ظهر بخیر، مهمان ظهر

آخرین فعالیت

انجمن » مباحث آزاد و تفریحی » بحث های عمومی و سرگرمی
جستجو | فایل های تاپیک (14)
  ⛔ورود ممنوع⛔، ❌خطرِ دل گرفتگی❌?مکانِ آرامشم?
<< 1 ... 25 26 27 28 29 ... 33 >>
تاپیک قفل شده است
(1402/2/9 , 18:31)[#]
꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ ꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ 
بدون هندزفری تحمل این جامعه و زندگی خیلی سخته.
(1402/2/9 , 18:33)[#]
꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ ꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ 
فقط اون مودی که نه دیگه دنیای واقعی هیجان زدت میکنه و نه دنیای مجازی، و تو تصمیم میگیری بیشتر روز رو توی تختت بخوابی تا زمان زودتر برات بگذره اسمش چیه؟
دقیقا همون.
(1402/2/9 , 18:39)[#]
꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ ꧁ₙₐFₐₛᵢ꧂ 
تدریجی مردنو دوست ندارم. تو این سیرک بی معنی که این احمقا میگن اسمش زندگیه، با عذاب زندگی کردن و بد مردنو دوست ندارم. دوست دارم تو یه شهربازی شلوغ سوار چرخ و فلک شم. برم نزدیک آسمون. ستاره شم. بچسبم به ماه. شاید که ماه بشه نور؛ بشه نور و بتابه. بتابه و ببره تاریکی این روز و شبارو. شاید ببره سیاهی نشسته رو این قلب خسته رو.
(1402/2/31 , 18:15)[#]
............ ............ 
بذار منم یه دفعه گله کنم بذار منم یه بار بگم خستهم به تهِ تهِ وجودم رسیدم و میخوام تو اینو بدونی چرا همه تون فکر میکنید من وجودم از آهنه خط نمیفته، تَرَک نمیفته تمام جونم پُر از تَرَکه، دست بهم بزنی فرو می ریزم.
(1402/2/31 , 18:17)[#]
............ ............ 
من حتی خودم هم نمیدونم چرا اینقدر ناراحتم، این دست خودم نیست. وقتی به علتش فکر میکنم چیزی جز سیاهی نمیبینم، یک چیزی روی دلم سنگینی میکنه ها. اما حتی خودمم نمیتونم علتش رو پیدا کنم. چیزای کوچیک و بزرگ زیادی توی مغزم چرخ میزنه ولی دلیل اصلی کدومه؟ همشون؟ یکیشون؟ زخم های قدیمیم سر باز کردن یا یک خراش جدیده که بازم متوجهش نشدم؟ اورثینک میکنم، گریه میکنم، خودم رو زجر میدم و بازم این منم که مثل همیشه میخندم و به هیچکس چیزی نمیگم.
(1402/2/31 , 18:19)[#]
............ ............ 
وقتی میبینی همه چی مثل زنجیر قفل شده توهم تا تورو از بخشی از وجودت دور کنه،
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو میکنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هقهق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
(1402/3/6 , 21:56)[#]
............ ............ 
بعضی شبا دیگه توان جنگیدن ندارم، بغض میکنم، گریه میکنم، برای بار هزارم سِر میشم. امشبم از همون شباست که بغضم داره خفم میکنه ولی نمیکشه منو. از همون شباست که با خودم میگم کاش آدمیزاد میتونست خیلی چیزا رو خودش انتخاب کنه؛ که اگه میتونست، این چشمای پر از اشک و قلب پر از درد قطعا انتخاب من نبودن. از همون شباست که مچاله میشم کنج اتاقم و به صدای تیک تاک ساعت گوش میدم بلکه زودتر صبح شه. از همون شباست که بخاطر ترس از کابوس دیدن حتی نمیتونم بخوابم. از همون شباست که آرزو میکنم همه چی تموم شه، تموم شم.

