شب بخیر، مهمان شب

آخرین فعالیت

انجمن » مباحث علمی و فناورانه » معرفی علوم مختلف
جستجو | فایل های تاپیک (25)
  فلسفه بدانیم
<< 1 ... 10 11 12
(1402/10/2 , 18:25)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 چهار دسته سنخ روانی( فلسفه #اخلاق)



1️⃣ سنخ حقیقت:
یک دسته از آدمها دغذغهشان فقط حقیقت است، چیزی که آرامش درون به آنها میدهد، این است که مثلاً جواب یک مسأله ریاضی را دریابند یا یک مشکل فلسفی را حل کنند یا رمز یک معما را بگشایند. همه اینها با حقیقت سروکار دارند، یعنی مکشوف شدن یک مجهول برای انسانهای اهل حقیقت، آرامشآور است. انسانهای این سنخ بیشتر جویای رشتههای مختلف علوم و معارفند، چه علوم تجربی، چه علوم فلسفی یا تاریخی و یا عرفانی و برایشان مهم است که حقیقت بر آنها مکشوف شود. شنیدهاید که (البته نمیدانم بهلحاظ تاریخی صحت دارد یا نه) ابوریحان بیرونی در گوشه یک آسیاب زندگی میکرد. آسیابان نقل کرده که هنگامی که مسألهای را حل میکرد، میدوید و در دل شب به پشتبام میرفت و فریاد میزد: کجایند شاهزادههایی که فکر میکنند در حال عیش و نوشاند!؟ عیش و نوش میخواهند، بیایند وضع مرا ببینند!
از نظر سنخهای روانی دیگر، این حرف خندهدار است: اینکه حل یک مسأله ریاضی یا فهمیدن این که طول و عرض جغرافیایی سمرقند چند است. از عیش و نوش شاهزادگان در دل شب لذت بیشتری داشتهباشد! اما اگر واقعاً سنخ روانی ابوریحان حقیقتجویی بوده، باور کنید لذتی که میبرده، از هر لذت متصوری بیشتر بوده، چون اساساً برای این دسته افراد فهم یک حقیقت از حقایق عالم، مهمترین چیز است.
2️⃣ سنخ خدمت:
سنخ روانی دوم، سنخ خدمت (service) است. برای این دسته آدمها حقیقت مهم نیست. بلکه این مهم است که مثلاً برای خانمی که میخواهد ازدواج کند، جهیزیه تهیه کنند، برای کسی که خانه میسازد، مصالح فراهم کنند، یا دارالایتام بسازند. آرامش این سنخ روانی در آن است که احساس کند به فرد دیگری خدمت میکند. برهان شگفتانگیزی که کسی برای اثبات یک قضیه ریاضی بهکار بسته، برای آنان هیچ لذتی در برندارد.
3️⃣سنخ ریاضت:
سنخ روانی سوم،سنخ ریاضت است. این دسته افراد کاری به حقیقت یا خدمت ندارند، بلکه میخواهند کمترین بهرهوری را از عالم داشته باشند؛ انگار از بهرهوری از عالم احساس شرم میکنند. مثلاً اگر فردی بتواند تمام عمرش را با 200 کیلو غذا و 3 دست کت و شلوار سرکند، میگویند پس نباید از این مقدار فراتر رفت. البته ریاضت با زهد تفاوت دارد. سنخ ریاضت، به وقت ضرورت و به قدر ضرورت اعتقاد دارند. آنان در برابر هرکاری میپرسند: آیا ضرورت دارد؟
4️⃣سنخ عشق یا عبادت یا پرستش:
سنخ روانی چهارم، سنخ عشق یا عبادت یا پرستش است. این دسته افراد دنبال کسی میگردند که عاشقش شوند. اینها اهل شیفتگیاند، اهل عشقاند و زندگیشان فقط با پیداکردن معشوق و فانی شدن در او و خود را بهدست او سپردن، میگذرد. این افراد در بعضی ادیان به عبادت روی میآورند، چون عبادت هم یک سنخ عشقورزی با خداست، برخی دیگر به مفهوم دقیق اهل عبادت نیستند، اما یک رویه پرستشگری دارند، مثلاً رهبرشان را میپرستند، ملتشان را میپرستند، همیشه دوست دارند به چیزی بیاویزند و زندگیشان در تعلق بگذرد. واژه علاقه هم از همین جا میآید، یعنی آویختن. تیپولوژی معروف آیین هندو، همین چهار دسته است.
💠کسی که اهل حقیقت است، اساساً وارد خیلی از کارها نمیشود؛ کسی که اهل خدمت است، وارد خیلی از مناسبات اجتماعی و قراردادها نمیشود. این چهار سنخ روانی، چهار نوع زندگی برای خود سامان دادهاند، ولی بحث بر سر این است که بخواهند اخلاقی باشند، باید در زندگیای که برای خود سامان دادهاند، اخلاقی باشند. نمیتوان به اولی گفت مثل دومی زندگی کند، ولی میتوان گفت این چهار نفر که به خاطر چهار سنخ روانی متفاوت چهار زندگی متفاوت دارند، هرکدام اخلاق را در راه خود رعایت کنند، در واقع وقتی کسی وارد یک سلسله مناسبات نمیشود، اخلاقیات آن مناسبات هم برایش معنا پیدا نمیکند. انسانهای مختلف، بهخاطر سنخهای روانی مختلفی که دارند، شیوههای زندگی متفاوتی دارند و هر شیوه زندگی دارای سلسله رفتارهایی است و تبعاً یک سری رفتارها هم در آن غایب هستند. اگر من معلم باشم، اخلاق تحقیق، تعلیم و تربیت و گفتوگو و باور در مورد من مصداق پیدا میکند، اما اگر تاجر باشم، اخلاق باور در مورد من مصداق پیدا نمیکند...!

📚جامعه اخلاقی، انسان اخلاقی
✍ #دکتر_مصطفی_ملکیان♻️
(1402/10/3 , 16:37)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
در علوم انسانی فقیریم


ما نیز مردمی هستیم. نَفْس اینکه خودت را کم گرفتی رفتی! فروتن بودن خوب است ولی تن به نیستی و انکار خود دادن اول نابودی یک ملت است. ما ابن سینا داریم. ما جلالالدین مولوی داریم. من واقعاً دلم به حال این نسل میسوزد. خیلی شما دارید پایین میآوردید معیارها را! نابودی یک فرهنگ و یک ملت از همینجا آغاز میشود. ما باید صاحب نظریه باشیم و چرا نباشیم.ما استادان و دانشجویانی در علوم پایه داریم که از هیچ استاد هاروارد و کمبریج و آکسفورد کم ندارد.

ما در علوم انسانی صفرالکفّ هستیم. هیچی نیستیم. پزشک خوب ایرانی [من اسم نمیبرم] از هیچ پزشک فرنگی درجه اول دنیا کم ندارد. اگر کم دارد نِرسینگِ اوست یا داروهایی که در اختیارش میگذارند، یا وسایل جراحی اوست. آن مربوط به او نیست. او وقتی پایش را گذاشت بیرون، رفت به هاروارد از استاد پزشکی آنجا هیچ کم ندارد. به حضرت عباس!

