ظهر بخیر، مهمان ظهر

آخرین فعالیت

انجمن » مباحث علمی و فناورانه » معرفی علوم مختلف
جستجو | فایل های تاپیک (25)
  فلسفه بدانیم
<< 1 ... 7 8 9 10 11 12 >>
(1401/12/9 , 16:31)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
۱۲- مغالطهی دیرباوری شخصی (personal incredulity)
اینکه درک درست بودن یک ادعا برای شخص شما سخت است، آن را نادرست نمیکند. اگر یک شخص یا جمعی از اشخاص نتوانند درستی یک ادعا را درک کنند، آن ادعا به خودی خود نادرست نمیشود. کسی که به دلیل درک نکردن یک گزاره آن را رد میکند، در واقع از مغالطهی دیرباوری شخصی استفاده کرده است.

مثال: – من نمیفهمم تغییر در ظاهر یه وبسایت چهطور میتونه روی میزان فروش تاثیر داشته باشه. پس حتما دلیل دیگهای برای بالا رفتن میزان فروش رقیب وجود داره.
(1401/12/13 , 23:44)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
۱۳- مغالطهی هیچ اسکاتلندی واقعیای… (no true scotsman) – نام دیگر: مغالطهی استثنای بیاهمیت
این مغالطه برای محافظت از استدلالهایی به کار گرفته میشود که یک تعمیم گسترده در آنها وجود دارد. مثلا یک فرد یک گزارهی کلی را به گروهی از انسانها نسبت میدهد. طرف مقابل، یک مثال نقض برای تعمیم او میآورد. حالا فرد اول برای محافظت از استدلال اولیهاش، یک صفت به آن اضافه میکند و در واقع میگوید که آن مثال نقض، به این صفت ربط دارد و استدلال اولیه درست بوده.

مثال: – هیچ مردی آشپزی رو دوست نداره. + اتفاقا آقای ایکس خیلی از آشپزی لذت میبره. – خب در واقع هیچ مرد واقعیای آشپزی رو دوست نداره. و حتما آقای ایکس یه مرد واقعی نیست.
(1402/4/14 , 00:07)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
سوال؟؟

آیا خدا مختار مطلق است؟

به زبان ساده آیا خدا اختیار مطلق دارد؟؟؟

دوستان لطفا پاسخ دهید؟؟
(1402/4/14 , 20:12)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
طبق ادعای مذهبيون در تمام ادیان خدا مختار مطلق است.

حالا من منطقی طبق فلسفه عکسشو ثابت خواهم کرد.

منتظر برهان من باشید
(1402/4/14 , 22:14)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
برای مختار بودن 4 شرط لازم است که این 4 شرط عقلانی میباشد?

شرایط مختار بودن?

1- باید با بیش از یک گزینه برای انتخابکردن مواجه باشد (یا این ?? یا آن)
2-انتخاب هرکدام از آن گزینهها میسر باشد
3-قبل از آنکه به عنوان یکشخص مختار یک انتخاب را اختیار کند، باید به یک مرحلهایی از شک (تصمیمگیری برای انتخاب یکی از گزینهها) در شرایطی که هنوز انتخابی صورت نگرفته است، رسیده باشد
4-نباید آینده را بداند


#ادامه_دارد...
(1402/4/15 , 00:58)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
حال عقلانی برسی میکنیم مختار بودن خدا را?

الف -موجودی که همه چیز بداند ?علیم مطلق? هیچگاه در مرحله شک قرار نمیگیرد، زیرا از قبل میداند چه چیزی را انتخاب میکند ?منافات با شرط سوم(3)
ب - موجود مطلقا علیم، توانا به تغییر تصمیم نهایی یا اساسا عدم انتخاب خود نیست زیرا انتخابش از پیش مشخص شده است. بنابراین از خود اختیاری ندارد و مختار نیست ?منافات با شرط 3?
از آنجا که یک موجود غیرمختار دارای شخصیت نیست، یک شخص علیم نمیتواند وجود داشته باشد زیرا علیم بودن و مختار بودن در پارادوکس منطقی با یکدیگر بوده و? جمع نقیضین??محال عقلی است

پس خدا یا ?علیم و مجبور است ؟?یا مختار و جاهل؟!!

? خدای جاهل خدا نیست
?خدای مجبور خدا نیست

در نتیجه? خدای علیم و مختاری نه میتواندوجود داشته باشد و نه وجود دارد?

ویرایش شد زیبای وحشی (1402/4/15 , 01:02) [2]
(1402/4/15 , 17:20)[#]
زیبای وحشی زیبای وحشی 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
#تفاوت فلسفی حقیقت و واقعیت چیست؟:


حقیقت ریشه در حق دارد در راستای درستی حقیقت افکار انتزاعی مغز است مثال خدا.

حقیقتی که عینی باشد خود واقعیت است

اما واقعیت چیست؟؟

هر آنچه قابل ادراک احساسهای پنجگانه انسان باشد واقعیت است
هر آنچه که از ماده باشد و.جزء جهان مادی باشد واقعیت است

نکته مهم این است که هر حقیقتی واقعیت نیست. و عکسش

مثلا خدا حقیقت است اما واقعیت نیست زیرا جزء افکار انتزاعی مغز است و ماده نیست و جزء جهان مادی نیست پس واقعیت نیست

مثال دیگر

دزدی واقعیت است اما حقیقت نیست دزدی در جامعه انجام میشود واقعیت است
چرا دزدی حقیقت نیست؟؟
چون در راستای درستی نیست

#زیبای_وحشی


نظری؟سوالی؟دارید؟لطفا بپرسید؟
(1402/8/28 , 16:32)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
?فرهنگِ جانکندن به قلم نیچه:

⚜فرهنگ بیمار یعنی {آشفتگی فکری}.

