(1403/9/22 , 23:52) | [#] |
تریاق |
به حرفای روانشناس و من چقدر این زن و دوستش دارم و بعد که بهم گفت اظطراب شما رو فتح کرده به اون روزی فک کردم که معلمم دفتر مشقم و انداخت تو سطل آشغال و یادِ املای پاتخته که دستام میلرزید و میگف اگه بلرزه خط کش و میارم
یاد خط کشی که هی میخورد رو دستام
بعد یاد مادرم که دستام و دید هیچی نگفت
بعد یاد اشکای پارمیدا موقع آزمون افتادم
ذهنم مث کامواس کلافم کلافه
به همین چیزا فکر میکنم...
ویرایش شد تریاق (1403/9/22 , 23:52) [1]
یاد خط کشی که هی میخورد رو دستام
بعد یاد مادرم که دستام و دید هیچی نگفت
بعد یاد اشکای پارمیدا موقع آزمون افتادم
ذهنم مث کامواس کلافم کلافه
به همین چیزا فکر میکنم...
ویرایش شد تریاق (1403/9/22 , 23:52) [1]
(1403/10/14 , 21:21) | [#] |
عـᬼــاطــــفـᬼــه ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
که پاشم برم لباس اتو بزنم
(1403/11/11 , 20:27) | [#] |
مهدی لعنت به فردا که نذاشت امروز را زندگی کنیم. |
کلا بعضی چیزا هستن که نمیشه اینجا گفت و تو ذهنم همش اونا رو مرور میکنم که آیا میشن یا نمیشن.