ما در علوم انسانی صفریم، صفر! مثل کفِ دستِ من. ما باید در این زمینه کار کنیم و این خیلی مهم است. ببینید، آینده درازمدتِ این مملکت با پزشکی و مهندسی ساخته نمیشود. در آینده دراز مدت یک مملکت با آن نگاهی که ژاپن به جهان نگاه میکند، آلمان به جهان نگاه میکند، علوم انسانی هیچ کم از علوم تجربی و پزشکی ندارد. ما هیچ کم نداریم. آن دختری که خیلی جوانمرگ شد و بهترین ریاضیدان جهان بود عملاً، از همین دانشگاه شریف درآمده بود.

من به دولت هیچ کاری ندارم. من نمیخواهم نکوهش کنم دولت را. دولت اصلا کیست؟ ماهیتیست که وجودش به وجود افرادش است. در این ماهیت دولت ممکن است آدمهای خیلی بزرگ و شریف و پاکدامن باشند و یا ممکن است مُشتی دزد و قالتاق هم باشند. من هیچ کدامشان را عَلَیالتّعیین نمیشناسم که تحسین کنم یا تقبیح کنم. ما به دولت کاری نداریم.

ببیند، دولت آمده مثلاً توی کدکن ما شعبه دانشگاه آزاد باز میکند. در آنجا مثلاً آمده دکترای فلسفه کانت میدهد؛ حالا مسخره میکنم من این را، دارم مثال میزنم. ولی عملاً همینطور است. آخر کجا؟ با کدام استادت تو داری کانت درس میدهی؟! تو میدانی اصلاً کانت یعنی چی؟! استادِ کانت ایرونی یعنی کی؟ حالا من کانت گفتم. ویتگنشتاینش، هگلش…

ما در علوم انسانی بسیار وضع بدی داریم. خیلی فقیریم. شما این کنگرهها را نگاه کنید!

هفت هشت ده تا آدم. ابن سینا باشد همانها صحبت میکنند. کانت باشد همانها صحبت میکنند. ویتگنشتاین باشد همانها صحبت میکنند. نمیدانم، تاریخ ابن هیثم و فیزیک و بینایی در ابن هیثم و اینا باشد همانها صحبت میکنند.

این خیلی شرم دارد. خجالت نمیکشند. هی مرتب فراخوان، هی فراخوان. میگویند از الان تا ۱۵ روز دیگر برای تَنقیحُالمَناظرِ ابن هیثم مقاله بدهید. مثلاً یک خانمِ خانهداری که آشپزیاش را کرده و بچّهاش را شیر داده است، میگوید چه عیبی دارد من هم در این فراخوان شرکت میکنم. میرود آنجا چایی میخورد، مینشیند و در کنگره تنقیحُالمناظرِ ابن هیثم هم شرکت میکند. آخر تو اسم ابن هیثم را کِی شنیدی؟! محال است در کمبریج و آکسفورد فراخوان پیدا کنید. فراخوان یعنی چه؟!

خانم آشپز و یک عدّه آدم بیکار و فلان و بهمان یک چیزی مینویسد و چه بسا از بیکاری بگوید بیا بخوان. کدام متخصص؟! ما الان یک آدمی که شفا را تدریس کند نداریم؛ بیخود میگویند. یک آدمی که تمام شفا را بتواند درس بدهد نیست؛ بیخود میگویند. یک قسمت خاصّی از الهیات را فقط توی حوزه حرّافی و انشانویسی و اینهاست. کسی که از عهده تمام شفا بربیاید وجود ندارد. بقیهاش هم همینطور است. هیچ فرقی نمیکند.

دولت باید از این توسعه عناوین علوم انسانی جلوگیری کند. همه دانشگاهها نباید همه رشتهها را داشته باشند. ما برای متخصّص ابن سینا یک دانشگاه برای متخصّص سهروردی یک دانشگاه. برای متخصّص نمیدانم کانت یک دانشگاه. در همه دانشگاهها که نمیشود. در دانشگاه تربت حیدریه یا نیشابور متخصّص کانت کجا هست که تو دکترای کانت میگذاری و دکترای هگل میگذاری.[مثال میزنم] خجالت دارد. این کاغذها را به دست بچّهها میدهید که چی؟! من نمیگویم که نباشد. ولی برای کلّ صاحبنظرانِ میدانِ مطالعات کانت که صد سال دیگر انشاء اللّه ما یک نفر داشته باشیم که کانت را با همه ابعادش بشناسد و بتواند در یک کنگره بینالمللیِ کانت لِکچر بدهد و برایش دست بزنند، صد سال دیگر، کلاهمان را باید به آسمان بیندازیم. یک دانشگاه شروع کند برای برنامهریزی که ما میخواهیم متخصّص کانت تربیت کنیم، هِگِل تربیت کنیم، اسپینوزا تربیت کنیم، ویتگنشتاین تربیت کنیم، راسِل تربیت کنیم.
میآیند در کوچکترین روستاها دکتری فلسفه میدهند.
در همه رشتهها استاد دارند. این یعنی کشک!

۲۱ آبان ۱۳۹۸
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
نقل از ستایشگر زیبای
(1402/10/4 , 15:10)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 سیزده آموزه اسپینوزا ( #فلسفه )

✍ دکتر مصطفی ملکیان

به مناسبت سالروز درگذشت باروخ اسپینوزا (فیلسوف هلندی)

💠محاکمه اسپینوزا «شریف ترین همهی فیلسوفان» که به تکفیر و طرد این انسان بزرگ از جماعت یهودی آمستردام انجامید . به قلم دیوید آیوز دست مایه نمایش نامه ای شده است که اکنون ترجمه فارسی آن به دست علی فردوسی نشر یافته است .
دیوید آیوز لااقل به سیزده آموزه اسپینوزا مجال بروز و ظهور داده است .



1) کشف حقیقت و نشر آن یگانه کسب و کار اسپینوزا است . «آن چه من اشاعه می دهم چیزی است که به عنوان حقیقت کشف کرده ام. بهره اول فضیلت میل به اشاعه حقیقت است»

2) حقیقت نه زمان مند است، نه مکان مند، نه تاریخ دارد نه جغرافیا، نه غربی و نه شرقی. «حقیقت به آمستردام محدود نمی شود، هر چند که آن را در آمستردام محدود کرده باشند.»

3) باید دغدغه عقل را داشت: «دغدغه عقل طبیعت من است» « معنای فلسفه فکر کردن نیست. فلسفه یعنی دوست داشتن خرد. بنابراین فلسفه ورزی کن!»

4) ضرورت بر سرتاسر کائنات حاکم است؛ به عبارت دیگر، جهان هستی، از سر تا پا، مشمول اصل علیت است «ما نمی توانیم بخواهیم که دنیا جز آن باشد که هست»

5) خدا نامتشخص است،یعنی فقط یکی از موجودات هستی نیست، بل همه موجودات جهان هستی است. «خدا... از عالم تمایز پذیر نیست»

6) عشق به خدا هیچ نیست جز پذیرش ضرورت حکم بر طبیعت. هر که قوانین ضروری حاکم بر طبیعت را بپذیرد و نه فقط تسلیم آنها باشد، بل به آنها رضا دهند عاشق راستین خداست.

