شب بخیر، مهمان شب

آخرین فعالیت

انجمن » مباحث علمی و فناورانه » معرفی علوم مختلف
جستجو | فایل های تاپیک (25)
  فلسفه بدانیم
<< 1 ... 9 10 11 12 >>
(1402/9/18 , 16:04)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 فلسفه یک قصه است اما از هر زبان که می شنوی نامکرر است...

هگل گفته بود که فلسفه دیگر به معنی لغوی آن مورد ندارد یعنی حب دانایی نیست بلکه عین دانایی است. یاسپرس می گوید هنوز هم فلسفه همان است که بوده است؛ فلسفه هنوز هم معنی یونانی آن یعنی حب دانایی را نگاه داشته و فیلسوف به کسی اطلاق می شود که دوستدار دانایی باشد .
یاسپرس با هر نوع فلسفه جزمی مخالف است. او نمی پذیرد که کسانی به حقیقت واصل شده باشند و حقایق فلسفی بر آنها معلوم شده باشد بلکه فیلسوف را به کودکی شبیه میداند که مدام پرسش می کند. در نظر یاسپرس پرسش از پاسخ مهم تر است بخصوص که وقتی به پرسش پاسخ داده می شود، آن پاسخ به نوبه خود به پرسش تبدیل می شود یا پرسش های دیگر را موجب می گردد.

اما مقصود از در راه بودن این است که بشر تاریخ دارد و انسانیت او در زمان تحقق می پذیرد. وجود شناختنی نیست اما دَم هایی در زندگی بشر هست که جلوه هایی از هستی رخ می نماید و شادی و بهجتی می آورد که در آن انسانیت انسان متحقق می شود. البته مقصود این نیست که فلسفه موجب آرامش و اطمینان است. بشر در شکست، به آزمایش هستی می رسد و فلسفه، آموختن مردن است.
فلسفه طلب است اما ما در این طلب قرین توفیق نیستیم. ما در این طلب با شکست مواجه می شویم و توفيق ما در همین شکست است. اگزیستانس هرگز تحقق نمی یابد؛ بشر در راه است و مرگ رهزن اوست. فلسفه در این راه ظاهر می شود و مظهر آن آثار فلاسفه بزرگ است. در تمام این آثار یک چیز تکرار میشود. فلسفه یک قصه است اما از هر زبان که میشنوی نامکرر است. به نظر یاسپرس فلسفه همواره بوده است و تا بشر باشد فلسفه هم خواهد بود...!

📚 فلسفه چیست؟/فلسفه سیر مدام و در مسیر بودن است ✍ #رضا_داوری_اردکانی

️️


(1402/9/19 , 01:03)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 قطعه ای از #کتاب...

برای بالا رفتن پاهایِ خویش را به کار گیرید. مگذارید شما را بالا کِشند .
بر سر و بر گُرده ی بیگانگان منشینید..!

اما برادران هر جا که شما نیز می خواهید با من بَر شوید ، بپایید که یک انگل نیز با شما بالا نیاید !
انگل یعنی کِرمی خزنده و نرم رفتار ، که می خواهد با چریدن از گوشه و کنار های بیمار و زخمناکِ شما فربه شود .
و هنر- اش این است که میداند روان هایِ بالا رونده کجا خسته می شوند . او لانه یِ نفرت انگیز- اش را بر محنت و نومیدی و آزرمِ لطیفِ شما بنا میکند .
او لانه ی نفرت انگیز-اش را آن جا بنا میکند که توانا ناتوان است و نژاده بیش از آنچه باید نرم . انگل آنجا می زید که بزرگ مرد گوشه - و - کنار هایِ زخمناک دارد .
باری ، این است آموزه ی من: آنکه میخواهد روزی پریدن آموزد ، نخست میباید ایستادن و راه رفتن و دویدن و بالا رفتن و رقصیدن آموزد . پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند...!

📚 چنین گفت زرتشت
✍ #فردریش_نیچه
(1402/9/19 , 13:27)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 ده تفاوت عمده دین و معنویت...

🔻#دین :

1⃣درباره خود دعوی صدق انحصاری دارد.

2⃣معمولا انسانهایی را که متدین به سایر ادیانند دعوت به تغییر دین میکند.

3⃣بیشتر به خدای متشخص و انسانوار قائل است.

4⃣بیشتر معطوف به بیرون از خود(the self) است.

5⃣بیشتر معطوف به سعادت آتی و آنجهانی است.

6⃣مبتنی بر ایمان و تعبد است.

7⃣معمولا فاقد جنبه اسطوره ای نیست.