?بی هدفی بدبینی اعتقاد به پوچی زندگی و خفقان فکری از نشانههای اصلی چنین فرهنگی است.?اجتماعی که دستخوش فرهنگ بیمار است انباشته از پلیدیها و کیفیتهای ناخوشایند است و هرچند احتمال وجود اشیاء نفیس بسیار کمی نیز در میانشان هست اما لازمه دست یافتن به آنها برای پوینده راه معرفت داشتن دستکشهای پولادین و شکیبائی فراوان است. اکثر آدمیان چنین جامعهای به زائدههای متحرکی میمانند که جهان برایشان جز لاشهای #شکم-سیر-کن و شایستهی تاراج و غارت نیست. میدرند و میبلعند، میکوشند و میکاوند، کاه میکوبند و در پی باد "زحمت" میکشند.

?این عده چنان درگیر چرخدندههای زندگی بیارزش و مبتذل خود هستند که ?نه از گذشته درس عبرتی میگیرند و نه به آیندهای بهتر و برتر میاندیشند.? در گورهایی که خود کندهاند به زندگی ادامه میدهند و چنان نیروی خود را برای به دست آوردن آسایش بیشتر تباه میکنند که در برابر طوفان آشفتگی روانی حتا یارای حلق آویز کردن خود را نیز ندارند.بدینسان آهسته جان میکنند و این جانکندن تدریجی را زندگی مینامند.
(1402/8/29 , 03:38)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
وقتی موعد اعدام سقراط رسید، زنش را دید که داشت گریه میکرد،
نزدیکش شد و پرسید: "چه چیزی باعث گریه ات شده ؟"
زن در حالی که گریه میکرد گفت: "ظالمانه کشته خواهی شد."
سقراط گفت: "یعنی اگر عادلانه کشته میشدم گریه نمیکردی؟!"
زن گفت: منظورم اینست که بیگناه کشته می شوی!
سقراط گفت: یعنی دوست داشتی گناهکار باشم؟!
زن خود را از آغوش او رها کرد و گفت: "آخه کزکش دو دقیقه فلسفه رو ول کن پدر باکره


✦علیرضا سمیعآذر پژوهشگر تاریخ هنر
(1402/8/29 , 16:29)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
▪️تقریباً همه فلاسفه بدون استثناء، حقیقتِ ذهن را اندیشه و شعور دانستهاند و به گفته ی آنان انسان «حیوان باشعور» و عاقلی است.

این خطای عام اساسی و این گناه و معصیت نخستین، باید پیش از هر چیز دور انداخته شود. شعور و درک فقط در ظاهر و سطح ذهن ما قرار دارد؛ ما از درون و باطن ذهن خبر نداریم؛ همچنانکه از کره ی زمین فقط قشر و ظاهر آن را میبینیم.

در زیر پرده ی هوش و درک، اراده ی معقول یا غیرمعقول قرار دارد؛ یعنی یک نیروی حیاتی مبرم و کوشا و یک فعالیت غریزی و ارادهای که با میل آمرانه همراه است.

غالباً به نظر میرسد که عقل، اراده را میراند ولی هدایت اراده توسط عقل، نظیر راهنمایی ای است که نوکر به ارباب خود میکند. اراده آن مَردِ کورِ نیرومندی است که بر دوش خود مرد شُلِ بینایی را میبرد تا او را رهبری کند.

? #جهان_همچون_اراده_و_تصور
? #آرتور_شوپنهاور
(1402/8/30 , 13:51)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"فلسفه زرتشت"

ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺳﺮ ﺯﺩﻡ
ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺑﻪ،
ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺗﺮﮐﯿﻪ، ﺑﻪ ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎ ...
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ و از خرافات...
ﻋﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﺑﺨﺸﺶ و گرفتن پاداش در دنیای دگر..!
ﺑﯿﺴﺖ ﺷﻬﺮ بزرگ ﻭ ﻫﻔﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﮔﺸﺘﻢ...
ﺣﺘﯽ "ﺩﺍﻻﯾﯽ ﻻﻣﺎ" که من را ﺗﺤﺖ ﻣﺪﯾﺘﯿﺸﻦ ﺑﺮﺩ !
ﺁﯾﺎ ﺑﯿﮓ ﺑﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ؟
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﯿﮓ ﺑﻨﮓ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ؟
ﺁﯾﺎ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻣﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...؟؟؟

اما در ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪﻡ...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﺣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ!
او ادعا معجزه ی نداشت!
او از جهانی بهتر نگفته بود!
او به کسی وعده بهشت نداده بود!
او از خرافات و غیب و اینکه خداوندی در آسمان است،  نگفته بود!
او فقط از انسان و انسانیت گفته بود..!
او بهشت را همین زمینن واقعی میدانسته، معتقد بوده بهشت را باید ساخت.

ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ واقعیت :
ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻧﯿﮏ ، ﭘﻨﺪﺍﺭ ﻧﯿﮏ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﮏ ﺍﺳﺖ....
     ﺭﺍﻩ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﯾﮑﯿﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ، ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ....
(1402/9/1 , 01:33)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
■ چه کم تجربه است آن کس که گمان میکند نشان دادنِ عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه میشود! برعکس، این دو خصوصیت نزد اکثریتِ غالبِ مردم خشم و نفرت ایجاد میکند. هر اندازه که نتوانند این خشم و نفرت را ابراز کنند و حتی آن را از خود هم پنهان کنند این احساس شدیدتر میشود. آنچه درواقع میگذرد این است: وقتی کسی برتریِ فکریِ مخاطبِ خود را درک و احساس میکند در نهان و بی آنکه خود بداند نتیجه میگیرد که مخاطب نیز به همان اندازه، حقارت و محدود بودنِ او را درک و احساس میکند. این قیاسِ پنهان، تلخ ترین نوعِ نفرت و خشم و کینه را در او تحریک میکند. پس گراسیان به درستی میگوید که: «تنها وسیلهای که موجبِ محبوبیت میشود این است که آدمی پوستِ کُندذهنترینِ حیوانات را بر تنِ خود بکِشد!»

? #آرتور_شوپنهاور
? #در_باب_حکمت_زندگی
(1402/9/1 , 13:42)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
▪️چرا با دانستن منطق، باز هم منطق دانان اشتباه میکنند؟

بنابراین، ما در خصوص درست سازی افکار و اندیشههایمان به منطق نیازمندیم. و البته این نیازی پراهمیت است. ممکن است بگویید: بسیاری از مردمان، علم منطق را فرا میگیرند، اما با این همه در تفکرات خود دچار خطا و لغزش میشوند؛ و بنابراین منطق فایدهای در بر ندارد. در پاسخ به این سخن باید گفت: بسیاری از مردمان، علم صرف و نحو را میآموزند، اما باز در سخن گفتن دچار لغزش میشوند. بنابراین، طبق این استدلال باید صرف و نحو نیز بی فایده باشد و به طور کلی باید بساط دستور زبان را در هر لغتی برچید! در حالی که کسی بدین حکم راضی نمیشود.

سرّ این که انسان علم منطق را میآموزد، و باز هم در تفکرات خود خطا میکند، و یا دستور زبان را فرا میگیرد، و باز هم در سخن گفتن دچار لغزش میگردد آن است که فراگیرنده این علوم یا به ملکه آن علم دست نمییابد، (یعنی آن علم را به گونهای نمیآموزد که قواعد آن در جان رسوخ کرده و همیشه در ذهن حاضر باشد)؛ و یا هنگام نیاز، قواعد آن را رعایت نمیکند؛ و یا در تطبیق آن قواعد (بر موارد و مصادیق) به اشتباه می افتد؛ و همین سبب میشود و با آنکه منطق و یا صرف و نحو را آموخته، باز هم از مسیر صحیح منحرف شود.

▪️سؤال (منطق چیست) یعنی تلاش ذهن برای کشف واقعیت

انسان ذاتاً موجودی متفکر است که به ندرت از اندیشه درباره جهان هستی و راه رسیدن به سعادت فارغ میشود. منطق چیست در واقع یعنی یافتن پاسخهایی نظیر چگونگی تفسیر گوناگونی و دگرگونی مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستی؛ زنده و با شعور بودن عالم یا مرده و بی شعور بودن آن؛ تعریف سعادت و طریق نیل به سعادت، و… از جمله دغدغههایی است که به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است.

هرجا که سخن از تفکر و اندیشه است دیدگاهها و نظرات مختلفی نیز هست. انسان به تناسب تواناییهای فکری و پیش فرضهای قبلی، هریک پاسخی متفاوت و در خور خویش برای پرسشهایی از این دست فراهم کردهاند و در این راه چه بسا دگرگونی دیدگاههای خویش در مسائل مختلف را نیز دیدهاند. اختلاف در دیدگاهها نشان این است که ذهن در جریان تلاش اندیشهای خود برای کشف واقعیت، راههای متعددی را بر میگزیند که برخی درست و برخی نادرستاند. به عنوان نمونه به مثالهای زیر که حاصل برخی تفکرات بشری است دقت نمائید:

– خدا نور است. هر نوری محسوس است. بنابراین خدا محسوس است

– سقراط انسان است هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است.

– ارسطو انسان است بعضی انسانها زن هستند پس ارسطو زن است.

– این کلمه دستمال است. دستمال در جیب جا میگیرد. پس این کلمه در جیب جا میگیرد.

– با اندکی تأمل در این مثالها سؤال اساسی و دغدغهای جدی شکل میگیرد: آیا براستی میتوان جریان اندیشه را شناخت؟ یعنی راههای صحیح تفکر را از بیراهههایی که به خطا میانجامد تشخیص داد؟ این پرسش موجب شد تا اندیشوران و در رأس آنها حکیم ارسطو، سخت به تکاپو بیافتند وچارچوب ها و قالبهای خاصی برای مصون ماندن اندیشه بشر از خطا بیابند.

پس از مدتی این چارچوبها به شکل ضوابط کلی و قواعد عام اندیشه ورزی تدوین شد و به این ترتیب در خانواده معرفت بشری، دانش جدیدی پا به عرصه وجود نهاد که آن را «منطق» نامیدند؛ علمی به منظور ارائه روش صحیح تفکر و خطاسنجی اندیشه. بنابراین میتوان در تعریف منطق چیست گفت: قواعد منطقی، ذهن را از افتادن در بیراهه و خطای در اندیشه باز میدارد. دست یابی کامل به این فایده مهم در سایه دانستن قواعد منطق و مهارت در به کار بردن قواعد منطق، حاصل میشود.