7) هر چیز اگر در نسبتش با کل کائنات دیده شود خوب است و اگر در نسبتش با هر چیزی جز کل کائنات دیده شود ممکن است خوب نباشد. «باید چیزها را ذیل سرمدیت دید»

8) خشنودی پایدار، مستمر، نهایی و متعالی امکان حصول دارد و آدمی محکوم به زندگی ناخوش و نابهرورزانه نیست، و این خشوندی حقیقی «فقط از طریق کوشش عقل برای درک خدا حاصل می شود[...]زندگی تنها آن جا معنا دارد که جزئی از خدا باشد»

9) پاداش فضیلت خود فضیلت است. پاداش فضیلت ورزی این نیست که در ازای آن چیزی دیگر به ما بدهند. مگر چیزی ارجمندتر از فضیلت ورزی هست که بتواند پاداش آن تلقی شود؟ پاداش فضیلت ورزی همین است که هستی وضعی پیش آورده است که فضیلت می ورزم، نه رذیلت. چه پاداشی از این بالاتر؟ کیفر رذیلت ورز، نیز جز این نیست که رذیلت می ورزیم. مگر بدتر از رذیلت ورزی هم چیزی هست که بتواند کیفر آن باشد؟ «آیا ماباید [...] آدم هایی [باشیم] که کار نیکی را که می کنند از سر اجبار می کنند برای اینکه آن را از ترس آتش دوزخ می کنند؟ اگر دین این است من لب به آن نمی زنم. ارزانی خودتان!»

10) موجود زنده دارای ارزش بی نهایت است « نمی شود روی یک موجود زنده قیمت گذاشت... تمامی مرواریدهای هند در برابر زشت ترین سگ های ماهی ای که در لجن ها می لولد ارزشی ندارد»

11) دعوی صدق انحصاری متدینان، یعنی این که هر متندینی فقط دین و مذهب خود را صادق و بر حق می داند معلول خودشیفتگی متدینان است، و به نوبه خود علت دشمنی و جنگ میان انسان ها می شود: «هم در میان مسیحی ها و هم در میان مسلمانان آدم های نیکوکار زیادند. تردیدی نیست که انحصار نیکوکاری در دست هیچ مذهبی نیست. آخر، فکر می کنید تا کی بر حسب این که فکر می کنند خدایشان این را گفت یا آن را، باید همه عمرشان صرف جنگ و دعوا با هم کنند؟»

12) دین ورزی را نباید به هیچ وجه اجباری کرد « یک کشور بدون دین اجباری تنها کشوری است که دین حقیقی می تواند در آن شکوفا بشود»

13) روش درست زندگی این است: «دوست داشتن خدا و همسایه هامان درک این که ما در خدا گم [= مستغرق ] ایم و با ابدیت یکی، دیدن نظم و جمال آفرینش، دیدن نقش ما در شیوه کالبدگیری صفات نامتناهی خدا، در خدا دیدن یگانگی ذهن ما و تمامی طبیعت، رسیدن به آن آرامش خاطری که از آن حاصل می شود که بدانیم که هرچه پیش می آید توسط قدرت خدا پیش می آید که مطلق کامل است و ما نیز جزئی از آنیم.»

📚براساس نمایشنامه «محاکمه اسپینوزا»
(تذکر: جملات داخل گیومه متن کتاب است از قول اسپینوزا)♻️
(1402/10/5 , 15:55)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠تفکر فلسفی خط قرمز ندارد .

فلسفه هیچ حد و حدودی ندارد و تمامی مرز ها (جز مرزهای اندیشه همان که کانت در نقد عقل محض ترسیم می کند) را در می نوردد، بدین معنا که نمی شود هم فلسفید و هم در عین حال به یک سری گزاره ها باور و اعتمادی و اعتقادی جزمی و یقینی ورزید!

در این معنا فلسفه اُسُّ اساس-اش، کوشش برای فهم هر چه بیشتر و بهترِ مسائل و پدیده ها و جهان است!

لذا هیچ باوری در برابر تفکر فلسفی در امان نیست، هر چه که غیر واقعی و خرافی باشد یا هر چه به ظاهر سخت و سفت و ثقیل بنماید، دود شده و از بین می رود.

فلسفه، محکِ خوبی ست برای ارزیابی زندگیِ اندیشیده نشده و «بی-عُصیان» از زندگی اصیل و عصیانی!

زندگیِ بدون اندیشه و زیستنِ بدون طغیان و عصیان، عصیان و طغیانی علیه هر آنچه که «نباید باشد و هست» زندگی اصیل نیست بل زیستی ست منفعلانه و منزویانه که حتی جرات و جسارتِ بر کشیدنِ یک چرای ساده بر سر تمامی ظلم ها و بی عدالتی ها و رنج ها و زجرهای بشری را ندارد!

زیستی همانند همان گربه ی سوفی (در دنیای سوفی) که بی هیچ اندیشه ای و هیچ دغدغه ای، راحت و آسوده، غلت میخورد و میخورد و می خوابد و تمام! زیستی که هماره دیگری و دیگران برای نوع و نحوه ی چگونگی اش و چطور بودن-اش تصمیم می گیرند که در تعبیر "مارتین هایدگر" این ها Dasman انسان منشتر شده یکی مثل هزاران (انسان های تکراری که در چرخه ی زندگی ماشینی و تکراری بدون ذره ای تامل در این تکرار ملال آور به آن ادامه می دهند) یا همان They «آن ها» می باشند!

پس چندان هم بی وجه نیست که فلسفه را «عشق و عطشی وصف نشدنی به دانایی» خوانده اند. [فیلو: دوستدار، سوفیا: دانایی]

باری، در ساحت و قلمروِ اندیشه ی فلسفی، هر آن کس که ادعایِ سخن گفتن به «نامِ حقیقت» را داشته باشد، خواه نا خواه از این عرصه پا پس کشیده است، چرا که اندیشه، یک چیز ثابت نیست یا پایگاهِ ثابتی ندارد (برخلاف تصورِ مذاهب) سیال است و بی قرار...!

✍ #ابوذرشریعتی♻️
(1402/10/9 , 02:55)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
⚡️ عدد بده!

انسان مدرن از کانت به بعد علم را معادل با قدرت گرفت و از فرانسیس بیکن به بعد مبنای اصلیِ معرفت را دیگر نه برای حقیقت و معنویت بل از برای به دست آوردن قدرت و تسخیرِ طبیعت و سود و منفعتِ بشری گذاشت. یعنی رسما دنیای مدرن با تفکری حسابگر و عقلانیت ابزاری آغاز شد.

باری آدمی با این "عقلانیت ابزاری" طبیعت را تبدیل به منع و مخزن کرد اما آیا تفکر ابزاری تنها در فکرِ سلطه، به تعبیرِ هایدگر "گشتل" بر طبیعت است؟ مشخصا خیر، بلکه او تمامی موجودات و جمادات و... را نیز تبدیل به منبع در آمد کرد و در راستای تسلط بر آنان انواع و اقسام زجر ها و رنج ها را با نهایت هنرمندی! به وجود آورد (از اهلی کردن حیوانات تا زندانی و اسیر ساختن و سلاخی نمودن و...) اما آیا به همین جا منتهی می شود؟ قطعا خیر، او در پی تسلط بر فرهنگ ها نیز می باشد، خلاصه بگویم حتی در اندیشه ی منبع کردن کرات دیگر و هر چه که دستش به آن برسد او حتی در پی تسلط بر خود آدمی هم هست، یعنی در پی این است که حتی آدمیان را هم به منبعی برای در آمد تبدیل کند، به منبعی برای سود، مهم نیست از چه طریقی این سود حاصل می شود مهم این است که نهایتا نتیجه به سود منتهی شود چه با قاچاق انسان و انسان کشی و فروش اعضای او چه با حیوان کشی و سلاخی کردنِ آن، چه با در افتادن با طبیعت و به گند کشیدنِ آن و نابود کردنِ بخش اعظمی از طبیعت! هیچ یک مهم نیست، (#هایدگر می گفت این تجاوز در حق طبیعت منجر به طغیان او می شود، نمونه اش گرمایش زمین و عوارض وحشتناک آن) اندیشه ی حسابگرانه انحصار گرا است، یعنی هیچ نوع تفکر و عقلانیت دیگری را نمی پذیرد، تنها نوع و نحوه ی تفکر را، نحوه ی تفکر خود می داند و هر چه خارج از آن دایره قرار بگیرد را نفی و رد می شود!

