وقتی یه دختر مستقل و قوی میبینم ک موفق شده یه جون ب جونام اضافه میشه =))

بهترین لحظهی ۱۴۰۲ ؟

مگر همه با هم توی این خرابشده نبودیم.
کی وقت کردید لحظههای خوب بسازید دوستان؟

امروز ویدئویی از گلبول سفید که بین گلبولهای قرمز میچرخه و چک می کنه ببینه ذره ی خارجی وجود نداشته باشه دیدم
ذره ذره ی وجود شما دارن برای حال خوبتون تلاش میکنن، نزارید یه نفر از بیرون بهمتون بریزه..
همین .. =)))

جمشید پرید وسط گفت ببین چقد سمنو داریم، ببین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره دستشو تا مچ کرد تو کاسه، گفت یعنی می خوام بهت بگم دنیای دیوونه ها از همه قشنگتره
پاشو یه دوش بگیر بریز همه رو تو چاهک بره پی کارش.

باهار عیدی داد ... عیدی مبارک =))

جهان دیوونه ای بی دردسر میخواست من بودم
که اهل سوختن بودم
که اهل ساختن بودم.
دلم میخواست از این لحظه های سرد بی وزنی
به آغوش تو برگردم اگرچه بی بدن بودم
#بی بدن

با موفق شدنت بزن تو دهن همه اونایی ک دست کمت گرفتن =))

لطفاً روی ناهنجاری های رفتاری، رفتارهای آسیب رسان، وسواسها و اختلالات فکری و روانی، برچسب «دوست داشتن» یا «از روی دوست داشتن» نزنید :/

ویرایش شد تریاق (1403/1/3 , 02:26) [1]

معنای دلتنگی را در زبانهای مختلف میخواندم که رسیدم به «Nostálgico»به زبان اسپانیایی یعنی دلتنگی، اما دلتنگی غریب؛ دلتنگیای که با خودش حس غربت میآورد.
فکر کن نشسته باشی در خانه و به جای دیدن جای خالی اش، خودت را میان خانه ات غریب ببینی، شبیه مهاجرانی که در خانه ی خودشان هم غریب اند. انگار او که رفته، وطنت بوده...
#عین نجفی

ویرایش شد تریاق (1403/1/3 , 02:30) [1]

دوباره صفحه وب رو باز میکنم تا ادامه مطلبی که چند ساعت پیش نصفه موند رو بخونم.

"...ساداکو در حالی در دوازده سالگی چشم از جهان فرو بست که فقط توانسته بود ۶۴۴ درنا را بسازد؛ اما این پایان رویای او نبود و همکلاسیهایش ۳۵۶ درنای کاغذی دیگر ساختند تا تعدادشان به همراه درناهای ساداکو به هزار رسید، بعد همهٔ آنها را به همراه ساداکو به خاک سپردند.
امروزه با توجه به علاقه ساداکو به ایجاد صلح در دنیا، درناهای کاغذی ساداکو به عنوان نماد بین المللی صلح در دنیا شناخته میشوند."

". در اساطیر ژاپن، هر کس هزار درنای کاغذی بسازد یک آرزویش برآورده میشود و در این کشور رسم است که برای بیماران هزار درنا بسازند"

یاد آن شبی افتادم ک درناهای رنگیم گریه میکردن و من تا صبح با ناخن های لاک زده دستم کاغذ تا میزدم تا دیارم آباد بشه... -_-

ویرایش شد تریاق (1403/1/3 , 02:40) [5]

بعضی موقعها مثل الان فکر میکنم کی بدرد نخور شدم واسه زندگیم؟ کی توی این دنیا جام شد وسط یه مشت خاطرهی دردآور؟ کی مچاله شدمو پرت شدم یه کنار که توی خلوت خودم قاطی روزمرگی شم و حل شم بین آدمایی که هیچ کدومشون سرجاشون نیستن؟!

من فقط ظاهرم امروزیه اونم شاید =))
اصلا رو open mind بودن من حساب نکنید...
جاست فرند،
بست فرند،
بستی و دوست اجتماعی و کوفت و زهرمار نداریم.
قاطی میکنم شرمندتون میشم =)))

و ما مردم، علیرغمِ این همه مصیبت و مصیبت زدگی چه استعدادی برای زندگی و شادمانی داریم.

#محمود_دولت_آبادی

.....

با توجه به موجودی کارتم، اگه جایی بخوام برم فقط میتونم برم تو فکر:/

آرامش را در کجا پیدا کردهای؟
+ گوشهنشینی، سکوت و بیتوقعی.

حتی ماه به اون خوشگلی هم یه نیمهی همیشه تاریک داره!
تا وقتی نتونی نیمهی روشن و تاریک یه نفر رو باهم بپذیری حرف از دوست داشتن شوخیه

گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هر چه هست
فراموش می کنم ...
پیر شدیم به پای غم
گفته بودم یادته؟ ..
کاش پیر بشیم به پای هم ...

نزدیک او دیگر مرو ...

ویرایش شد تریاق (1403/1/22 , 18:03) [1]

ولی #عبدالوهاب الرفاعی خیلی جالب میگه:

حروب كثيرة في رأسي وأنا قتيلها الوحيد!
در سرم جنگهای بسیاریست و تنها کشته اش منم

ویرایش شد تریاق (1403/1/22 , 18:09) [1]

از بد اقبالی و مصیبت هایش میگفت و من با لبخند به این موضوع فکر میکردم؛
که چگونه کسی می توانست من باشد..