8⃣بیشتر خواهان این است که شخص کاملا به معتقدات،اخلاقیات و عبادیات خاصی التزام ورزد و از آنها عدول نکند.

9⃣خطابش متوجه همه انسانهاست.

🔟دارای طبقه ای به نام روحانیت هست که وظایف و امتیازات خاص خود را دارند .

🔻#معنویت :

1⃣درباره هیچ دینی دعوی صدق انحصاری ندارد،بلکه هر دینی را تجربه معنوی ای میداند که از سایر تجارب معنوی (یعنی سایر ادیان) بی نیاز نیست.

2⃣هیچ کسی را دعوت به تغییر دین نمی کند،بلکه از هر کسی می خواهد که واقعا ملتزم به دین خود باشد.

3⃣به خدای غیرمتشخص و ناانسانوار قائل است.

4⃣کاملا معطوف به درون«خود» است و با ساحات وجودی سروکار دارد.

5⃣کاملا معطوف به سعادت کنونی و این جهانی است،در عین اینکه منکر زندگی پس از مرگ نیست به تعبیری،سعادت آجل را اولیه،و بلکه رویه دیگر سعادت عاجل میداند.همه چیز را به همین جا منتقل میکند و از اینرو،آزمون پذیر است و تعبدی نیست .
6⃣به هیچ منبعی ایمان و تعبد نمی ورزد،بلکه همه احکام و تعالیم را به بوته آزمون شخصی میگذارد.(به تعبیر سقراط :زندگی آزموده)

7⃣به هیچ وجه،جنبه اسطوره ای ندارد.

8⃣یکسره خواهان حصول تجربه شهودی و بی واسطه عالم واقع است.از اینرو،برای معتقدات،اخلاقیات،مناسک و شعائر فقط تا آنجا ارزش قائل است که به حصول آن تجربه بینجامد .
9⃣خطابش فقط متوجه انسانهایی است که استعداد و قابلیت سیر و سلوک دارند،در عین حال که می کوشد حتی المقدور انسانها را به این استعداد و قابلیت برساند.از آنهایی هم که نمی توانند اهل سیروسلوک باشند میخواهد براساس«هر چه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند»زندگی کنند.(ذو مراتب بودن انسانها)
🔟دارای«روحانیت»نیست.اساتید معنوی طبقه ای را تشکیل نمی دهند و امتیازات خاصی ندارند...!

📖بررسی وضعیت فکر دینی در دنیای معاصر
✍ #مصطفی_ملکیان



(1402/9/20 , 00:31)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
🔅 روشنگری چیست؟

▪️روشنگری خروجِ انسان از صغارتی است که خود بر خويش تحميل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهمِ خود بدون راهنمايی ديگری است. اين صغارت خودـتحميلی است اگر علّت آن نه در سفيه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگيری فهمِ خود، بدون راهنمايی ديگری، باشد. شعار روشنگری اين است : «در به کار گيری فهم خود شهامت داشته باش!» (!Sapere Aude)

▪️تنبلی و بزدلی دلايلی هستند بر اين که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طبیعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از يوغ قيمومیتِ ديگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همهٔ عمر صغير میمانند؛ و نيز به همين دلايل است که چرا برای ديگران چنان آسان است که خود را قيّم آنان کنند.


▪️چه راحت است صغير بودن! [آدم صغير پيش خود چنين استدلال میکند که] اگر کتابی داشته باشم [منظور کتاب مقدّس است] که به جای فهمم عمل کند، اگر کشيشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگويد که چه چيزهايی بخورم و چه چيزهايی نخورم و ...، در اين صورت نيازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتياجی ندارم که بينديشم؛ تا وقتی پول دارم ديگران جور مرا میکشند. قيّمهايی که از سر خيرخواهی، سرپرستی انسانهای صغير را بر عهده گرفتهاند زود در میيابند که بخش اعظم نوع بشر، برداشتنِ گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسيار خطرناک میدانند.

▪️قيّمها پس از آن که گاوان خود را رام کردند و مطمئن شدند که اين زبانبستههای مطيع و سر به راه بدون يوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت، آنان را برحذر میدارند که مبادا اين يوغ را از گردن خود بيفکنند و آزادانه گام بردارند؛ چون در آن صورت، خطر آنان را تهديد خواهد کرد. اما اين خطر واقعاً چندان بزرگ نيست؛ زيرا پس از آن که آنان چند بار بر زمين خوردند قطعاً سرانجام راه رفتن را فرا میگيرند، اما يک بار زمين خوردن، انسانها را چنان ترسو و وحشت زده میکند که ديگر نمیکوشند تا بر پای خود بايستند و بی کمک ديگران گام بردارند.