متعصبانه و متصلبانه و متفرعنانه ترین اندیشه است! و لذا هیچ استثنایی هم نمی پذیرد، او سودای تحقق بخشی به شعار دکارت را دارد؛ «انسان می بایست سرور طبیعت باشد»

این انسان با این سودا و با آن اندیشه ی حسابگرانه و دو دو تا چهارتایی و چارپولی، همه چیز برایش به مثابه ی یک چیزِ ناچیز و هیچ و پوچ می شود جر عدد!

عدد؟ بله عدد! رقم! این موجود پر ادعای پر نخوتِ متکبرِ ضعیفِ بدبختِ خود بزرگ بین گمان می کند هر چه موجودیِ جیبش بیشتر باشد و عدد و رقم حسابش بالا باشد ارزش وجودی اش نیز بیشتر می شود!

اما آیا می توان برای عشق، عدد داد؟
برای اندیشه و وجدانی که تماما وقفِ در جستجوی حقیقت و باری از دوش دیگری برداشتن بوده عدد داد؟

شاید حق با آگامبن باشد: "خدا نمرده است، تبدیل به پول شده است"

#ابوذر شریعتی

ویرایش شد ?زیبای وحشی ? (1402/10/9 , 02:56) [1]
(1402/10/10 , 00:07)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
[ آن کس که میخواهد به تفکر فلسفی بپردازد، پیش از هر چیز می بایست در بارهٔ هر موضوعی شک کند.
📚 پاپ و مرتد، #مایکل_وایت]

[ اگر میخواهی جویندهی واقعیِ حقیقت باشی، باید دستکم یکبار در عمرت تا جایی که ممکن است به همه چیز شک کنی! #رنه_دکارت ]

📚🖊 آموزش و پرورش فشل و آموزه های سنتی_رسمی چنان ما را از تردید و شک بر حذر داشته اند که خاطرم است وقتی از برخی اساتید می پرسیدم در فلان مورد دچار شک شدیم پاسخ شما چیست؟
می گفتند، آیت الله بهجت فرموده است: هنگام دچار شدن به شک این ذکر مقدس را با خود زمزمه کنید «لا حول و لا...» ان شاء الله برطرف خواهد شد!!!
یعنی عملا مُخ را تعطیل کرده و ذهن و ضمیر آدمی را مسموم می نمایند، تازه در نهایت پر رویی و وقاحت، ادعای عقلانیت هم دارند!

جالب است اولا)؛ بالکل از شک بر حذر می دارند (طوری که گاه بسیاری از رجوع کنندگان را میبینم که آشفته اند و کلافه و در ترس و هراس، چرا که دچار شک شده اند و گمان می کنند اگر در این حالت بمیرند دچار عذاب الهی خواهند شد! یا للعجب! این هم نتیجه ی آن همه یاوگویی و چپاندن هزار جور خرافه در ذهن کودک و نوجوان در مدارس و ...) و ثانیا)؛ اگر هم احیانا دچار شک شدی، دعوت به تفکر و تامل و تعقل نمی کنند تا اندکی به شخصیت خودت متکی باشی مستقل شوی و استقلال داشته باشی همان جا هم میخواهند مقلد بمانی و صرفا اذکاری را تکرار کنی یعنی به مثابه ی یک بیمار به تو نگاه می کنند چرا که از عقاید آنها فاصله گرفته ای! و ثالثا)؛ اگر آن شک چنان عمیق بود که دیگر نتوانستی باورهای ایشان را بپذیری، مرتد و نجس و گمراه و گور خر و ... اعلامت می کنند بعد ادعای عقلانیت و تفکر و ... هم دارند!

ذره ای انصاف و روحیه ی حق طلبی و اندکی شعور و شرف کفایت می کند برای قضاوت در رابطه با یک چنین تئولوژیِ آمیخت
(1402/10/10 , 12:16)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 درباره تقدیرگرایی و عقلانیت...

اغلب مردم، فراموشی یا جهلشان نسبت به "تصمیمات" دیروز که خود یا دیگران برایشان گرفته اند و منجر به وقایع امروز شده را «تقدیر» می نامند.
یعنی وقتی ما بر اساس تصمیمات غلط و نابخردانه، مسبب وقوع یک اتفاق یا حادثه میشویم، باید شجاعت اینرا داشته باشیم و بتوانیم علل طبیعی این رخداد را کشف کنیم. انداختن هر رخداد تحلیل ناشده، به مغاک تقدیر، کار آسانی است و برای همین هم اغلب مردم بدین معنا، تقدیرگرا هستند، چون نه شجاعت کافی دارند و نه دانش و حافظه لازم برای تحلیل روابط علّی پدیده ها، چراکه ممکن است در پایان تحلیل، نقش خود و تصمیمات خود در وقوع آن اتفاق، آشکار شود، در حالیکه آدمها دوست دارند از خود رفع مسئولیت کنند و چیزی یا کسی دیگر را مقصر بدانند. چیز یا کسی که ترجیحا نیرویی فراتر از طبیعت داشته باشد. این نیز یک نوع مکانیزم دفاعی در برابر اتفاقات نامطلوب است. پروجکت کردن حوادث به نیرویی فراتر از نیروهای طبیعی و انسانی.

یکی از مهمترین روشهای سلامت جان و روح ادمی، همین فاصله گرفتن از این نوع از تقدیرگرایی است. رفتن به سراغ سلسله علل و کشف روابط علّی بین پدیده ها، گرچه کاریست دشوار، اما این دشواری سلامتی جان را برایمان به ارمغان می اورد. این فرایند بطور اصیل، همان فرایندی است که میتوان آنرا عقلانیت نیز نامید .
از همینروست که سلوک عقلانی، از نگاه عامه مردم، آدمی را به مجسمه ای بی روح بدل میسازد. این بی روح یا بی حس شدن، دلالت به وضعیتی دارد که فرد، بدلیل کشف علل طبیعی، و روابط علّی پدیدارها، دیگر دستخوش هیجانات و احساسات تقدیرگرایانه نمیشود. بواقع، آنچه در یک انسان عقلی مشرب رخ میدهد، نه از بین رفتن احساسات و عواطف، بل فهمی دقیق از خود و گذشته و آینده خود است. غلبه بر احساسات ناشی از تقدیرگرایی، باعث میشود، احساسات و عواطف، بطور اگاهانه و کاملا کنترل شده ظهور و بروز بیابند. چراکه در بین سه ساحت وجودی انسان (غریزه، حس، عقل) تنها ساحتی که میتواند بر همه اقلیم وجود ادمی دسترسی داشته باشد، عقل است. از همینرو، وقتی یک انسان عاقل، عاشق میشود، از یکسو شاهد عشقی بسیار عمیق و اصیل خواهیم بود، از دیگر سو، چنین انسانی مهارتهای لازم برای حفظ و مراقبت از شعله برافروخته عشق را داراست...!