ادامه دارد...
(1402/9/2 , 00:23)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
▪️منطق چیست

منطق، علمی ابزاری است که دربردارنده مجموعه قواعد کلی که به کار بردن درست و دقیق آنها ذهن را از خطای در اندیشه باز میدارد. این تعریف، نکات متعددی را درباره چیستی منطق دربردارد:

منطق، هویتی ابزاری دارد. یعنی علمی است که در خدمت علوم دیگر است. به عبارت دیگر دانشهای بشری را به ملاکهای مختلف تقسیم و دسته بندی میکنند. یکی از این تقسیمات، تقسیم علوم به ابزاری و اصالی است. علوم ابزاری یا عالی، در اصل برای کاربردن در علوم دیگر تدوین شدهاند و در علوم اصالی، هدف تدوین کننده علم، به خود علم تعلق گرفته است. اما چنین نیست که در اصل پیدایش، فرع وجود علم دیگری باشند. مثلاً اگر دو علم جبر و حساب را در نظر بگیریم خواهیم دید که علم جبر برای علم حساب، جنبه ابزاری و مقدمی دارد؛ زیرا هدف از تدوین قواعد و معادلات جبری، امکان محاسبات ریاضی است و اگر علم حساب نبود جایی برای پیدایش علم جبر نبود

در پاسخ به سؤال منطق چیست پس میتوان گفت که منطق از جمله علوم ابزاری است. زیرا اگر علوم استدلالی دیگر چون فلسفه، ریاضی و.. نبود جایی برای فراگیری منطق نزد دانش پژوهان آن علوم نیز نبود. بنابراین منطق، از علوم ابزاری است و همه علوم که قواعد منطقی در آنها به کار گرفته میشود، نسبت به آن از دانشهای اصالی محسوب میشوند.

منطق مانند بسیاری از دانشهای دیگر بیانگر قوانین کلی است. بنابراین منطق مانند بسیاری از علوم بشری، حکم جزئیات تحت پوشش خود را مشخص میکند؛ همان گونه که قانون نحوی «هرفاعلی مرفوع است» بیان میکند: هرگاه اسمی فاعل جمله واقع شود، مرفوع خواهد بود؛ بر همین منوال، این قانون منطق که «تعریف باید نزد مخاطب روشنتر و شناخته شده تر از تعریف شده داشته باشد» نیز بیانگر قانونی کلی و عام است که هرگاه در تبیین یک صورت مجهول بودیم، باید تعریف وضوح و روشنی بیشتری داشته باشد تا مخاطب از آن سود ببرد. قوانین منطق علاوه بر اینکه ابزار تلقی میشوند، کلیت و شمول نیز دارند از آن رو که بیانگر قانون عقلیاند هیچ گاه قابل استثناء نیستند.

به کار بردن صحیح و دقیق قواعد منطق، ذهن را در درست اندیشیدن یاری میدهد؛ یعنی ذهن در مقام تفکر صحیح هنگامی کامیاب خواهد بود که از قانون منطق تبعیت کند وگرنه صرف دانستن قواعد و برف انبار کردن قوانین آن، موجب بازداشتن از خطای در تفکر نخواهد شد. پس پاسخ این شبهه معروف: «اگر منطق اندیشه را از خطا باز میدارد پس چرا منطقیون خود از خطای در اندیشه مصون نیستند؟» نیز روشن میشود؛ زیرا برای منطقی اندیشیدن صرف دانستن منطق کافی نیست، بلکه به کار بستن آن نیز لازم است.

