(1402/10/8 , 20:58) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/10/8 , 21:00) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/10/8 , 21:00) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
به اطرافم نگاه میکنم و کسانی را میبینم که از رفتار و حرفهایشان زخمهایی عمیق برداشتهام و حتی بارها با آن زخمها جانم را گرفتهاند. احساس میکنم در تمام این سالها نه با دوستان و عزیزانم، بلکه با قاتلانم زندگی کردهام.
(1402/10/8 , 21:01) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/10/8 , 21:16) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/10/8 , 21:17) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
والا آدما هر چی مهربون تر ضعیف تر ، اصلا دریا خوبه آبیه قشنگه کنارش وایمیسی سنگ پرت میکنی سمتش بازم قشنگ و شفاف میمونه ولی حدتو باهاش ندونی ، تو چند ثانیه غرقت میکنه ، توم خوب باش تا جایی که سنگی که سمتت پرت میکنن به قلبت نخوره اگه خورد ، غرقشون کن.
(1402/10/8 , 21:18) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/10/26 , 07:46) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
ما از آنان که به ما تکیه کرده بودند، بی پناهتر بودیم.???
ویرایش شد «MaHsA» (1402/10/26 , 07:47) [1]
ویرایش شد «MaHsA» (1402/10/26 , 07:47) [1]
(1402/10/26 , 07:48) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
زخمهای عمیق، همان قهقهه هایی ست که بعدها به لبخندی اجباری و نه از روی خوشحالی، تغییر ماهیت میدهند.
(1402/10/26 , 07:49) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
ما که توقعمان زیاد نبود!
دلمان کسی را میخواست که ما را بلد باشد!
وقتی ببینیم نیست؛
دلسرد میشویم، سکوت میکنیم و به هیچ کنشی، واکنش نمیدهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چایی ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم!
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست!
صحبت از این است که آدمها برای ماندن، انگیزه میخواهند
دلشان که گرم نباشد، بیحس میشوند،
پشت میکنند به هرچیزی که بود و میروند
برای همیشه میروند...
دلمان کسی را میخواست که ما را بلد باشد!
وقتی ببینیم نیست؛
دلسرد میشویم، سکوت میکنیم و به هیچ کنشی، واکنش نمیدهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چایی ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم!
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست!
صحبت از این است که آدمها برای ماندن، انگیزه میخواهند
دلشان که گرم نباشد، بیحس میشوند،
پشت میکنند به هرچیزی که بود و میروند
برای همیشه میروند...
(1402/10/26 , 07:51) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
مثل یک کودکِ معلول که در کُنجِ کلاس، پچ پچِ هر دو نفر را به خودم میگیرم...?
(1402/10/26 , 07:51) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
زندگیم هر روز داره «کاریش نمیشه کرد»تر میشه.?
(1402/10/26 , 07:54) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
روزی صدبار به خودم میگم مگه تو چند سالته که انقد حالت بده؟!
و روزی صدبار جواب میدم: جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی.
ویرایش شد «MaHsA» (1402/10/26 , 07:54) [1]
و روزی صدبار جواب میدم: جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی.
ویرایش شد «MaHsA» (1402/10/26 , 07:54) [1]
(1402/10/28 , 20:45) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
از کِی کوچ کردیم به این همه سکوت؟
به این همه تنهایی...
به این همه تنهایی...
(1402/10/28 , 20:47) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
یا واقعا باشید یا واقعا نباشید…
چون هرجور بودنی رو میشه تحمل کرد،
به جز نصفه نیمه بودن…!
چون هرجور بودنی رو میشه تحمل کرد،
به جز نصفه نیمه بودن…!
(1402/10/29 , 23:14) | [#] |
«MaHsA» خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
حس میکنم همه چیز غیر واقعیه؛
مثلِ این میمونه که تو خوابم گیر کردم و میدونم که این یه خوابه و هی منتظرم تا یکی بیدارم کنه،تکونم بده و بگه بلند شو صبح شده!
ولی اون صبح هیچ وقت نمیاد و من مثلِ همیشه کارای روزانمو انجام میدم و با همه میگمو میخندم اما در آخر،حس میکنم که اینها بالاخره تموم میشن و یه روز که از همه چی خسته شدم بهترین لباسمو میپوشم و میرم بالای یه ساختمون و تموم!
شاید اون موقع بالاخره از خواب پاشم شاید هم نه
شاید یه نور بیاد و دستمو بگیره یا شاید اصلا دیگه منی وجود نداشته باشه!
مثلِ این میمونه که تو خوابم گیر کردم و میدونم که این یه خوابه و هی منتظرم تا یکی بیدارم کنه،تکونم بده و بگه بلند شو صبح شده!
ولی اون صبح هیچ وقت نمیاد و من مثلِ همیشه کارای روزانمو انجام میدم و با همه میگمو میخندم اما در آخر،حس میکنم که اینها بالاخره تموم میشن و یه روز که از همه چی خسته شدم بهترین لباسمو میپوشم و میرم بالای یه ساختمون و تموم!
شاید اون موقع بالاخره از خواب پاشم شاید هم نه
شاید یه نور بیاد و دستمو بگیره یا شاید اصلا دیگه منی وجود نداشته باشه!
(1403/5/31 , 00:47) | [#] |
Mahsa خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
ولی پنهان کردن غصه ها
از خود غصه ها دردش بیشتره
ویرایش شد Mahsa (1403/5/31 , 00:48) [1]
از خود غصه ها دردش بیشتره
ویرایش شد Mahsa (1403/5/31 , 00:48) [1]