✍ #دکتر_اکبر_جباری
(1402/10/10 , 20:11)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
انسان مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح می دهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمت اند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود می آورد. تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهنده ی احساسات خود استفاده می کند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی می کندکه در مقابل خداوند مرتکب شده است.

پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا می خواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.

امانوئل کانت
(1402/10/10 , 20:13)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"هدف از مدیتیشن چیست"

وقتی "بودا" تعلیم داد که رهایی از رنج و سردرگمی امکان پذیر است و این رهایی موجب سلامت روان و شادی پایدار می شود، او  مسیر رسیدن به این هدف را نیز ترسیم کرد.
مدیتیشن در کنار رفتار اخلاقی، جزء لاینفک این مسیر است.

در زیر مجموعه انواع مدیتیشن، ما تکنیک هایی را می یابیم که بودا مستقیماً آموزش داده است، و همچنین تکنیک های دیگری را که توسط خردمندترین و با تجربه ترین پیروان او توسعه یافته و منتقل شده است. هنگامی که بودیسم در سرزمین های مختلف گسترش می یابد، شکل های متفاوتی به خود می گیرد و مدیتیشن نیز همین گونه است. از ذهن-آگاهی گرفته تا تمرینهای دیگر.

آنچه تکنیک های مدیتیشن بودایی مشترک است هدف آنهاست: کمک به به اینکه متمرکز و هوشیار باشیم.  تجارب خود را با آرامش و بی طرفی احساسی بشناسیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.تا نهایتا به آگاهی ( بینش ) عمیق برسیم.

در طول این مسیر ،یاد می گیریم که خود را به جای دیگران بگذاریم و از واکنش های احساسی غیر مفید فاصله بگیریم. این تأثیر مثبتی بر روابط وسلامت روانمان دارد: متوجه میشویم که مدیتیشن به ما کمک میکند با قلبی باز و مطمئن با زندگی روبرو شویم.

شرایط دور و بر ما همیشه در حال تغییر است. مدیتیشن با تقویت توانایی ما برای  درک  لحظه حال و ایجاد فضایی برای کشف ذهنمان،  موجب   تعادل، همدلی و سلامت روان برای ما می شود که کمتر و کمتر به علل و شرایط خارج از کنترل ما وابسته هستند. ما بینش هایی در مورد ماهیت ذهن و واقعیت به دست می آوریم و یاد می گیریم که از این بینش ها به خوبی در مسیر رهایی ذهن استفاده کنیم.

...ادامه دارد

9
(1402/10/10 , 20:14)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"هفت عامل آگاهی عمیق ( روشنگری) چیست؟ "

هفت عامل آگاهی عمیق، ویژگیهای ذهنی هستند که بودا میگوید برای تمرین ذهن  و بیداری و آگاهی ضروری هستند.

این هفت عامل عبارتند از: ذهن-آگاهی، تحقیق،  انرژی،  شادی، آرامش،  تمرکز و بیطرفی احساسی.

ذهن-آگاهی، اولین عامل آگاهی عمیق  است. ذهن-آگاهی پیچیده است، اما در شکل اصلی خود به آگاهی از بدن و ذهن در لحظه حال اشاره دارد. (ذهنآگاهی درست نیز هفتمین حوزه تمرین در مسیر هشتگانه است.)

تحقیق، هنگامی که ذهن-آگاهی ایجاد شد، فرد می تواند به تحقیق بپردازد و جزئیات لحظه حال را به وضوح ببیند.

انرژی، به معنای  توجه و مایه گذاشتن  برای کار در دست انجام است.

نشاط، از به کارگیری انرژی ذهنی ناشی می شود. یافتن لذت در راه بینش عمیق برای حفظ یک تمرین ثابت ضروری است - چه کسی می خواهد به یک تلاش بی نشاط  ادامه دهد؟

آرامش، با اعتماد به نفس حاصل از کار انجام شده در تلاش های قبلی حاصل می شود.

تمرکز، توانایی تمرکز کامل بر روی کار انجام شده، جلوگیری از حواس پرتی و غلبه بر خستگی است.

بیطرفی احساسی، اوج یا نتیجه هفت عامل است و به معنی آرامش نیست.در عوض، به ذهن متعادل اشاره دارد، ذهنی که میل و بیزاری او را به این طرف و آن طرف نمی کشاند، ذهنی که می تواند احساسات را با عقل بسنجد و قضاوت درستی انجام دهد.
ذهنی که  در این حالت است ،آماده است تا مدیتیشن پیشرفته تری را تمرین کند یا با چالش های زیادی که در زندگی پیش می آید روبرو شود.


هفت عامل روشنگری،  به بیداری منجر می شوند. ( آگاهی عمیق از واقعیت).این هفت عامل پله پله جلو می روند. به عنوان مثال، تمرین ذهن-آگاهی منجر به تحقیق می شود و تحقیق منجر به نشاط و به همین ترتیب پیش می رود.

متون بودایی خاطرنشان می کنند که پرورش این هفت عامل، باعث تضعیف "موانع پنجگانه" میشوند که سد راه آگاهی عمیق هستند. و به این ترتیب می توانند در تلاشمان به ما کمک کنند.

...ادامه دارد
8
(1402/10/10 , 20:15)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"موانع پنجگانه آگاهی عمیق چیست؟"

این پنج مانع، حالات ذهنی منفی هستند که مانعی برای تمرین ذهنی می باشند. آنها اغلب به وضوح دیده می شوند و به عنوان موانعی در مدیتیشن ظاهر می شوند. همه ما کاملاً با آنها آشنا هستیم و ممکن است هر روز آنها را تجربه کنیم.

پنج مانع عبارتند از میل نفسانی، نیت بد، تنبلی، بی قراری و شک.


میل نفسانی به معنای اشتهای بدن برای غذا، رابطه جنسی، دارایی ها،  و تجربیات است. همه این خواسته ها می توانند ذهن را تیره و تار کنند و تمرین را اگر نگوییم غیرممکن، دشوار کنند.
بودا، در یکی از استعاره های متعدد خود برای موانع، به امیال جسمی  به عنوان رنگی اشاره می کند که حوض شفاف آب را تغییر می دهد. آب زلالی که واقعاً چهره ناظر را منعکس می کند، نشان دهنده آرامش ذهن است، ولی با امیال جسمانی این زلالی کدر می شود.

نیت بد، به تمام حالات ذهنی نفرت انگیز و طردکننده اطلاق می شود - خشم، خصومت، رنجش، تلخی. بودا ذهن اسیر شده توسط نیت بد را مانند آبی توصیف کرد که کف می کند، حباب می کند و می جوشد.

تنبلی ، مشخصه ذهنی است که کند و خواب آلود است. یک ذهن کسل و خواب آلود نمی تواند چیزها را همانطور که هستند ببیند. بودا آن را به حوضچه ای از آب تشبیه می کند که با خزه و جلبک بیش از حد رشد کرده است.

بی قراری، بسیاری از احساسات رایج در زندگی امروزی را در بر می گیرد: نگرانی، ترس، اضطراب.
وقتی ذهن ناآرام،  پریشان و مشغول است، آماده یادگیری یا رشد نیست. بودا ذهن ناآرام را با حوضچه ای مقایسه می کند که  وزش باد در آن  امواج تولید می کند.