▪️موضوع منطق چیست؟

منطق از اندیشه بشر سخن میگوید؛ یعنی به بررسی جریان تفکر میپردازد که از دو جنبه قابل بررسی و دستیابی است؛ اول اینکه سامان بخشیدن به معلومات پیشین به گونهای که «تعریف» جدیدی را نتیجه میدهد؛ دوم اینکه تنظیم و ترتیب بخشیدن معلومات پیشین به گونهای که «استدلالهای» جدید در ذهن شکل گیرد. حال اگر انسان در جریان اندیشه گاه به بیراهه و خطا میرود، ناچار این کژ روی فکری در یکی از دو زمینه (تعریف و استدلال) خواهد بود. و چون منطق رسالت خطاسنجی فکر را به عهده دارد بنابراین باید راه و روش مصون ماندن از اندیشه را از خطا در دو عرصه «تعریف» و «استدلال» بیان کند.
(1402/9/2 , 01:08)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
فیلسوف ایرلندی، جورج بارکلی (۱۷۵۳ – ۱۶۸۵) برای این ادعای شگفت انگیزش مشهور است که چیزی به نام ماده وجود ندارد، و اینکه فقط ذهنها و ایدهها وجود دارند، نه هیچ چیز دیگر. 
برای اکثر ما بدیهی به نظر میرسد که جهان شامل اشیای مادی است، چه کسی آنها را مشاهده کند چه نکند. اما طبق نظر برکلی ما در اشتباه هستیم. او میگفت که اشیای موسوم به مادی، در واقع فقط مجموعهای از ایدهها هستند و نمیتوانند مستقل از ماده وجود داشته باشند.
برای مثال، تخته سنگهای کنار ساحل را در نظر بگیرید. دربارهٔ آنها چه میتوانیم بگوییم؟ خاکستری و گرد هستند، سخت و صافاند، سنگیناند، بوی آب دریا میدهند و اثر نمک روی آنهاست. اما همهٔ اینها توصیفهایی هستند که صرفا ادراکات ما، ایده ها یا تصورات ذهنی ما را گزارش میکنند.
فرض کنیم که این ایدهها یا تصورات ذهنی، به علت شیئی مادی به وجود میآیند به این ترتیب که خصوصیات فیزیکی آن شی قوای حسی ما را برمیانگیزند، و قوای حسی هم سیگنالهایی به مغز ما میفرستند و غیره. ولی بارکلی موافق نیست. بنا بر نظر او، تخته سنگ، تصوراتی ذهنی از رنگ خاکستری، سختی، صافی و امثال اینها است، نه چیزی بیشتر.
فلسفهٔ بارکلی، و هر فلسفهٔ دیگری که قائل است «جهان، نهایتاً ذهنی است» ایدهآلیسم خوانده میشود. دیدگاه مقابل آن، که میگوید «فقط ماده وجود دارد»، معروف به ماتریالیسم است.
منشأ تصورات ذهنی ما
اگر ایدهها یا تصورات ذهنیای که جهان را بر ما بازنمایی میکنند به علت اشیای مادی به وجود نمیآیند، پس علت آنها چیست؟ جواب بارکلی خداست. همهٔ تجربههای بصری، شنیداری، بساوایی، چشایی و بویایی که جهان را بر ما بازنمایی میکنند، و ما به ازاهای آنها مستقیما توسط خدا در ذهن ما جای داده میشوند.
وقتی نگاهم را به طرف تخته سنگ میکنم، خدا رنگها و شکلهای معینی را در ذهنم میکارد. وقتی پایم را بر تخته سنگ میکوبم، خدا تصورات بساوایی معینی در ذهنم میکارد و انطباعات بصری مرا متناسب با وضعیت تخته سنگ کنار ساحل، تغییر میدهد. وقتی کس دیگری مستقیما به همان تخته سنگ نگاه میکند، خدا تصوراتی را در ذهن او هم مینشاند. این تصورات ذهنی با رفتار آن تخته سنگ از منظر او سازگار هستند.
نتیجهٔ این شرح از واقعیت این است که هیچ شیء ادراک نشدهای وجود ندارد. اگر تخته سنگی دیده نشود، حس نشود، بوییده نشود، لمس نشود، شنیده نشود یا به هر طریق دیگری ادراک نشود، پس اصلاً تخت سنگ نیست. وجود ندارد. آیا این به این معنی است که اشیا دائماً پا به عرصهٔ وجود میگذارند و از بین میروند؟ بارکلی میگفت نه به هیچ وجه. چون همهٔ اشیا در طبیعت، مدام در ذهن خدا جای دارند. آنها را خدا ادراک میکند، اگر هیچکس دیگری ادراک نکند.
سرها، شانهها، زانوها و دستها
حتی بدنهای ما هم مجموعهای از تصورات ذهنی هستند. ما دست و پا و مغز و گوش و چشم و سیستم عصبی و امثال اینها داریم. اما معنی «گوش داشتن» این است که وقتی به آینه نگاه میکنم، خدا انطباعاتی به شکل گوش در ذهن من میکارد؛ وقتی گوشم را میپوشانم، خدا انطباعات شنیداری مرا ضعیف میکند و به همین ترتیب، چیزهای دیگر. این یک نظر بسیار گنگ و عجیب است. معنیاش این است که نه تنها اشیائی که میبینیم و میشنویم و حس میکنیم، بلکه اشیائی که با آنها میبینیم و میشنویم و حس میکنیم هم بستههایی از ایدهها یا تصورات ذهنی هستند.
هیچ چیز واقعی نیست؟
پس واقعیت، شامل ذهنها و ایدههاست، نه هیچ چیز دیگر. آیا معنیاش این است که هیچ چیز واقعی نیست؟ یعنی صخرهها و ستارگان و ابرها و درختان، پندار محضاند؟ به هیچ وجه. جهان طبق نظر بارکلی، دقیقا مانند جهان ماتریالیست دیده میشود، حس میشود، چشیده میشود، بوییده میشود و به گوش میرسد. اشیاء در جهان بارکلی درست با همان انسجام و پیشبینیپذیری رفتار میکنند که جهان ماتریالیست. تنها چیزی که در جهان بارکلی خبری از آن نیست، ماده است. بارکلی استدلال میکرد که ماده، در هر حال مفهومی زائد است.
ایدهآلیسم در برابر ماتریالیسم
