(1401/9/6 , 17:35) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
عکسی به دست داشت از خود آن را نشان من داد پرسید:
با این مشخصات کسی را ندیدهای؟!
??
با این مشخصات کسی را ندیدهای؟!
??
(1401/9/6 , 17:36) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
من همیشه آدم بدِ داستان بودم
چون هرکاری میکردی با اینکه گناهی نداشتم جوری وانمود میکردم که انگار من مقصرم،نمیخواستم ناراحتت کنم و همیشه کوتاه میومدم انقدر این روند پیش رفت که دیگه توهم عادت کردی،هرچی میشد منت میزاشتی و منو مقصر میدونستی.کاش یکم فکر میکردی کاش یکم اون عقلت کار میکرد و میفهمیدی من فقط دوست داشتم و بخاطرت از خودم گذشتم.
?
چون هرکاری میکردی با اینکه گناهی نداشتم جوری وانمود میکردم که انگار من مقصرم،نمیخواستم ناراحتت کنم و همیشه کوتاه میومدم انقدر این روند پیش رفت که دیگه توهم عادت کردی،هرچی میشد منت میزاشتی و منو مقصر میدونستی.کاش یکم فکر میکردی کاش یکم اون عقلت کار میکرد و میفهمیدی من فقط دوست داشتم و بخاطرت از خودم گذشتم.
?
(1401/9/6 , 17:37) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
بعضی وقتا دلم برای خود قدیمیم تنگ میشه
برای خودمی که با یه جوک بی مزه فاز میگرفت و از ته دل قهقهه میزد و هیچی دیگه نمی تونست جلوی خندشو بگیره ، واسه خودمی که هنوز قلبش رو آدما لگدمال نکرده بودند و کلی دلیل واسه محبت کردن و دوست داشتن داشت ، واسه اون آدمی که شبا تا دیروقت دورهمی میرفت صبحا با کلی انگیزه از خواب بیدار میشد ، من فقط نمیدونم یهو چی شد اون آدم کجا رفت؟اینی که جلوی آینه ایستاده کیه چرا دور چشماشاینقدر گود افتاده چرا خیلی وقته دیگه حوصله ی کسی رونداره چرا سمت چپ سینش خالیه هیچی توش نیست چرا دیگه دلش نمیخواد از خواب بیدار شه؟!
??
برای خودمی که با یه جوک بی مزه فاز میگرفت و از ته دل قهقهه میزد و هیچی دیگه نمی تونست جلوی خندشو بگیره ، واسه خودمی که هنوز قلبش رو آدما لگدمال نکرده بودند و کلی دلیل واسه محبت کردن و دوست داشتن داشت ، واسه اون آدمی که شبا تا دیروقت دورهمی میرفت صبحا با کلی انگیزه از خواب بیدار میشد ، من فقط نمیدونم یهو چی شد اون آدم کجا رفت؟اینی که جلوی آینه ایستاده کیه چرا دور چشماشاینقدر گود افتاده چرا خیلی وقته دیگه حوصله ی کسی رونداره چرا سمت چپ سینش خالیه هیچی توش نیست چرا دیگه دلش نمیخواد از خواب بیدار شه؟!
??
(1401/9/6 , 17:38) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
آدمي كه از يه جايي به بعد فقط سكوت ميكنه، تبديل به يه آدم آروم نشده؛ فقط خسته شده از جنگيدن.اونجايي كه منتظر جنگيدنش بودي ولي ديدي فقط يه لبخند بهت زد بدون روزِ رفتنش نزديكه.بعضي از آدما وقتي باهات ميجنگن يعني براشون مهمي و وقتي هم ديگه نسبت بهت بي تفاوت ميشن يعني دارن زندگي كردن بدون تو رو به خودشون ياد ميدن.از هر جنگي نترس. بعضي از سكوتا از جنگ هم ترسناك ترن!
?
?
(1401/9/6 , 17:45) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
در “ بلاک کن، میوت کن، آنفالو کن، ریموو کن، حذف کن، بزن، بُکُش، ول کن، برو، دعوا کن، پاک کن، گند بزن به همه کس و همه چی، تیکه پارش کن، گوش نده داد بزن، عصبی باش، زیر پات له کن، بزن بشکن، فکر نکن، تنها شو، بمیر” ترین حالت ممکنم.
?
?