شک، یعنی ذهن، مملو از سوالات و عدم اطمینان است: آیا کارم درست است؟ آیا من وقتم را تلف می کنم؟ بودا ذهن پر از شک را به عنوان حوض آبی که کدر، ابری یا سایه دار است توصیف می کند.

این پنج مانع به طور سنتی به عنوان موانع یا بندهایی در نظر گرفته می شوند که ما را از دیدن چیزها, آنگونه که هستند و از تمرین با ذهن روشن, باز می دارند.
اما ما همچنین باید یاد بگیریم که با آنها زندگی کنیم. با شناخت این موانع ، می توانیم افکار و احساسات منفی را به عنوان انگیزه ای برای تمرین در نظر بگیریم.

7
(1402/10/10 , 20:16)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
" منشأ وابسته"


چرا رنج می بریم؟ درک این موضوع در فلسفه بودیسم اهمیت اساسی دارد. یک پاسخ به این سوال در زنجیرههای علت و معلول  نهفته است.

بودیسم می آموزد که هر چیزی که وجود دارد، مشروط است؛ یعنی وابسته به چیز دیگری است. این در مورد افکار و همچنین اشیاء، برای فرد و همچنین کل جهان صدق می کند. هیچ چیز به طور مستقل وجود ندارد. همه چیز مشروط است.

این مفهوم در آموزه های بودایی، با زنجیره منشأ وابسته نشان داده شده است، که عواملی را توصیف می کند که چرخه تولد، مرگ و تولد دوباره را تداوم می بخشد.
دوازده حلقه در زنجیره متوالی هستند، هر عامل باعث یکی از حلقه های بعدی می شود:  وقتی یک حلقه ( علت )  متوقف شد، حلقه بعدی ( که خودش علت حلقه های بعدتر است) نیز متوقف می شود.

این پیوندها یک چرخه بی پایان را تشکیل می دهند که ما را به رنج می کشاند.
هدف بودیسم رهایی از این چرخه معیوب است. این حلقه ها معمولاً به این ترتیب  زیر بیان می شوند :


-جهل ( ناآگاهی از چهار حقیقت اصیل)

-آنچه که در ذهن شکل می گیرد و باعث عمل ارادی ما میشود

-آگاهی ( هوش و حواس) مشروط

- نام و فرم پدیده ها

- حواس: بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه، چشایی و ذهن

- در تماس قرار گرفتن با پدیده ها

-احساس

-میل و طلب
  
-وابستگی
  
-تبدیل شدن

-به دنیا آمدن

-پیری و مرگ


بسیاری از این اصطلاحات آشنا هستند (اگرچه معنای دقیق آنها در زمینه بودایی ممکن است کمی با کاربرد آنها در فلسفه غرب متفاوت باشد)، اما تعداد کمی نیاز به توضیح دارند.

حلقه دوم زنجیره، شکلهای ذهنی (که ساختگی، اراده یا ترکیب نیز نامیده میشود)، به انگیزهها و اعمال اشاره دارد.
حلقه چهارم، نام و شکل، به برچسب زدن اشیا، از جمله بخش های ذهنی و جسمی یک فرد اشاره دارد.

تماس، حلقه ششم، زمانی اتفاق می افتد که حواس شش گانه (بودایی ها ذهن را حس ششم می دانند) با یک شی حسی مانند یک بینایی یا صدا ملاقات کنند.

پیوند دهم، تبدیل  شدن، به معنای شکل گیری هویت یا خود است.

تولد، حلقه یازده، و پیری و مرگ، حلقه دوازده، از وضعیت نارضایتی ( رنج)  موجودات زنده سخن می گوید.

اصل" منشأ وابسته " در بودیسم،  وابستگی متقابل و به هم پیوستگی همه چیز ها ( پدیده ها) را نشان می دهد.


...ادامه دارد
6
(1402/10/10 , 20:17)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"همه چیز تغییر می کند"

این , یکی از اساسی ترین آموزه های بودیسم است. "بودا" تعلیم داد که سرچشمه رنج و نارضایتی انسان,  طلب و میل او به چیز هاست و چسبیدن به آنها.
با این دیدگاه اشتباه که آنها برای همیشه ماندگار خواهند بود. اما هیچ چیز ماندگار نیست.

"ناپایداری"، یکی از سه نشانه زندگی است که توسط بودا بیان شد.  این سه کیفیتی هستند که  زندگی را مشخص می کنند و همیشه وجود دارند. (دو نشان دیگر وجود عبارتند از: رنج و عدم اصالت نفس)

بدن ما  دچار زوال و پوسیدگی می شود. مو و دندان می ریزد. نگرش های ذهنی نیز تغییر می کند. هیجان و عصبانیت به وجود می آید، سپس محو می شود. سلامتی و شادی ما موقتی است. ما سرانجام بیمار خواهیم شد، پیر می شویم و می میریم، همانطور که دوستان، دشمنان، خویشاوندان و غریبه ها نیز خواهند مرد. زندگی انسان کوتاه است.

در نوشته های بودیسم، زندگی با رعد و برق  یا حباب شناور در یک رودخانه مقایسه می شود.

دنیای اطراف ما ممکن است استوار و تغییرناپذیر به نظر برسد، اما حتی مسیر رودخانه ها تغییر می کند، کوه ها فرو می ریزند، دریاها خشک می شوند و ستاره ها می سوزند. کل جهان در یک جریان دائمی است، به وجود آمده و نابود خواهد شد. زندگی کوتاه ما این امتیاز را به ما می دهد که فقط برای یک لحظه شاهد این گذار باشکوه باشیم.

درک ناپایداری، کلید درک زنجیره منشأ وابستگی، ایده پوچی و بسیاری دیگر از مفاهیم مهم بودایی است. از آنجایی که همه هستی، مشروط به این سه کیفیت است، هدف اعمال بودایی این است که وابستگی ما به جهان را آنگونه که هست از بین ببرد و به ما کمک کند تا ناپایداری و نحوه تأثیر آن بر تمام جنبه های زندگی  را درک کنیم.

مثلا تعمق درباره مرگ: در یکی از گفتارهای خود ، بودا از پیروان خود خواست قبل از خواب شبانه، فکر کنند که ممکن است تا صبح زنده نمانند. تعمق های دیگر در مورد ناپایداری شامل طبیعت دائماً در حال تغییر، نفس کشیدن و سایر احساسات جسمی، تغییر افکارمان، یا گذر فصول و سایر دگرگونی ها در جهان طبیعت است.

5
(1402/10/10 , 20:19)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"مسیر هشت گانه"

"بودا" کار تدریس خود را با بحث در مورد مسیر هشتگانه، رهنمودهایی برای زندگی اخلاقی، تربیت ذهن، و پرورش خرد که به علل رنج پایان می دهد، آغاز کرد و به پایان رساند.
او در اولین خطبه خود بلافاصله پس از دریافت حقیقت و در آخرین تدریسی که 45 سال بعد در بستر مرگ ایراد کرد، از مسیر سخن گفت. مسیر هشتگانه، چهارمین حقیقت شریف است، راه بیداری.

بودا اغلب به عنوان یک پزشک یا شفادهنده بزرگ توصیف میشود، و راه هشتگانه را میتوان به عنوان نسخهای که بودا برای تسکین رنج ارائه کرده در نظر گرفت.

رنج, بیماری است و هشت مرحله, یک دوره درمانی است که می تواند ما را به سلامت و تندرستی برساند. بدین ترتیب ما از افراط در امیال از یک سو و انکار کامل امیال خود از سوی دیگر اجتناب می کنیم. به همین دلیل بودا مسیر را «راه میانه» نامید.

