(1399/6/19 , 20:50) | [#] |
FAZi |
یکی از مشکلاتم برای برقراری و شروع روابط اینه که من دیگه انرژی شناسوندن خودم به آدمهای جدید رو ندارم.
(1399/6/19 , 20:50) | [#] |
FAZi |
(1399/6/19 , 20:50) | [#] |
FAZi |
هیچوقت به آدما برای موندن تو زندگیتون و خوب بودن باهاتون باج ندید، حتی به قیمتِ تنهایی
(1399/6/19 , 20:51) | [#] |
FAZi |
فقط میدانم که(شادی)در چیزهای نابودشدنی نیست،
درخارج نیست،
بلکه در درون است، این ذهن است که چیزها را ترسناک، بیارزش، مطلوب یا بیبها میکند و بنابراین این ذهن است که باید تغییر کرده باشد.
?اروین د یالوم
درخارج نیست،
بلکه در درون است، این ذهن است که چیزها را ترسناک، بیارزش، مطلوب یا بیبها میکند و بنابراین این ذهن است که باید تغییر کرده باشد.
?اروین د یالوم
(1399/6/19 , 20:51) | [#] |
FAZi |
زندگی توی ایران شبیه اون موقعهاست که روی سفرهها عکس چلوکباب بود اما ما روش عدسی میخوردیم!
(1399/6/19 , 20:51) | [#] |
FAZi |
مردی همسرش لکه سپیدی در چشم داشت ،ولی چون او عاشقش بود سالهای سال متوجه این عیب نشده بود.
روزی به چشمان همسرش نگاه کرد و گفت : این سپیدی چشمت از چه زمانی پیدا شده؟ زن گفت : از همان روزی است که عشقت نسبت به من سرد شده .
?کشف الاسرار
?خواجه عبدالله انصاری
روزی به چشمان همسرش نگاه کرد و گفت : این سپیدی چشمت از چه زمانی پیدا شده؟ زن گفت : از همان روزی است که عشقت نسبت به من سرد شده .
?کشف الاسرار
?خواجه عبدالله انصاری
(1399/6/19 , 20:52) | [#] |
FAZi |
معمولا تو دنیا، وسیله و جنس نوستالژی میشه
اینجا قیمتشون؛
ما نمیگیم عه یادش بخیر فلان چیز، میگیم یادش بخیر فلان چیز انقدر قیمتش بود و ناراحت میشیم.
اینجا قیمتشون؛
ما نمیگیم عه یادش بخیر فلان چیز، میگیم یادش بخیر فلان چیز انقدر قیمتش بود و ناراحت میشیم.
(1399/6/19 , 20:53) | [#] |
FAZi |
هر وقت تو زندگی
راهتو گم کردی،
راهتو پیدا کن؛
در همین حد میتونم نصیحتتون کنم!
راهتو گم کردی،
راهتو پیدا کن؛
در همین حد میتونم نصیحتتون کنم!
(1399/6/19 , 20:54) | [#] |
FAZi |
قدرت انتقال خیلی مهمه، شما یه چیزی تو وجودت داشته باشی، از حس گرفته تا تفکر و استعداد، نتونی به کسی انتقال بدی از تنهایی میمیری.
(1399/6/19 , 20:54) | [#] |
FAZi |
نه اینکه کسی دورمون نباشه که احساس تنهایی کنیما، نه.
مشکلِ ما نبودنِ آدمیه که قلقِ مارو بلد باشه
مشکلِ ما نبودنِ آدمیه که قلقِ مارو بلد باشه
(1399/6/19 , 20:54) | [#] |
FAZi |
بیحوصلگی کلاف کاموایی بزرگ سردرگمیست که هرچه هم که آدم سررشتههای آن را میکشد، باز هم از هم باز نمیشود و تنها گره به گره آدم را بیشتر در خودشان فرو میبرند و به خودت که میآیی، مسخ شده در میانهی کامواهای باز شده گیر افتادهای و با خودت تکرار میکنی که کدام در مرا از این هزارتوی بی سر و ته بیرون میبرد
(1399/6/19 , 20:55) | [#] |
FAZi |
ای كاش..
میتوانستم بگويم
كه با من چه میكنی
تو جانی در جانم میآفرينی..
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن
روزهای بيشتر شبهای بيشتر
و سهم بيشتری از زندگی میخواهم
تو به من اطمينان میدهی
كه فردايی وجود دارد ...
? جبران خليل جبران
میتوانستم بگويم
كه با من چه میكنی
تو جانی در جانم میآفرينی..
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن
روزهای بيشتر شبهای بيشتر
و سهم بيشتری از زندگی میخواهم
تو به من اطمينان میدهی
كه فردايی وجود دارد ...
? جبران خليل جبران