(1398/11/24 , 12:39) | [#] |
ELy هستم ولی خستم |
شما مشغول بازی پینگ پنگ خونه یکی از دوستاتون هستین و ناگهان آخرین توپ پینگ پنگی که داشتین می افته داخل یک سوراخ و این سوراخ در حقیقت یک لوله نازک فلزیه که کف زمین سیمانی کار گذاشته شده و 30 سانت هم عمق داره.
سوال: چطوری می تونین اون رو بدون ذره ای آسیب بیرون بیارین در حالی که تنها ابزار شما راکت پینگ پنگ تون، بند کفشهاتون و یک بطری آب معدنی که برای رفع عطش در اتمام بازی، تهیه کرده اید؟ البته به یاد داشته باشین که بطری آب معدنی پلاستیکی به خاطر قطرش توی لوله نمی ره.
سوال: چطوری می تونین اون رو بدون ذره ای آسیب بیرون بیارین در حالی که تنها ابزار شما راکت پینگ پنگ تون، بند کفشهاتون و یک بطری آب معدنی که برای رفع عطش در اتمام بازی، تهیه کرده اید؟ البته به یاد داشته باشین که بطری آب معدنی پلاستیکی به خاطر قطرش توی لوله نمی ره.
(1398/11/24 , 14:03) | [#] |
Roksana از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
# ELy (13.02.2020 / 09:08)
افرین رکسی
افرین رکسی
(1398/11/24 , 18:59) | [#] |
ELy هستم ولی خستم |
# kakojavad (13.02.2020 / 13:57)
اب رو میریزم تویه لولهبدم میاد ازت
اب رو میریزم تویه لولهبدم میاد ازت
(1398/11/24 , 21:17) | [#] |
delsa |
- ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﻪ ﺩﮐﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭼﺮﻡ ﻓﺮﻭﺷﯽ ، ﺩﻭﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭘﺮﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻓﺮﻭﺷﯽ ؟ ؟ ؟
(1398/11/25 , 00:25) | [#] |
ELy هستم ولی خستم |
# delsa (13.02.2020 / 17:47)
- ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﻪ ﺩﮐﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭼﺮﻡ ﻓﺮﻭﺷﯽ ، ﺩﻭﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭘﺮﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻓﺮﻭﺷﯽ ؟ ؟ ؟راهنمایی بکن
- ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﻪ ﺩﮐﺎﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭼﺮﻡ ﻓﺮﻭﺷﯽ ، ﺩﻭﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭘﺮﺩﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻣﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻓﺮﻭﺷﯽ ؟ ؟ ؟راهنمایی بکن
(1398/11/25 , 16:36) | [#] |
ELy هستم ولی خستم |
زندانی دارای دو در است، يكی در آزادی و ديگری در اعدام.
اين زندان دارای دو زندان بان است كه يكی از آنها راستگو و ديگری دروغگوست.
خود زندان بان ها همديگر را به خوبی می شناسند.
در اين زندان مردی محبوس است كه نمی داند كدام زندان بان راستگو و كدامیک دروغگو است.
به او اجازه می دهند که از هر يک از زندان بانان كه دلش می خواهد سوالی بكند و از پاسخ طرف مقابل بفهمد در آزادی كدام است تا از آن خارج شود.
اين زندان دارای دو زندان بان است كه يكی از آنها راستگو و ديگری دروغگوست.
خود زندان بان ها همديگر را به خوبی می شناسند.
در اين زندان مردی محبوس است كه نمی داند كدام زندان بان راستگو و كدامیک دروغگو است.
به او اجازه می دهند که از هر يک از زندان بانان كه دلش می خواهد سوالی بكند و از پاسخ طرف مقابل بفهمد در آزادی كدام است تا از آن خارج شود.