(1398/6/17 , 14:14) | [#] |
tamana آدمک آخر دنیاست بخند:) |
بسته راه نفسم بغض و دلم شلعه ور است
چون یتیمی ک به اون فحش پدر داده کسی
چون یتیمی ک به اون فحش پدر داده کسی
(1398/6/17 , 14:32) | [#] |
MaHaK VOorOojaK |
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی
(1398/6/17 , 14:34) | [#] |
MaHaK VOorOojaK |
من گمانم زندگی باید همین باشد
من که باور کرده ام، باید همین باشد
من که باور کرده ام، باید همین باشد
(1398/6/17 , 14:49) | [#] |
MaHaK VOorOojaK |
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
كه دروغی تو، دروغ
كه فریبی تو، فریب
با دلم میگوید
كه دروغی تو، دروغ
كه فریبی تو، فریب
(1398/6/17 , 14:54) | [#] |
Roksana از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
ﻟﺤﻈﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ، ﻣﺴﺘﻢ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽﻟﺮﺯﺩ، ﺩﻟﻢ، ﺩﺳﺘﻢ
ﺑﺎﺯ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ
ﻫﺎﯼ! ﺩﻝ
ﺍﯼ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺴﺖ
ﻟﺤﻈﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ، ﻣﺴﺘﻢ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽﻟﺮﺯﺩ، ﺩﻟﻢ، ﺩﺳﺘﻢ
ﺑﺎﺯ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ
ﻫﺎﯼ! ﺩﻝ
ﺍﯼ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺴﺖ
ﻟﺤﻈﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ
(1398/6/17 , 14:56) | [#] |
MaHaK VOorOojaK |
بیا ای مهربان با من!
به دیدارم بیا هر شب
دراین تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
به دیدارم بیا هر شب
دراین تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
(1398/6/18 , 00:54) | [#] |
tamana آدمک آخر دنیاست بخند:) |
مسکینی دیدم با کفش پاره،شکر میکرد خدارا
گفتم ک کفش پاره که شکر کردن ندارد!
گفت:یکی شکر میکرد دیدم ک پا ندارد
گفتم ک کفش پاره که شکر کردن ندارد!
گفت:یکی شکر میکرد دیدم ک پا ندارد
(1398/6/18 , 00:57) | [#] |
tamana آدمک آخر دنیاست بخند:) |
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور میکرد
مرد نماز را شکست و گفت :نمیبینی در حال راز و نیاز با خداوند هستم
مجنون گفت :عاشق بنده ای هستم و تورا ندیده ام ت چگونه عاشق خداوندی و مرا دیده ای!
مرد نماز را شکست و گفت :نمیبینی در حال راز و نیاز با خداوند هستم
مجنون گفت :عاشق بنده ای هستم و تورا ندیده ام ت چگونه عاشق خداوندی و مرا دیده ای!
(1398/6/18 , 01:02) | [#] |
tamana آدمک آخر دنیاست بخند:) |
طوطی و کلاغ هر دو زشت آفریده شدند
طوطی اعتراض کرد و زیبا شد
کلاغ ولی راضی شد ب رضای خداوند
اکنون طوطی در قفس است و کلاغ آزاد!
طوطی اعتراض کرد و زیبا شد
کلاغ ولی راضی شد ب رضای خداوند
اکنون طوطی در قفس است و کلاغ آزاد!
(1399/4/12 , 21:46) | [#] |
الیزاسیون |
هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد...
#مهدی_اخوان_ثالث
زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد...
#مهدی_اخوان_ثالث
(1399/4/12 , 21:48) | [#] |
الیزاسیون |
اگر روزم پریشان شد
فدای تاری از زلفش،
که هر شَب
با خیالش خواب های دیگری دارم...!
#مهدی_اخوان_ثالث
ویرایش شد الیزاسیون (1399/4/12 , 21:49) [1]
فدای تاری از زلفش،
که هر شَب
با خیالش خواب های دیگری دارم...!
#مهدی_اخوان_ثالث
ویرایش شد الیزاسیون (1399/4/12 , 21:49) [1]
(1399/4/12 , 21:50) | [#] |
الیزاسیون |
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
#مهدی_اخوان_ثالث
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
#مهدی_اخوان_ثالث
(1400/2/7 , 10:28) | [#] |
pedram/6 شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی |
تو دیگران را فقط از بیرون میتوانی ببینی
تو ظاهر دیگران را میشناسی و آنان بیرون خودشان را بسیار زیبا جلوه میدهند ؛ ظاهر انسانها ویترین نمایشگاه است و بسیار فریبنده ، و تو بیرون دیگران را با درون خودت مقایسه میکنی !
در درون میدانی که خوشحال نیستی ، در درون فکر میکنی که چیزی نیستی و بیارزش هستی ؛ پس تو هم به سبب حسادت شروع میکنی به ساختگی بودن ، شروع میکنی به تظاهر کردن به چیزهایی تظاهر میکنی که نداری !
بیشتر و بیشتر مصنوعی میشوی ، از دیگران تقلید میکنی ، میخندی اما قلبت ابداً نمیخندد ، شاید مشغول گریه و زاری باشد !
انسان حسود در جهنم زندگی میکند ؛ مقایسه کردن را دور بینداز ، حسادت از بین خواهد رفت ، ساختگی بودن از بین خواهد رفت ...
فقط وقتی میتوانی آن را دور بیندازی که شروع کنی به رشد دادن گنجینهی درون خودت ، راه دیگری وجود ندارد ؛ رشد کن ، فردی هرچه اصیلتر شو ...
خودت را دوست بدار و به خودت ، همانگونه که خداوند خلق کرده ، احترام بگذار و آنگاه درهای بهشت برایت گشوده خواهند شد
تو ظاهر دیگران را میشناسی و آنان بیرون خودشان را بسیار زیبا جلوه میدهند ؛ ظاهر انسانها ویترین نمایشگاه است و بسیار فریبنده ، و تو بیرون دیگران را با درون خودت مقایسه میکنی !
در درون میدانی که خوشحال نیستی ، در درون فکر میکنی که چیزی نیستی و بیارزش هستی ؛ پس تو هم به سبب حسادت شروع میکنی به ساختگی بودن ، شروع میکنی به تظاهر کردن به چیزهایی تظاهر میکنی که نداری !
بیشتر و بیشتر مصنوعی میشوی ، از دیگران تقلید میکنی ، میخندی اما قلبت ابداً نمیخندد ، شاید مشغول گریه و زاری باشد !
انسان حسود در جهنم زندگی میکند ؛ مقایسه کردن را دور بینداز ، حسادت از بین خواهد رفت ، ساختگی بودن از بین خواهد رفت ...
فقط وقتی میتوانی آن را دور بیندازی که شروع کنی به رشد دادن گنجینهی درون خودت ، راه دیگری وجود ندارد ؛ رشد کن ، فردی هرچه اصیلتر شو ...
خودت را دوست بدار و به خودت ، همانگونه که خداوند خلق کرده ، احترام بگذار و آنگاه درهای بهشت برایت گشوده خواهند شد
دانلود تاپیکNew at the top