(1401/9/6 , 17:46) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
سیگارش رو روی پِله خاموش کرد، نه فقط سیگار بلکه هر چیز دیگه ای که توی دستش و لا به لای انگشتای کشیدش جذاب به نظر میومد، همینجوری که تو سکوت شب نشسته بودیم گفت:میدونی چیه! نمیترسم که شاید فردایی نباشه، شاید فلان کارم درست نشه، یا شاید شرایطم جور نشه، تو کل مسیرم نگران هیچکدوم از چیزایی که رفتن و میرن نیستم، ولی میترسم، میترسم اینقدر این آدم ها به رفتارای نچسب و دلزدشون ادامه بدن که منی که کمترین انتظار رو دیگه از کسی ندارم مجبور شم وسط راهم خودم و گم و گور کنم که شاید بفهمن اینجا من یه موجود زندم، صدای قورت دادن بغضش و شنیدم که لیوان آبش و سرکشید و رفت.
?
?
(1401/9/6 , 17:47) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
این روزا دیگه نمیدونم از کدوم دردمون بگم، هممون پر از درد و خستگیم، ولی بازم داریم میجنگیم و ادامه میدیم.
?
?
(1401/9/6 , 17:55) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
یه وقتایی تو زندگی هست ک عمق غم اونقد زیاده ک هیچ چیز، حتی اتفاقای خوب و هیجان انگیز هم حال آدمو خوب نمیکنه. مثل اون کسی ک توی استادیوم تیمش داره میبازه و حتی وقتی میفهمه دوربین داره نشونش میده هم ساکت و آروم بدون عکس العمل فقط نگاه میکنه.
?
?
(1401/9/6 , 18:01) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
از اینجایی که من وایسادم، دنیا جای قشنگی نیست. شاید صندلی اشتباهی رو نشستم ولی خب میدونی؟! انتخاب صندلی با خودم نبود، بلیت رو دادن دستمون گفتن برو بشین رو شماره صندلیت.
?
?
(1401/9/6 , 19:13) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
اسم نمیاورم اما دختری با چشمان قهوه ای که در آینه به من خیره شده است عجیب هوای گریه دارد .gif)
?
.gif)
?
(1401/9/6 , 21:11) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
دارم متلاشی میشوم و این یک داستان نیست، دارم متلاشی میشوم و جز کلمهها چیز دیگری ندارم؛ باید بنویسم که خستهام، خسته از صبوری بیش از حد، خسته از ایستادگیه بالاتر از توان و خسته از جنگیدنه بی پایان. کجا باید خودم را تسلیم کنم؟ به چه کسی باید بگویم که دیگر نمیتوانم؟!
??
??
(1401/9/6 , 22:02) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
Pretending to be okay while suffering in silence isn't easy at all.
اینکه تظاهر کنی حالت خوبه در حالی که توی سکوت داری رنج میکشی اصلا آسون نیست.
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 22:02) [1]
اینکه تظاهر کنی حالت خوبه در حالی که توی سکوت داری رنج میکشی اصلا آسون نیست.
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 22:02) [1]
(1401/9/6 , 22:58) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
میدونم حواس هیشکی بهت نیست، مگه اینکه بخوان کنترلت کنن. میدونم بریدی از همه.. بریدی از زندگی. توهم یه وقتایی دلت میخواد از همهجا دیلیتاکانت کنی و غیب شی؛ دلت میخواد خاطراتت به جز مغزت از زندگی هم پاک بشن. شاید اونجوری بشه از نو شروع کرد. بدون اینکه کسیو بشناسی و کسی بشناستت.
میدونم توهم نیاز داری به آرامش، به تنهایی؛ به تنهایی که خواست خودت باشه نه اینکه محکوم بشی بهش.gif)
میدونم توهم نیاز به یه سفر طولانی داری؛ بدون بلیط برگشت. نیاز به یه خواب عمیق، بدون بیدار شدن!
??
میدونم توهم نیاز داری به آرامش، به تنهایی؛ به تنهایی که خواست خودت باشه نه اینکه محکوم بشی بهش
.gif)
میدونم توهم نیاز به یه سفر طولانی داری؛ بدون بلیط برگشت. نیاز به یه خواب عمیق، بدون بیدار شدن!
??
(1401/9/7 , 23:09) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
جوکر یه دیالوگی داشت که میگفت:
«من لبخند میزنم که دردامو پنهان کنم و آرزومه یه روز، یکی بیاد نگام کنه و بفهمه همهچی دروغه...»
?
«من لبخند میزنم که دردامو پنهان کنم و آرزومه یه روز، یکی بیاد نگام کنه و بفهمه همهچی دروغه...»
?