(1399/3/12 , 21:59) | [#] |
FAZi |
فهميدن اينكه چقد ارزش داري برا يه ادم واقعا راحته و زود ميشه متوجهش شد، اما خيلي وقتا خودمونو به نفهمي ميزنيم و شانس دوباره ميديم.
(1399/3/12 , 21:59) | [#] |
FAZi |
این ژن ایرانی چیه واقعا
تو هوای گرم داری عرق میریزی ولی حتما باید چند لیوان چایی داغ هر وعده بخوری
تو هوای گرم داری عرق میریزی ولی حتما باید چند لیوان چایی داغ هر وعده بخوری
(1399/3/12 , 22:00) | [#] |
FAZi |
روح آدمی حاکم بر اوست: هرکس با روش شخصی خود، هستیاش را به نابودی سوق میدهد و یا به آسمان لایزال پرتاب میدارد، تصمیمی بسیار درونی که بیهیچ نگاه به سن و سال، در ظلمت و یا روشنایی مطلق گرفته میشود.
? زندگی از نو
? کریستین بوبن
? زندگی از نو
? کریستین بوبن
(1399/3/21 , 21:57) | [#] |
FAZi |
روزگار عجیبی شده است؛
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است
میترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار
عادت کردهایم!
هوشنگ ابتهاج
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است
میترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار
عادت کردهایم!
هوشنگ ابتهاج
(1399/3/21 , 21:58) | [#] |
FAZi |
- حالا بعدا یه قرار میذاریم همو میبینیم
+ اره حتما، خیلی خوشحال میشم
( هیچوقت قرار نمیگذارند. )
+ اره حتما، خیلی خوشحال میشم
( هیچوقت قرار نمیگذارند. )
(1399/3/21 , 21:58) | [#] |
FAZi |
بخشیدن بیش از حد آدما رو متوقع می کنه و فکر می کنند اشتباه کردن های پی در پی حق مسلمشونه.
(1399/3/21 , 21:58) | [#] |
FAZi |
گاهی انقدر از دنیای آدما فاصله میگیری که یادت میره خودتم از اونایی ... !
(1399/3/21 , 22:00) | [#] |
FAZi |
آدما وقتی که میخوان برن،
شروع میکنن به کمرنگ شدن،
هی رنگشون میره، تا آخر میشن مثل
یه نوشتهی قدیمی لای یه کتاب قدیمی که حرفی عاشقانه بوده، ولی اینقدر کمرنگ شده که دیگه نمیشه بخونیش!
شروع میکنن به کمرنگ شدن،
هی رنگشون میره، تا آخر میشن مثل
یه نوشتهی قدیمی لای یه کتاب قدیمی که حرفی عاشقانه بوده، ولی اینقدر کمرنگ شده که دیگه نمیشه بخونیش!
(1399/3/21 , 22:00) | [#] |
FAZi |
آدم باید یکیو داشته باشه
که خودشو "بخاطر اون" جمع و جور کنه، نه از "ترس اون" (:
که خودشو "بخاطر اون" جمع و جور کنه، نه از "ترس اون" (:
(1399/3/21 , 22:01) | [#] |
FAZi |
نیاز دارم تو واگن انتهایی قطاری لم بدم که به جای خاصی قرار نیست برسه، و بیرون رو تماشا کنم.
(1399/3/21 , 22:01) | [#] |
FAZi |
ما چیزی که خودمان میخواهیم باشیم، نیستیم. چیزی هستیم که جامعه میخواهد. چیزی هستیم که والدینمان انتخاب میکنند.
ما نمیخواهیم کسی را ناامید کنیم. نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم. بنابراین بهترینها را در وجود خود خفه میکنیم. کم کم درخشش رویاهامان تبدیل به هیولای کابوسهامان میشود. آنها کارهاییاند که انجامشان ندادهایم. ممکنهایی که ناممکن کردهایم.
? خیانت
? پائولو کوئیلو
ما نمیخواهیم کسی را ناامید کنیم. نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم. بنابراین بهترینها را در وجود خود خفه میکنیم. کم کم درخشش رویاهامان تبدیل به هیولای کابوسهامان میشود. آنها کارهاییاند که انجامشان ندادهایم. ممکنهایی که ناممکن کردهایم.
? خیانت
? پائولو کوئیلو
(1399/3/21 , 22:02) | [#] |
FAZi |
گُزیدم از میان مرگها، اینگونه مردن را:
تو را چون جان فشردن در بر آنگه جان سپردن را
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای که طعمِ تو
طراوت میدهد حتّی، شرنگِ تلخِ مردن را
تو را چون جان فشردن در بر آنگه جان سپردن را
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای که طعمِ تو
طراوت میدهد حتّی، شرنگِ تلخِ مردن را