هشت مرحله عبارتند از:

دیدگاه درست
نیت درست
گفتار درست
اقدام درست
معیشت درست
تلاش درست
ذهن آگاهی درست
تمرکز مناسب

مسیر ، با دید درست شروع می شود که به آن درک درست نیز می گویند. قبل از شروع باید به وضوح ببینیم که به کجا می رویم.

نیت درست یعنی عزم در پیمودن این راه.

گفتار درست و کردار درست، به آنچه میگوییم و انجام میدهیم اشاره دارد، یعنی اینکه با گفتار و رفتار خود به دیگران یا خود آسیبی نرسانیم.

معیشت درست یعنی اینکه چگونه روز به روز زندگی کنیم و مطمئن شویم که عادت ها و کارمان به خودمان و دیگران آسیبی وارد نمی کند.

تلاش درست به تمرکز انرژی ما بر روی کار در دست انجام است.

ذهن آگاهی درست به معنای آگاهی از ذهن و بدن با قدرت تشخیص است. با ذهن آگاهی، ممکن است مکث کنیم و در نظر بگیریم که آیا کاری که انجام می دهیم برای خودمان یا دیگران مضر است یا خیر.

در نهایت، تمرکز صحیح به تمرین اختصاصی اعم از مدیتیشن یا سرود خواندن اشاره دارد. به عبارت دیگر، هنگامی که ذهن و زندگی خود را به سمت بیداری هدایت کردیم، می توانیم به مراحل بعدی پیش برویم.

اگرچه مسیر هشتگانه همیشه به این ترتیب فهرست میشود، اما کاملاً متوالی نیست و نیازی به دنبال کردن آن فقط به این ترتیب نیست.
هشت مرحله را می توان برای تربیت به سه حوزه تقسیم کرد:
رفتار اخلاقی ، تمرکز  و خرد .

گفتار صحیح، عمل صحیح و معیشت صحیح مربوط به رفتار اخلاقی است.
تلاش صحیح، ذهن آگاهی صحیح و تمرکز صحیح به تمرین تمرکز مربوط می شود.
نگاه درست و نیت درست با رشد خرد مرتبط است.

راه هشتگانه ممکن است همیشه آسان نباشد، اما ما تلاش می کنیم زیرا معتقدیم که ما را از رنج نجات می دهد.


...ادامه دارد
4
(1402/10/10 , 20:22)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"چهار حقیقت اصیل "

بودا  در طول 45 سال کارخود، آموزه های عمیق فراوانی را ارائه کرد. اما در زیربنای همه آنها چهار حقیقت اصیل وجود دارد:

-رنج وجود دارد.
-علت رنج وجود دارد.
-رنج پایانی دارد.
-راه پایان دادن به رنج، "مسیر هشتگانه" است.

گفته می شود بودا در شب بیداری بزرگ خود به این حقایق اساسی پی برد. اما از ترس اینکه آنها از تجربیات معمولی دور باشند و دیگران نتوانند آنها را درک کنند، تصمیم گرفت آنها را برای خود نگه دارد. ولی به خاطر حس نوعدوستی و همدردی ، درنهایت تصمیم گرفت که بینش خود را با دیگران درمیان بگذارد . بنابراین بودا  به سراغ همراهان مدیتیشن سابق خود،  که پنج مرتاض ساکن در پارک گوزن ها در نزدیکی بنارس  بودند رفت.
بودا در آنچه به عنوان اولین خطبه او شناخته می شود، چهار حقیقت اصیل را به آنها آموخت. گفته می شود که آن زاهدان در جا به حقیقت پی بردند.

اولین حقیقت اصیل، " رنج وجود دارد"،  همانطور که اغلب مردم تصور می کنند بدبینانه نیست، اما واقع بینانه است.
منظور بودا این نبود که زندگی معمولی چیزی جز بدبختی نیست - البته او گفت که  یا خوشبختی هم وجود دارد. بلکه منظور این است که حتی لحظات شاد نیز در نهایت رضایت بخش نیستند، زیرا همه چیز تغییر می کند. خوب، بد یا بی تفاوت، هیچ چیز ماندگار نیست.

ناپایداری ، مانند رنج، یکی از سه واقعیت اجتناب ناپذیر زندگی است. همه ما بدون استثنا در معرض پیری، بیماری و مرگ هستیم.
حتی نفس، ثابت یا پایدار نیست: "عدم اصالت نفس" سومین نشانه وجود است. تلاش برای به دست آوردن آنچه میخواهیم و چسبیدن به آنچه داریم، در حالی که از آنچه نمیخواهیم اجتناب میکنیم یا رد میکنیم، به ناچار منجر به ناامیدی میشود.

دومین حقیقت اصیل به ما می گوید که ناآگاهی از این واقعیت  که  هیچ نفسی اصالت ندارد و  همه چیز ناپایدار است ، علت اصلی رنج است.

سومین حقیقت اصیل - این که" رنج پایانی دارد"  می گوید درد و نارضایتی همه چیز نیست. همانطور که رنج،  از شرایط زندگی انسانی است، امکان پایان رنج نیز وجود دارد.

چهارمین حقیقت اصیل ، "مسیر هشتگانه" ، بیانگر اقدام عملی است که ما می توانیم در جهت بیداری خود و رهایی از رنج زندگی انجام دهیم. راه هشت گانه ما را در زندگی اخلاقی، تربیت ذهن و پرورش خرد راهنمایی می کند.

چرا این حقایق "اصیل" هستند؟

توضیحات متفاوتی وجود دارد. برخی از محققان معتقدند که چهار حقیقت اصیل، آموزه هایی هستند که سیذارتا گوتاما ( بودا) را با رهایی از رنج، به مرتبه بالای وجود ارتقا دادند. و  به همین ترتیب، این حقایق اصیل، می توانند ما را نیز از رنج آزاد کنند.

...ادامه دارد
3
(1402/10/10 , 20:23)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"سه سم"

بودا در آموزه های اولیه خود «سه سم»، یا سه آتش، یا سه ویژگی منفی ذهن را که باعث بیشتر مشکلات ما و بیشتر مشکلات جهان می شود، شناسایی کرد. این سه سم عبارتند از: طمع (یا شهوت )، نفرت ( یا خشم) و توهم (جهل).

این سه سم ،با سه نگرش سالم یا مثبت که برای رهایی ضروری است،  مخالفت می کنند: سخاوت ، مهربانی ، و خرد .

هدف بودیسم، رفتن  به سمت پرورش این فضایل و کاهش یا نابودی سموم است و برای اینکار باید افکاری که این سه سم رابه وجود می آورند شناسایی کرد و روی آنها تمرکز نکرد ، بلکه باید افکاری را که باعث ایجاد سه نگرش مثبت میشوند، پرورش داد.

برای دیدن این سه سم در عمل، نیاز نیست دور برویم. ما آنها را هر روز در اخبار و خیابان ها می بینیم و اگر دقت کنیم می توانیم آنها را در ذهن و عمل خود ببینیم. به وجود آمدن این احساسات ممکن است خارج از کنترل ما باشد - برای مثال ما عصبانی بودن را انتخاب نمی کنیم. اما تشخیص اینکه چگونه طمع، نفرت و توهم باعث آسیبهای عظیمی در جهان میشود، میتواند به ما کمک کند تا مدیریت آنها را یاد بگیریم. به همین ترتیب، همانطور که بعداً بلعیدن سم باعث بیماری می شود، پرورش این نگرش های مضر منجر به رفتارهای منفی می شود که بعداً پشیمان خواهیم شد.