??
(1402/3/8 , 19:25)[#]
............ ............ 
اونجایی که یاد میگیری با هر کسی عین خودش
رفتار کنی و گول احساساتتو نخوری میشه گفت دیگه تقریبا بزرگ شدی.?
(1402/3/8 , 19:26)[#]
............ ............ 
میدونی دلبر!
هرکی بره خودش برمیگرده!
میدونم یه روز برمیگردی ولی نمیخوام اومدنت دیر بشه!
نمیخوام روزی برگردی که دیگه دوست نداشته باشم!
نزار اومدنت دیر بشه!
نزار این حسی که رشد کرده تو وجودم به همین اسونیا بره!
نزار اینقدر به نبودنت عادت کنم!
یه روزی برمیگردی که من اونقدر شکسته نیستم!
یه روزی برمیگردی که من دیگه اونقدر خسته نیستم!
یه روزی برمیگردی اونی که با هر صدای تو با هر یه نگاه کردن تو دلش میلرزید، دلش نمیلرزه!
یه روزی برمیگردی که همون آدم که واسه برگشتنت لحظه شماری میکرد دیگه دوست نداره!
(1402/3/8 , 19:27)[#]
............ ............ 
جدی باشیم نه اخلاق دارم نه حال و حوصله حتی میتونم رو مخ ترین فرد باشم میتونم اینقدر غر بزنم عربده بکشم که نتونید بفهمید من همون آدم آروم دیروزم، میتونم اینقدر دهن طرف مقابلم رو با کارایی که کرده و عصبیم کرده بگام که یادش باشه دوباره اونکارو انجام نده، من با تموم این کارام با تموم سگ اخلاقیام برای کسی که مال من باشه سنگ تموم میزارم.
(1402/3/8 , 19:28)[#]
............ ............ 
قلب شکوندن هم جزو دوست داشتنتونه؟!
ینی هرکی قلب یکیو بشکنه اون بیشتر طرف و دوست داره؟!
اگه اینطوری نیست پس چرا قلب یکیو میگیرید تو دستاتون و تا زور دارید فشارش میدید که لِه شه؟!
خب اگه اینطوریه من نمیخام دوسم داشته باشید مرسی.
(1402/3/8 , 19:28)[#]
............ ............ 
احساس میکنم خیلی خستم، احساس میکنم اون آدمی که واقعا بودمو هیچوقت نمیتونم پیدا کنم، احساس میکنم قرار نیست دیگه چیزی درست شه، احساس میکنم کسی حرفامو نمیفهمه، احساس میکنم قفسه سینم به شدت درد میکنه.
(1402/3/8 , 19:30)[#]
............ ............ 
به این نتیجه رسیدم که مشکل از عقل شماست که نمیفهمید وگرنه رفتارای من کاملا داد میزنه که حالم ازتون بهم میخوره.
(1402/3/8 , 19:30)[#]
............ ............ 
آدمی كه از يه جایی به بعد فقط سكوت ميكنه، تبديل به يه آدم آروم نشده؛ فقط خسته شده از جنگيدن!
اونجایی كه منتظر جنگيدنش بودی ولی ديدی فقط يه لبخند بهت زد بدون روزِ رفتنش نزديكه!
بعضی از آدما وقتی باهات ميجنگن يعنی براشون مهمی و وقتی هم ديگه نسبت بهت بی تفاوت ميشن يعنی دارن زندگی كردن بدون تو رو به خودشون ياد ميدن!
از هر جنگی نترس!
بعضی از سكوتا از جنگ هم ترسناک ترن!
افرادو به سکوت وادار نکنید!
(1402/3/8 , 19:30)[#]
............ ............ 
من همیشه اون کسی بودم که به بقیه امید میداد و نمیزاشت کسی خودشو ببازه و از جنگیدن با زندگی دست بکشه، نمیزاشتم کسی بخوره زمین و لباساش خاکی بشه؛ اما وقتیم میخورد زمین بلندش میکردم میفرستادمش جلو تا ادامه بده و قوی باشه، میفهمی که چی میگم؟
ولی از یه جایی به بعد دیدم خودم خوردم زمین و لباسام خاکی شده، وقتی به هزار زحمت بلند شدم دیدم هیچکس نبود حتی دستمو بگیره و ازم بپرسه حالت چطوره؟
وقتی بلند شدم دیدم پاهام زخم شده، بازم کسی نبود زخمامو درمان کنه ، هرچی چشم چشم کردم کسیو کنارم ندیدم؛ تصمیم گرفتم خودم زخمامو ببندم و به خودم امید زندگی بدم تصمیم گرفتم تنها باشم اینجوری دیگه روحم نابود نمیشه چون من دیگه فهمیدم فقط تنها بودنه که کمکم میکنه، وقتایی که از ادما انتظار دارم کنارم نیستنو لحظاتی که کنارمن فقط برای منفعت خودشونه!
(1402/3/8 , 19:31)[#]
............ ............ 
من هیچوقت کم نذاشتم.
تو زندگی شخصیم، تو خانوادم، تو رفاقتام...
همیشه همهی تلاشمو کردم بهترین باشم واسه خانوادم،دوستام،کسایی که دوستشون داشتم و حتی یه غریبهای که ازم کمکخواسته
و همیشه وجدانم راحته!
من از خوبی که در حقِ کسی کردم پشیمون نیستم و منتی نمیذارم اصلا منت گذاشتن و بلد نیستم.
به نظرم این سادگی آدم نیست.
اگه قدرمو ندونستن برام مهم نیست چون من ذات خوب خودمو نشون دادم و وجدانم همیشه راحته.
(1402/3/8 , 19:36)[#]
............ ............ 
یه مرضی هم هست که خودت پیام میدی حال یکیو بپرسی و بعد دیگه حوصله جواب دادن نداری،جواب نمیدی و پشمای طرف میریزه.
(1402/3/8 , 19:46)[#]
............ ............ 
کاش مهستی زنده بود،
میرفتم کنسرتش میخوند: مثل تموم عالم
داد میزدم: حال منم خرابه خرابه خرابه
(1402/3/8 , 19:46)[#]
............ ............ 
ولی من از یجا به بعد دیگه یادم میره چرا ناراحتم، فقط میدونم ناراحتم
(1402/3/8 , 19:47)[#]
............ ............ 
با خودم عهد بستم وقتی خدا رو دیدم، اولین سوالم ازش این باشه که: چرا همچین دنیای پر از شگفتی ساختی؟ و بعد پر از هیولا کردیش! چرا گل هارو خلق کردی؟ و بعد مارها رو پشتش پنهون کردی؟!
  در کل: 644
<< 1 ... 25 26 27 28 29 ... 33 >>

فیلتر بر اساس نویسنده ی پست
دانلود تاپیک

رفتن به انجمن

New at the top
خانه
در کل : 1 عضو / 22 مهمان