازدواج. جنگ شروع میشود و هشت سال ادامه مییابد. در پایان این دو به رغم وجود زخم جنگ با هم ازدواج میکنند. مضمونِ او این بود «عشق مهمتر از وطن است، زیرا در انتخابِ معشوق اختیار با توست اما در انتخاب وطن، نه»

دوستِ من رمان را شروع کرد و جلوتر که رفت، شخصیتها کمکم راه خودشان را رفتند و ازدواجِ این دو به سرانجام نرسید. یعنی هر کاری کرد، انگار زخمِ جنگ سرِ التیام یافتن نداشت و آن محبتِ سابق در میان آنها رنگ باخته بود. چنین بود که مضمون تبدیل شد به این «وطن از عشق مهمتر است، زیرا معشوق را میتوان عوض کرد، اما وطن را نه.»

کتاب «حرکت در مه»
محمدحسن شهسواری
رای ها (5)
لایک (5) | دیس لایک (0)
+1 DIANA (1400/5/12 , 02:29)
+1 ♡ zari ♡ (1400/5/11 , 16:27)
+1 Nazanin 7 (1400/5/11 , 16:24)
+1 Fateme (1400/5/11 , 16:22)
+1 Ramin 7 (1400/5/11 , 16:21)
در کل: 5

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 10 مهمان