مردم از بدبختی به انقلاب روی آوردند
و از انقلاب به بدبختی بازگشتند ..
#ناپلئون

یه بزرگی میگفت
اون زمانی که بهت بَر میخوره
از اون به بعد زندگیت بُر میخوره : )))

قلب فقط کارش خونرسانی نیست؛
رزق و روزیتون رو هم میرسونه!
خوش قلب باشید.

اگرین جاش خیلی خالیه نمیدونم حالش خوبه یا نه؟
امیدوارم خوب باشه?

دری که قسمتت باشه
بدون این که در بزنی برات باز میشه

اورسولا نگران نشد ... گفت: ما از اینجا نمیرویم, همینجا می مانیم, چون در اینجا صاحب فرزند شده ایم. خوزه گفت: اما هنوز مرده ای در اینجا نداریم, وقتی کسی مُرده ای زیرخاک ندارد, به آن خاک تعلق ندارد. اورسولا با لحنی آرام و مصمم گفت: اگر قرار باشد من بمیرم تا بقیه در اینجا بمانند, خواهم مُرد

#صد سال تنهایی

ویرایش شد تریاق (1402/11/28 , 00:42) [2]

یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را در بهمن ۱۴۰۲ دیدم :/

سلام بر کسانی که وقتی از زندگی دست کشیده بودیم،
بی منت برای ما صبر کردند
تا دوباره به زندگی برگردیم.

خبر بد اینکه شاید قلبتون یه روز شدیدا شکسته بشه
خبر خوب اینکه چیزی که شکسته شده رو نمیشه دوباره شکست =))

خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن را ندارم... توانش را نیز
برایم شادیست و اندوه نیز

#آنا آخماتووا

«الإنسان يتألم بالوهم، أكثر مما يتألم بالحقيقة.»

انسان در خيال و وَهم خود بيشتر آسيب میبیند تا در واقعیت.

دختر ۵ ساله ی مغول به همراه شترش =)))
وقتی میگم شتر دلبره =)))
ز غوغای جهان فارغ

کاش دختر ۵ ساله ی مغول بودم به همراه شترم -_-

بابا کسی اصلا به ما نگفته بود بزرگسالی اینطوریه که. فکر میکردیم میریم دنیا رو میبینیم. با کسی که دوسش داریم زندگی تشکیل میدیم. تلاش میکنیم و از خودمون یه ردپای کوچیکی جا میذاریم تو این دنیا...

من در اشرف مخلوقات بودن شکست خوردم
دیگه بقیشو میخوام گربه باشم =(

ویرایش شد تریاق (1402/12/4 , 23:50) [1]

شهریار ... آخرهای شعر وقتی از تدفین مادرش برمیگرده میگه در خونه رو باز کردم دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض.. بعد به شهریار میگه: بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟!

ببینید واقعن یک سری چیزها رو میدانم زهر است، ولی قُلپ قُلپ قُلپ.

و بهتر است حرف نزنیم، زیرا اندوه ابری مست است و از قلبی به قلب دیگر سفر میکند...

توجه داشته باشین
که هر چیزی محلیش خوبه
شیر محلی
کره محلی
دوغ محلی
کم محلی =)))

من خیلی کار دارم هنوز. خیلی چیزا هم برای از دست دادن دارم. ولی اگه بهم بگن همین الان میتونی چشماتو ببندی و دیگه بیدار نشی، با آرامش تمام چشمامو میبندم.