اگرچه معمولاً به عنوان سم از آنها یاد می شود، بودا برای اولین بار این نگرش های ذهنی را به عنوان آتش در خطبه آتش  معرفی کرد: «راهبان، همه چیز در حال سوختن است. . . سوختن با چی؟ سوختن با آتش شهوت، با آتش نفرت، با آتش توهم.»

آتش، یک استعاره اساسی در بودیسم است، معمولاً به عنوان یک کیفیت منفی ذهن به کار میرود. خاموش کردن این آتش ها هدف بودیسم است. واژه "نیروانا" از خاموش کردن آتش گرفته شده است.
یک بار از ساریپوترا، یکی از شاگردان اصلی بودا، پرسیدند: نیروانا چیست؟ او پاسخ داد: نابودی حرص، نابودی خشم، نابودی توهم - این نیروانا است.


...ادامه دارد
(1402/10/10 , 20:24)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"سه کیفیت زندگی"

بودا تعلیم داد که همه پدیده ها، از جمله افکار، عواطف و تجربیات ما، با سه ویژگی یا «سه کیفیت زندگی» مشخص می شوند: ناپایداری ، رنج یا نارضایتی (، و عدم اصالت نفس. این سه علامت برای همه چیزهای شرطی صدق می کند - یعنی همه چیز به جز "نیروانا".

به گفته بودا، درک کامل سه کیفیت زندگی, برای رسیدن به حقیقت ضروری است.

ٔبودا تعلیم داد همه چیز تغییر می کند. این ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما بیشتر اوقات ما جوری با همه چیز برخورد می کنیم که گویی وجود آنها دائمی است. بنابراین وقتی چیزهایی را از دست میدهیم که فکر میکنیم نمیتوانیم بدون آن زندگی کنیم یا اخبار بدی دریافت میکنیم که فکر میکنیم زندگی ما را خراب میکند، استرس زیادی را تجربه میکنیم.
هیچ چیز، همیشگی نیست،  زندگی ما نیز همیشگی نیست.

رنج یا نارضایتی، از جمله ایدههای نادرست در بودیسم است. بودا گفت که زندگی رنج است، اما منظور او این نبود که  همه زندگی ناراحتی و ناامیدی است. بلکه منظور او این بود که در نهایت رضایت ما را فراهم نمی کند. حتی زمانی که همه چیز راضی کننده است - یک زمان دلپذیر با دوستان، یک غذای عالی، یک ماشین جدید - رضایت، دوام نمی آورد زیرا همه چیز ناپایدار است.

درک عدم اصالت نفس، دشوارتر است. بودا تعلیم داد که هیچ نفس ثابت و دائمی وجود ندارد که در بدن ما ساکن باشد. به عبارت دیگر، ما یک هویت ثابت و مطلق نداریم. او گفت که حسی که از  "من"  .( خودمان )  به عنوان موجودی مجزا و منفرد داریم یک توهم است. آنچه ما «خود» می نامیم، ساختاری از فرآیندهای فیزیکی، ذهنی و حسی است که به هم وابسته هستند و دائماً در جریان هستند.

بودا گفت، این توهم یک نفس مجزا و دائمی است که ما را به رنج و نارضایتی می کشاند. ما بیشتر انرژی خود را صرف محافظت از خود می کنیم، سعی می کنیم آن را راضی کنیم و به چیزهای غیر دائمی چسبیده ایم که فکر می کنیم آن را تقویت می کند. اما اعتقاد به نفس مجزا و دائمی منجر به این میل می شود که طبق چهار حقیقت بزرگ، منشأ رنج ماست.

آموزههای بودا، بهویژه تمرین راه هشتگانه، دارویی برای درمان توهمات ما فراهم میکند تا کمتر خود محور شویم و کمتر به چیزهای ناپایدار وابسته شویم.

وقتی که  حقیقت سه کیفیت زندگی را بررسی می کنیم ، آنگاه می توانیم عواملی را در ذهنمان پرورش دهیم  که برایمان آرامش و عدم برافروختگی نسبت به آنچه که دوست داریم و آنچه که دوست نداریم به همراه می آورد.


1
(1402/10/10 , 20:25)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
"بودیسم چیست؟"

بودیسم   به عنوان یک دین، یک فلسفه، یا مجموعه ای از اعتقادات و اعمال مبتنی بر آموزه های "بودا"  ( یا شخص آگاه شده )شناخته می شود . "بودا"عنوانی است که به سیذارتا گوتاما سالک روحانی هندی پس از رسیدن به آگاهی عمیق بیش از 2600 سال پیش داده شد.

شناختهشدهترین آموزههای بودا، چهار حقیقت اصیل و راه هشتگانه، ماهیت رنج انسان و راهی برای رهایی از درد وجودی زندگی و رسیدن به نیروانا را توصیف میکند. ( توضیحات این آموزه ها در پست های قبل آورده شده)

این آموزه ها از هند، در سراسر آسیا و در نهایت در سایر نقاط جهان گسترش یافت. در حالی که مجموعه بودایی گستردهتر شامل مکاتب مختلف با اعتقادات و اعمال خاص خود است، این سنتهای مختلف اعتقاد مشترکی دارند که میتوان با داشتن یک زندگی اخلاقی که به رشد معنوی اختصاص یافته است، حقیقت وجود را درک کرد.
(1402/10/10 , 20:30)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
اینم آخرین پست من یادگاری بماند برای آیندگان.

کانال تخصصی تفکر و فلسفه هم مال من بود انگار خاری بود در چشم نظام داعشی 60000 کاربر داشت مثل 5کانال تخصصی دیگرم بعد از دستگیریم از دسترس خارج شد

💠 #فیلسوفان

جوان که بودم ،
از مردم
چیزی میخواستم که نمیتوانستند بدهند:
" دوستی پیوسته، عاطفهی مدام " ...
حال یاد گرفتهام
از آنان چیزی بخواهم،
کمتر از آنچه میتوانند بدهند: "همنشینی بیکلام"

#آلبر_کامو (۱۹۱۳ _ ۱۹۶۰)
نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسه

♻️انجمن چکاد اندیشه♻️تقدیم میکند
♻️کانال تفکر و فلسفه♻️
CHANNEL : @falsafegharbb
فایل:
نمایش عکس
(124.91 кб.)
دانلود ها: 5 بار
(1402/10/10 , 20:35)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
آشیل و کامفر و آریا و بانو میترا و خیلی دیگه از اساتید، همه از همین گروه «دروغها و خرافات اسلام» شروع کردن
خود من هم از همینجا شروع کردم
البته من در مقابل اون اساتید شاگرد بودم
هنوز قرآن پژوهی مثل آشیل یا ایران شناسی مثل بانو میترا یا اسلام شناسانی مثل کامفر و آریا ندیدم
تلگرام واسه من یه نوع دانشگاه بود


بماند یادگار برای آیندگان

بدرود
فایل:
نمایش عکس
(111.27 кб.)
دانلود ها: 5 بار
  در کل: 240
<< 1 ... 10 11 12

فیلتر بر اساس نویسنده ی پست
دانلود تاپیک

رفتن به انجمن

New at the top
خانه
در کل : 0 عضو / 6 مهمان