(1403/7/12 , 08:04) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
از تو کبریتی خواستم
که شب را روشن کنم
تا پله ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانت را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانت را به من سپردی
زمان کهنه شد
و مُرد.
که شب را روشن کنم
تا پله ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانت را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانت را به من سپردی
زمان کهنه شد
و مُرد.
(1403/7/12 , 08:06) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1403/7/12 , 08:06) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
دوستت دارم
باید در چشمان نگریست؟
یا در گوشها گفت؟
باید در چشمان نگریست؟
یا در گوشها گفت؟
(1403/7/12 , 08:07) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است فراموشیِ لبخندِ تو ...
دشوار است فراموشیِ لبخندِ تو ...
(1403/7/12 , 08:07) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
هر دارو كه علاج بود
در خانه داشتم
اما تنم در باد
به تماشای غزلهای آخر می رفت
امروز را بی تو خفتم
فردا كه خاك را به باد بسپارند
تو را یافته ام
مگر تو نسیم ابر بودی
كه تو را در باران گم كردم ؟
در خانه داشتم
اما تنم در باد
به تماشای غزلهای آخر می رفت
امروز را بی تو خفتم
فردا كه خاك را به باد بسپارند
تو را یافته ام
مگر تو نسیم ابر بودی
كه تو را در باران گم كردم ؟
(1403/7/12 , 08:12) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم...
اما دریغ و درد که زن بودم...
(1403/7/12 , 08:13) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو...
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو...
(1403/7/12 , 08:15) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
(1403/7/12 , 08:16) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
در دامن سکوت بتلخی گریستم
(1403/7/12 , 08:16) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
(1403/7/12 , 08:17) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
(1403/7/12 , 08:18) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
آزرده از ملامت وجدان گریختم
(1403/7/12 , 08:18) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
(1403/7/12 , 08:19) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
(1403/7/12 , 08:20) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
رفتم که گم
شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
(1403/7/12 , 08:20) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
(1403/7/12 , 08:21) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تورا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
(1403/7/12 , 08:22) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
گریز و درد...
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
(1403/7/12 , 08:24) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
آه از این غربت ِ نزدیک و از آن حسرت ِ دور
عشق در سینه من هست و در آغوشم نیست
عشق در سینه من هست و در آغوشم نیست