(1401/9/6 , 16:38) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
از یه جایی به بعد دیگه عادت میکنی که سِر باشی میبینی، میشنوی، حس میکنی، ولی نایی نداری واسه واکنش!
??
??
(1401/9/6 , 16:39) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
با بعضی آدما یه خاطراتی رو تجربه میکنی که هیچ وقت از ذهنت پاک نمیشن ، وقتی از زندگیت میرن دیگه دوس نداری خاطره ای شبیه ب اونو با افرادِ جدیدِ زندگیت تجربه کنی ، طرفه جدیدت فکر میکنه تو کلا از این کارا بدت میاد نمیدونه که تو از خوده اون کار متنفر نیستی ، از اینکه اون کار تورو یاده خاطراتِ گذشتت میندازه متنفری.
??
??
(1401/9/6 , 16:40) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
یه بخشی از وجودم می خواد زندگی کنه، می خواد تلاش کنه، می خواد کم نیاره، می خواد خوش بین باشه، انرژی مثبت بده، قشنگیارو ببینه. ولی یه بخشی از وجودمم می خواد نباشه، می خواد بهم ثابت کنه همه تلاشام بیهودست، تهش هیچی نیست، تهش پوچه، تهش خالیه، همه چی تاریکه. تهش مرگه. بعضی وقتا زور یکی به اون یکی می رسه بعضی وقتام زور اون یکی، منم گیر کردم این وسط، نمی دونم واقعا حالم خوبه یا تو افسرده ترین حالت ممکنمم.
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 16:40) [1]
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 16:40) [1]
(1401/9/6 , 16:40) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
کارما میگه:
همه ی اون وقتایی ک وسطه بغضم و لا ب لای اشکام ولم میکردی و میرفتی رو یادم میره ، ت ام یادت میره ، ولی زندگی یجوری میزنه تو دهنت ک دیگه یادت نره!
??
همه ی اون وقتایی ک وسطه بغضم و لا ب لای اشکام ولم میکردی و میرفتی رو یادم میره ، ت ام یادت میره ، ولی زندگی یجوری میزنه تو دهنت ک دیگه یادت نره!
??
(1401/9/6 , 16:41) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
بدترین حالت موقعیه که خودت خوب نیستی میخوای حال یکی رو خوب کنی و چیزایی میگی که خودتم قبولشون نداری.
??
??
(1401/9/6 , 16:44) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
بخاطر کسی که دلش در گرو دل تو نیست جوونیتو هدر نده.
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 16:44) [1]
??
ویرایش شد ☆:**Ň?????**:☆ (1401/9/6 , 16:44) [1]
(1401/9/6 , 16:45) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
واقعا حالت چطوره؟
ذهن من: شکسته، غمگین، صدمه دیده، خسته، تنها، ناراحت، افسرده، عصبانی، نفرت انگیز، در حال شکستن، وحشتناک، توخالی، بی ارزش، ناتوان، مضطرب، گمشده، رقت انگیز، شرمنده، تلخ، ناآرام، متشنج، تحت سلطه، اشک آور، له شده، آزرده خاطر، دردناک، اشتباه، متزلزل، ترسو، محتاط، قربانی، شکنجه شده، دردمند، بی جان، سرد، کسل کننده، عصبی، ترسیده، مشکوک، بی حس، خنثی
دهن من: خوبم
??
ذهن من: شکسته، غمگین، صدمه دیده، خسته، تنها، ناراحت، افسرده، عصبانی، نفرت انگیز، در حال شکستن، وحشتناک، توخالی، بی ارزش، ناتوان، مضطرب، گمشده، رقت انگیز، شرمنده، تلخ، ناآرام، متشنج، تحت سلطه، اشک آور، له شده، آزرده خاطر، دردناک، اشتباه، متزلزل، ترسو، محتاط، قربانی، شکنجه شده، دردمند، بی جان، سرد، کسل کننده، عصبی، ترسیده، مشکوک، بی حس، خنثی
دهن من: خوبم
??