ایدهآلیسم بارکلی ممکن است دور از عقل به نظر برسد، ولی این ضرورتا به این معنی نیست که نادرست است. اینطور به آن فکر کنید: دو نوع روایت رقیب از واقعیت وجود دارد: دنیای اشیای مادی ماتریالیست؛ و دنیای اشیای بارکلی که چیزی بیشتر از مجموعهای از ایدهها و تصورات ذهنی نیست. هیچ آزمون تجربی هم وجود ندارد که بتوانید با انجام آن نشان دهید که کدام نظریه درست است. نهایت کاری که میتوانید بکنید این است که از خودتان بپرسید کدامشان محتملتر است.
شکی وجود ندارد که جهان ایدهآلیست به دید ما گنگ و عجیب به نظر میرسد. اما بارکلی در پاسخ میگوید جهان ماتریالیست از این هم عجیبتر است چون از چیزی تشکیل شده که نه میتوانیم آن را بشناسیم و نه بفهمیم. و تحلیل دقیق هم آشکار میکند که مطلقا غیر ممکن است. یعنی ماده.
مشکل ماده چیست؟
بارکلی تعدادی برهان به کار میبندد تا ما را متقاعد کند که ماتریالیسم غلط است. یکی از این برهانها هدفش اثبات این موضوع است که ماده ادراک ناپذیر است. دوباره تخته سنگ را در نظرتان مجسم کنید. به نظر میرسد که ماده، شکل و اندازه و رنگ معینی دارد؛ سخت و صاف و سنگین احساس میشود و امثال اینها. همهٔ اینها انطباعات حسی هستند، یا بنا بر اصطلاحات بارکلی، ایدهها یا تصورات ذهنیاند. همهٔ اینها را از مفهومی که از تخته سنگ دارید جدا کنید و ببینید چه میماند؟ هیچ چیز. شما نمیتوانید هیچ مفهومی از جوهر مادی در ذهن خود شکل دهید که در زیر آنها قرار داشته باشد. پس ماده ادراک ناپذیر است. مطمئناً میتوانیم از کلماتی مانند «ماده»، «شیء مادی» و امثال اینها استفاده کنیم. ولی آنها تهی هستند؛ بیمعنیاند.
هدف برهان بعدی بارکلی این است که ثابت کند ماده، غیرضروری و زائد است. فیلسوفان ماتریالیست زمان بارکلی پایبند جهاننگریای بودند که در آن، خدا اشیای فیزیکیای میآفریند که بر حواس ما اثر میگذارند و ایدهها را در ذهن ما به وجود میآورند. اما این تلقی، ماده را زائد میکند. بارکلی میگفت دقیقتر و سادهتر این است که ماده را از معادله خارج کنیم و قائل به این شویم که خدا انطباعات حسی را مستقیما در ذهن جای میدهد. البته ما ممکن است کمتر از معاصران بارکلی بخواهیم مبنای خدابنیاد این برهان را بپذیریم.
اما برهان محبوب بارکلی، که او آن را ضربهای دندانشکن بر ماتریالیسم میدانست، برهان اصلی خوانده میشود. بارکلی از این برهان استفاده میکند تا ما را متقاعد کند که ماده غیر ممکن است؛ و اینکه اصل و اساس مفهوم مادهٔ مستقل از ذهن، مستلزم تناقض است و با منطق نمیخواند.
استدلال بارکلی این است که ماتریالیست با ادعای ادراک حسی ماده، ادعای ادراک چیزی را دارد که ادراک نشده وجود دارد. به عبارت دیگر، بنا بر نظر ماتریالیست، ماده، بدون اینکه ادراک شود، مستقلاً وجود دارد. اما این همان قدر محال و غیرممکن است که کسی ادعا کند چیزی را میبیند که نادیده است. درست است که ما ممکن است در ذهنمان کتاب یا درختی را نامُدرک تصویر کنیم، ولی با این کار داریم به همان درخت یا کتاب فکر میکنیم یا ادراکی از آنها داریم!
ماتریالیست ممکن است در جواب این استدلال به درستی بگوید که وقتی راجع به درختی فکر میکند، اندیشه یا تصور درخت در ذهن اوست. ولی این به هیچ وجه معنیاش این نیست که خود درخت در ذهن من است. مطمئناً ایده در ذهن من است؛ ولی چیزی که ایده راجع به آن است، در بیرون از ذهن است.
دور از عقل، ولی شاید نه خیلی دور از عقل
برهانهای ضدماتریالیستی بارکلی ممکن است عجیب و حتی احمقانه به نظر برسند. اما پیدا کردن دقیق ایراد آن میتواند کار فوق العاده دشواری باشد. عدهٔ کمی از فیلسوفان نهایتاً با این ادعای بارکلی که ماده غیرممکن است، متقاعد شدند. اما خیلیها، از جمله دیوید هیوم و ایمانوئل کانت اثر تمام نیروی برهانهای او را در این میدانستند که نشان میدهند ماده ادراک ناپذیر است؛ و اینکه ما از این اصطلاح استفاده میکنیم بدون اینکه کوچکترین تصوری از معنای آن داشته باشیم.
(1402/9/2 , 14:50)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
■ یکی از فنون مفیدی که فلسفهٔ علمی به انسان می آموزد عبارت است از
تبدیل مسایل از صورت ملموس به صورت انتزاعی، مثلاً این مسئله را در نظر بگیرید: آیا مردم ایرلند حق داشتند اعتراض کنند به اینکه با بریتانیای کبیر جزو یک دولت دموکراتی قرار بگیرند؟ هر امریکایی رادیکالی خواهد گفت بله. آیا مسلمانان هم در مقابل هندوها همین حق را دارند؟ از میان ده نفر رادیکال امریکایی نه نفر در جواب این سؤال سابقاً می گفتند نه. من نمی خواهم بگویم که هیچکدام از این دو مسئله از راه تبیین انتزاعی حل خواهد شد، ولی می گویم که اگر به جای آن دو مسئلهٔ مشخص یک مسئلهٔ انتزاعی قرار دهیم که در ان حروف الف و ب جای ملل یا جوامعی را که ما نسبت به آنها تعصب داریم بگیرند، خیلی آسان تر خواهد شد که ببینیم در رسیدن به راه حلی بیطرفانه چه ملاحظاتی باید در نظر گرفته شود.

