(1404/6/12 , 23:28) | [#] |
![]() | **nafasi** |
خسته از همه چیزهایی که
در بیرون به پایان رسید،
اما در درونِ من ادامه یافت...
در بیرون به پایان رسید،
اما در درونِ من ادامه یافت...
(1404/6/12 , 16:54) | [#] |
![]() | gharibe ashena |
ولی من هیچوقت نتونستم؛
به اجبار برای دیگران اهمیت قائل بشم.
هر حرفی که زدم؛
هر احترامی که گذاشتم؛ هر کمکی که کردم؛
همهش از تهِ قلبم بوده.
همینقدر بدونِ نقاب؛ عمیق و واقعی...
.
به اجبار برای دیگران اهمیت قائل بشم.
هر حرفی که زدم؛
هر احترامی که گذاشتم؛ هر کمکی که کردم؛
همهش از تهِ قلبم بوده.
همینقدر بدونِ نقاب؛ عمیق و واقعی...
.
(1404/6/15 , 18:43) | [#] |
![]() | gharibe ashena |
این متن رو خیلی قبول دارم، میگه:
"کسی که دلت را شکست
روزی همان جا خواهد شکست
نه وقتی که غم دارد
وقتی که خوشحال است
وقتی که فکر می کند همه چیز روبراه است"
🌵
"کسی که دلت را شکست
روزی همان جا خواهد شکست
نه وقتی که غم دارد
وقتی که خوشحال است
وقتی که فکر می کند همه چیز روبراه است"
🌵
(1404/6/16 , 13:41) | [#] |
![]() | gharibe ashena |
آدمها رو همونطور که هستن بپذیر ولی بذارشون تو جایگاهی از زندگیت که بهش تعلق دارن.
(1404/6/16 , 21:07) | [#] |
![]() | gharibe ashena |
آدمی که شنیده نشه بلندتر حرف میزنه، آدمی که درک نشه دیگه حرف نمیزنه.
(دیروز, 19:50) | [#] |
![]() | gharibe ashena |
آدمهای دورش کمتر و کمتر میشدن اما براش مهم نبود، معتقد بود اگه خودش رو داشته باشه عملا کم و کسری نداره و باز هم میشه زندگی کرد، بی احساس یا بیرحم نبود،فقط رو آدمها حساب نمیکرد، ته داستان رو خوب میدونست، دیگه امیدش فقط به خودش بود.