(1401/9/6 , 16:45) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
هیچوقت منو تو شرایطی قرار نده که بهت نشون بدم چقدر میتونم عوض بشم ، چون در همون لحظه که دارم پیشت میخندم و حالم خوبه ، اگه یکم احساس کنم توی حرفات و رفتارت ، سیاست داری یا شیشه خورده داخل حرفاته ، یا تیکه میندازی بین شوخی هات ، همون ثانیه تغییر میکنم ، جوری که خودتم باورت نشه.
??
??
(1401/9/6 , 16:46) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
ناراحت کنندهس، ولی خیلی از اون تعداد افرادی که فکر میکنید از موفقیت و خوشحالیتون خوشحال میشن درواقع کاملا بهشون زور داره و حرص میخورن. این افراد هم لزوما توی روتون نمیزنن این حالتهاشونو، ممکنه دوستتون هم باشن؛ دوستنما.
??
??
(1401/9/6 , 16:49) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
هیچوقت دوست نداشتهام که گذشتهام را کسی زیرورو کند و وارد روزهایی که حالا دیگر نیستند بشود و بخواهد چیزی از تویش بیرون بکشد. نه اینکه گذشتهی بد و تلخ و شرمآوری داشته باشم. نه اصلن. گذشتهام خیلی عادی و شبیه خیلی از آدمهای دیگر بودهاست اتفاقن. ولی حس میکنم واکاویِ گذشتهی آدمها، برای کسانی که «اکنون» توی زندگیات هستند زیبا نیست. به نظر باید به زمان احترام گذاشت. «گذشته» [چه خوب، چه بد و چه شرمآور] مخصوص همان آدمهاییست که در گذشته بودهاند و «اکنون» مخصوص کسانیست که حالا توی زندگیمان حضور دارند. و آینده؛ آینده معلوم نیست از آنِ چه کسانی خواهد شد. و خب شاید به همین خاطر است که آینده است. آن را میتوانیم به هر کسی منتسب کنیم. اما فقط در رویا.
?
?
(1401/9/6 , 16:50) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
قیمتِ یه قلبِ سالم هفت میلیارده!
بعد کسی که میاد عاشقت میشه ، قلبش رو مجانی در اختیارت میذاره!
بهجای اینکه قلبش رو بذاری تو شیشه و ازش ثانیه به ثانیه مراقبت کنی، خودت یه خنجر برمیداری و محکم درونِ اعماقِ قلبش فرو میکنی!
قلبِ آدمها بازیچهی رفتارای نامعلومِ شما نیست.
?
بعد کسی که میاد عاشقت میشه ، قلبش رو مجانی در اختیارت میذاره!
بهجای اینکه قلبش رو بذاری تو شیشه و ازش ثانیه به ثانیه مراقبت کنی، خودت یه خنجر برمیداری و محکم درونِ اعماقِ قلبش فرو میکنی!
قلبِ آدمها بازیچهی رفتارای نامعلومِ شما نیست.
?
(1401/9/6 , 16:50) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
دلم میخواد مغزم و از سرم در بیارم بذارم جلوم، براش یه لیوان چایی بریزم و بگم عزیز من میشه اینقدر فکر و خیال نکنی؟ میشه اینقدر به همه چیز فکر نکنی؟ میشه بیخیال شی و اینقدر نشینی به همه چی فکر کنی؟
چون واقعا داری بگام میدی.
??
چون واقعا داری بگام میدی.
??
(1401/9/6 , 16:51) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
اشکِ روی گونههاشو با آستینِ لباسش پاک کرد و گوشهی دفترش نوشت:
من هیچوقت زندگی نکردم.
??
من هیچوقت زندگی نکردم.
??
(1401/9/6 , 16:52) | [#] |
![]() | ☆:**Ň?????**:☆ |
یهدیالوگی بود تو سریال زخمکاری که میگفت: «اهدافِ مشترک، بیشتر از عشق آدمارو به هم نزدیک میکنه» و ما چقدر دیر میفهمیم بودن با آدمیکه هدفِ زندگیش، نزدیک به طرزِ فکر ما نباشه، اسمش رابطه نیست تیشه به ریشه زدن و خاکسترکردنِ زندگی و رویاهامونه.
?
?