مسایل سیاسی را نه با درست اندیشیدن تنها میتوان حل کرد، و نه با درست احساسی کردن تنها. درست اندیشیدن ممکن است در بررسی واقعیات امور مؤثر باشد، اما برای آنکه دانش نیروی حرکت به دست آورد احساس درست لازم است. اگر میل به رفاه عمومی وجود نداشته باشد، هیج دانشی باعث اقدام به کاری که افزایش سعادت نوع بشر در ان باشد نخواهد شد.

هیچ دانشی باعث اقدام به کاری که افزایش سعادت نوع بشر در آن باشد نخواهد شد. ولی بسیاری از مردم ممکن است تحت تاثیر شهوات بد عمل کنند و خودشان ندانند که چه می کنند، و چون به محض تفکر و تعقل موضوع برایشان مدلل شود غالباً میتوان آنها را وادار کرد طوری عمل کنند که از آن کمتر زیان و ستیزه برخیزد. من یقین دارم که اگر مدارس در سراسر جهان به وسیلهٔ یک مرجع بینالمللی اداره می شدند، و اگر این مرجع استعمال کلماتی را که برای ایجاد شور و هیجان به کار برده می شوند روشن می کرد، نفرتی که اکنون میان ملل و ارباب عقاید و احزاب سیاسی هست به زودی ناپدید می شد و حفظ صلح در جهان کار آسانی می بود.

فعلا کسانی که طرفدار روشن اندیشی و مخالف دشمنی های متقابل خانه بر انداز هستند باید به کار خود ادامه دهند، نه فقط بر ضد شهواتی که طبیعت انسان به آنها تمایل دارد، بلکه نیز بر ضد نیروهای متشکل تعصب و زورگویی دیوانه وار.
در این مبارزه اندیشه ی روشن منطقی، هرچند فقط یکی از عوامل است، سهم مهمی بر عهده دارد.

? #برتراند_راسل
? #عرفان_و_منطق
(1402/9/2 , 21:05)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
«ایمان به شما پاسخ نمیدهد بلکه فقط شما را از سؤال پرسیدن بازمیدارد. معجزات متنبیان (مدعیان نبوت) نیز چیزی جز خدعه و نیرنگ نیست و غالب آنها هم از مقوله افسانههای دینی است که بعد از آنان پدید آمد. مبانی و اصول ادیان با حقایق مخالفت و مغایرت دارند و به همین سبب هم میان آنها اختلاف زیاد دیده میشود و علت اعتماد و اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان مذهبی تنها عادت است. ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشههای فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که به نام کتب مقدس آسمانی معروفند کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی مانند #افلاطون و #اقلیدس و #بقراط و #ارسطو خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کردهاست.»

? #زکریای_رازی
? #تاریخ_راوندی جلد دهم برگ 136
فایل:
نمایش عکس
(175.18 кб.)
دانلود ها: 14 بار
(1402/9/3 , 13:08)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
■ انسانِ کینه توز یک سگ است، نوعی سگ که فقط بر ردِّپاها نیروگذاری میکند: برایِ او تحریک به گونهای موضعی با ردِّپا درمیآمیزد، انسانِ کینه توز دیگر نمیتواند واکنشِ خود را به عمل درآورد... انسانِ کینه توز هر موجود یا ابژه را دقیقاً به نسبتِ اثری که از آن میپذیرد به منزلهیِ یک اهانت تجربه میکند. زیبایی و نیکی از برایِ او ضرورتاً دشنامهاییاند به بزرگیِ درد یا بدبختیای که تحمّل میکند:

«آدمی نمیتواند خود را از شرِّ هیچ چیز خلاص کند، هیچ چیز را نمیتواند دفع کند. هرچیزی او را زخمی میکند. انسانها و چیزها بیملاحظه سروقتش میروند، هر رویدادی بر او ردِّپایی برجای میگذارد؛ خاطره برایِ او جراحتی چرکین است.» [نیچه، آنک انسان، بخش یکم، قطعه 6]

انسانِ کینه توز به خودیِ خود موجودی دردمند است: تصلّب یا سختشدگیِ آگاهیاش، سرعتِ انجماد و یخبستنِ هر تحریک در او، و سنگینیِ ردِّپاهایی که تسخیرش میکنند، جملگی رنجهایی بس جانکاهاند. و بسی ژرفتر از این، خاطرهی ردِّپاها به خودیِخود و درخود پر از کینه است. این خاطره زهرآلود و افسرده است، زیرا ابژه را مقصر میشناسد تا ناتوانیاش را از خلاصکردنِ خود از ردِّپاهایِ تحریکِ متناظر با این ابژه جبران کند. هم از اینروست که انتقامِ کینه توزی، حتّی وقتی عملی میشود، در اصلِ خود همچنان «روحانی»، تخیّلی و نمادین باقی میماند.

✍ #ژیل_دلوز
? #نیچه_و_فلسفه
▪️ از کینهتوزی تا وجدانِ معذّب

ویرایش شد ?زیبای وحشی ? (1402/9/3 , 13:09) [1]
(1402/9/4 , 00:20)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
?نگاهی بر رسالهٔ روشنگری چیست از ایمانوئل کانت به ترجمهٔ یدالله موقن...

⚜روشنگری خروجِ انسان از صغارتی است که خود بر خويش تحميل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهمِ خود بدون راهنمايی ديگری است. اين صغارت #خود_تحميلی است اگر علّت آن نه در سفيه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگيری فهمِ خود، بدون راهنمايی ديگری، باشد. شعار روشنگری اين است :

?در به کار گيری فهم خود شهامت داشته باش! [!Sapere Aude]

?تنبلی و بزدلی دلايلی هستند بر اين که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طبیعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از يوغ قيمومیتِ ديگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همهٔ عمر صغير میمانند؛ و نيز به همين دلايل است که چرا برای ديگران چنان آسان است که خود را قيّم آنان کنند.چه راحت است صغير بودن! [آدم صغير پيش خود چنين استدلال میکند که] اگر کتابی داشته باشم [منظور کتاب مقدّس است] که به جای فهمم عمل کند، اگر کشيشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگويد که چه چيزهايی بخورم و چه چيزهايی نخورم و ...، در اين صورت نيازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتياجی ندارم که بينديشم؛ تا وقتی پول دارم ديگران جور مرا میکشند. قيّمهايی که از سر خيرخواهی، سرپرستی انسانهای صغير را بر عهده گرفتهاند زود در میيابند که بخش اعظم نوع بشر، برداشتنِ گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسيار خطرناک میدانند.

