تمام شُغال هایی که امروز به سختیِ ما میخندند ...
روزگاری استخوان شکار ما را لیس میزدند...!!!

در این دُنیایِ بی حاصِل چرا مغرور میگَردی؟!
سُلِیمان گَر شَوی آخر نَصیب مور میگَردی...!!!

قبل از گرفتن قیافه برای دیگران
از داشتن آن اطمینان حاصل فرمایید...!!!

گاهی نَفَسی هست ولی هم نَفَسی نیست
در هر نَفَسَت ، هم نَفَسَت ؛ هیچ کسی نیست
آنقدر غریبی که در این شهر دَرَندَشت
دنیای تو اندازه کُنجِ قَفَسی نیست...!!!

قَلَمَت بِشکَنَد روزگار
گَر نَنِویسی بَر ما چه گُذَشت...!!!

زِ تمام بودنی ها تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن دلم آرزویی ندارد...

تو گَر گناهِ من شَوَی
تُوبِه نمیکنم زِ تو...

با آفتابه آب میخوردن
لیوان دادیم دستشون...
حالا با آب معدنی
واسه خودمون کلاس میزارن...!!!

حکایت خیلیاس...

آسمان قِسمَت ما بود که بی بال شدیم
دل به فریاد سِپُردیم ولی لال شدیم
ما به این حنجره گفتم که لب وا نَکُنَد
عاقبت پایِ سکوتِ دِلِمان چال شدیم...!!!

آنروز که سَقفِ خانهها چوبی بود!
گفتارو عَمَل در همه جا خوبی بود!
امروز که بَنایِ خانه ها سَنگ شدهاست!
دل همه با بَنا هَماهَنگ شدهاست...!!!

هنوز مشخص نشده سوختن ستمگر
تو آتیش جهنمِ اون دنیا چه سودی
واسهی مردم ستم دیده این دنیا داره؟!

یا دَستِ رفاقت مَدِه و دست نِگَه دار
یا تا تَه این خط حُرمَتِ دست نگه دار...!!!

عُمری که اَجَل در عَقَبش میتازَد
هر کَس که غم و غُصه خورَد میبازَد
پس غُصه و اندوه مَخور اِی عاقِل
دُنیا به دَمی کارِ تو را میسازَد...!!!

ابن سینا عجب حرفی زد:

اگر میدانستید،
یک محڪوم به مرگ
هنگام مجازات
چقدر آرزوے بازگشت
به زندگے را دارد،
آنگاه قدر روزهایے را ڪه
با غم سپرے مے ڪنید،
میدانستید.

گویند اگر مِی بخوری عَرش بِلَرزد
عرشی که به یک جام بلرزد به چه اَرزَد؟
در خانه ما زیر زمینیست که در آن
یک خَم بخوری خِشتی از آن نیز نَلَرزِد...

لحظات را طِی کردیم
تا به خوشبختی برسیم
اما وقتی رسیدیم فهمیدیم
خوشبختی
همان لحظاتی بود که گذشت...!

هر کسی را از کَرَم بخشیده ایزد گوهَری
داده اما عدهای را گوهَر والا تری
گرچه همراهش بود خون جِگَر خوردن ولی
برتر از آن نیست از شأن و مقامِ مادری...!!!

تو اگر خویش منی؛پیش منی؛نیش چرا؟
میکنی قلب مرا،عرصه تشویش چرا؟
دشمنم چون تو مرا اینهمه آزار نکرد
من که سرباز توام کیش چرا مات چرا...!!!

هر چیزی کَمَش داروست
مُتِوَسِطَش غذاست
و زیادش سَم است
حتی محبت کردن...!!!

ما آمدهایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم
نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم
زندگیِ ما حکایت یخ فروشیاست
که از او پرسیدند:
فروختی؟
گفت: نَخَریدَند؛ولی تمام شد...!!!