?قيّمها پس از آن که گاوان خود را رام کردند و مطمئن شدند که اين زبانبستههای مطيع و سر به راه بدون يوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت، آنان را برحذر میدارند که مبادا اين يوغ را از گردن خود بيفکنند و آزادانه گام بردارند؛ چون در آن صورت، خطر آنان را تهديد خواهد کرد. اما اين خطر واقعاً چندان بزرگ نيست؛ زيرا پس از آن که آنان چند بار بر زمين خوردند قطعاً سرانجام راه رفتن را فرا میگيرند، اما يک بار زمين خوردن، انسانها را چنان ترسو و وحشت زده میکند که ديگر نمیکوشند تا بر پای خود بايستند و بی کمک ديگران گام بردارند.
از اين رو برای فرد دشوار است که از صغير بودن که فطرت [ثانوی] او شده است خود را بيرون آورد. او از صغير بودن خويش خرسند است و در وضع کنونیاش از به کار بردن فهمِ خود واقعاً ناتوان است؛ زيرا تاکنون هيچ کس اجازهٔ چنين کاری را به او نداده است.

?قوانين و اعتقادات جزمی که ابزارهای مکانيکی برای استفاده (يا بيشتر سوء استفادهٔ) عقلانی از مواهب طبيعی بشرند، بندهايی هستند که صغيربودن فرد را دائمی میکنند. حتی اگر کسی بتواند اين بندها را بگسلد در آن صورت هنوز هم در پريدن از روی گودالی بسيار باريک مردّد است، چون که او به اين نوع آزادی خو نگرفته است، در نتيجه فقط معدودی از انسانها موفق شدهاند که ذهن خود را بپرورند و از صغارت بيرون آيند و راهی مطمئن در پيش گيرند.
(1402/9/4 , 16:27)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
?نگاهی بر اخلاق از نگاه برتراند راسل....

?«برتراند راسل» مدعی بود برای اخلاقی کردن انسانها کافی است عقلانیت دراز مدت را در آنان تقویت کرد.

?برای مثال فرض کنید که من در اصطبل خودم 10 اسب دارم و همسایهام نیز در اصطبل خودش 10 اسب دارد.در وهلهٔ نخست، من تمایل دارم اسبهای همسایهام را نیز مالک شوم و همین مرا انگیزهمند میکند که به دزدی دست بزنم. عقلانیت کوتاه مدت نیز میگوید 20 اسب از 10 اسب بهتر است و مرا تشویق به دزدی میکند،?اما عقلانیت دراز مدت میگوید که اگر بنا باشد هر کسی بر اساس همین استدلال دست به دزدی بزند، آنگاه نتیجهاش این میشود که دیگری مُحق میشود اسبهای مرا بدزدد.?

?نتیجهٔ نهایی این است که زورمندترین انسان همهٔ اسبها را میبرد و چون هیچ استدلالی اقامه نشده که زورمندترین انسان جامعه من هستم، پس ممکن است روزی همین ده اسبی را هم که دارم از دست بدهم. معنایش این است که تزی که در عقلانیت کوتاه مدت به سود انسان است در عقلانیت دراز مدت به زیان انسان منجر میشود.بنابراین بهتر است انسان به 10 اسب خودش قانع باشد زیرا ممکن است این 10 اسب را به تدریج و با همان عقلانیت کوتاه مدت زیاد کند و به صد اسب برساند، اما بر اساس همان عقلانیت ممکن است روزی فردی زورمندتر پیدا شود و همهٔ صد اسب را به زور بگیرد.

?راسل این سخن را در باب همهٔ امور اخلاقی صادق میدانست و میگفت این عقلانیت کوتاه مدت است که انسان را از اخلاق دور میکند. در عقلانیت کوتاه مدت ما تنها تا نوک بینیمان را میبینیم و به دزدی و اختلاس و کمکاری و رشوه و احتکار و فریبکاری دست میزنیم. اما در عقلانیت دراز مدت درمییابیم که زیان میبینیم.

?معنای این گزارهها آناند که: اولاً این تصور که انسانی که میخواهد اخلاقی باشد باید منافع خودش را فراموش کند غلط است و ما باید منافع خودمان را در کوتاه مدت در نظر نگیریم و در درازمدت به منافع خودمان بیندیشیم؛ بنابراین به نظر راسل برای اخلاقی بودن از خودگذشتگی لازم نیست. دوماً، اینکه اخلاقی بودن فضیلت نیست؛ ضرورت است. از نظر راسل انسانهای اخلاقی انسانهای فضیلتمندی نیستند بلکه انسانهاییاند که ضرورتهای زندگی را دریافتهاند.
  در کل: 240
<< 1 ... 7 8 9 10 11 12 >>

فیلتر بر اساس نویسنده ی پست
دانلود تاپیک

رفتن به انجمن

New at the top
خانه
در کل : 1 عضو / 84 مهمان