▪️از اين رو برای فرد دشوار است که از صغير بودن که فطرت [ثانوی] او شده است خود را بيرون آورد. او از صغير بودن خويش خرسند است و در وضع کنونیاش از به کار بردن فهمِ خود واقعاً ناتوان است؛ زيرا تاکنون هيچ کس اجازهٔ چنين کاری را به او نداده است.


▪️قوانين و اعتقادات جزمی که ابزارهای مکانيکی برای استفاده (يا بيشتر سوء استفادهٔ) عقلانی از مواهب طبيعی بشرند، بندهايی هستند که صغيربودن فرد را دائمی میکنند. حتی اگر کسی بتواند اين بندها را بگسلد در آن صورت هنوز هم در پريدن از روی گودالی بسيار باريک مردّد است، چون که او به اين نوع آزادی خو نگرفته است، در نتيجه فقط معدودی از انسانها موفق شدهاند که ذهن خود را بپرورند و از صغارت بيرون آيند و راهی مطمئن در پيش گيرند.


⚜ایمانوئل_کانت،

فیلسوف بزرگ آلمانی عصر روشنگری
(1402/9/20 , 14:21)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
ستمگری زادهی ترس است. بنابر این بیجهت نیست که مذهب و ستمگری، پیوسته دستدردستهم پیش رفتهاند.

در جهان کنونی، اینک میتوانیم اندکی از مسائل را بفهمیم و با توسل به علم، تا حدودی بر آنها مسلط شویم و این گامبهگام راه خود را بر خلاف مسیحیت، کلیساها و همهی احکام مذهبی باز میکند.

علم به ما کمک میکند تا از این ترس خفتبار، که در آن نسلهای بسیار زیادی از بشر زندگی کرده اند، خلاص شویم. علم به ما یاد میدهد و به عقیدهی من، قلبهای ما میتوانند به ما بیاموزند که دیگر به دنبال اوهامات و مستندات خیالی، یا همپیمانانی در آسمانها نباشیم.

بهجای آنها، در همین جهان واقعی با کوشش خودمان، دنیا را مکان مناسبی برای زندگی سازیم. بهجای مکانی که، کلیساها در تمام این قرنها برای ما خلق کرده اند.

#چرا_من_مسیحی_نیستم
#برتراند_راسل
(1402/9/21 , 00:29)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
⚜عصر روشنگری و جدایی دین از سیاست⚜:

❇️عصر روشنگری در زمان اندیشمندان و فیلسوفانی چون:
ولتر،روسو،کانت،لایبنتس،گوته،مونتسکیو،بوفون،دیدرو،هگل،لسینگ،لاک، نیوتون،لوتر،دکارت و..
قرنی که که در اروپا نوآوری فکری را شکل داد که فرانسه کانون اصلی آن بود.

✅باعث بروز انقلاب کبیر فرانسه و اعلام اصل آزادی و برابری و صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر سال 1789 و لغو اشرافیت و جدایی دین از سیاست و پایان انکیزیسیون(تفتیش عقاید) و الغاء بردگی و در نهایت استقرار رژیم های جمهوری و نهضتهای کارگری شد.

🔝⚠️دلیل این انقلاب نقد مقدسات بود⚠️
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
وقتیکه مقدس ترین منشور جهان مسیحیت از جانب چنین کسانی به زیر ذره بین گذاشته شد و از آن موارد ضعفی بیرون آورده شد که شمار آنها تا به امروز به هشتاد هزار رسیده و وقتیکه اصولا ماهیت مذهب و اصالت آیین های 🔸توحیدی🔸مورد تجدید ارزیابی قرار گرفت، در حدی که بی خدایی توانست نمود پیدا کند و در بین همگان بیان شود. و وقتی حاصل همه این موشکافی ها بصورت صدها کتاب و رساله در دسترس عموم قرار گرفت.
🔴اساس حکومت بی منازع و سنتی کلیسا خودبخود متزلزل شد✳️ و دوران تازه ای درتاریخ تمدن بشری آغاز شد که این بار نه بر صغارت شرعی مومنین(حکومت کلیسا که خود را برتر و قیم مردم میدانست)، بلکه بر حق:
📌آزادی فکر و آزادی بیان و آزادی تشخیص و آزادی اعتقادی مردمی بالغ تکیه داشت.

📍این دگرگونی سرنوشت ساز که در راستای جهان مسیحیت روی داد و تحول فکری فلسفی فراگیری بود در یک زمان تقریبا در همه کشورهای پیشرفته اروپایی قرن هفدهم و بخصوص هجدهم آغاز شد.
💡با این برداشت که تمام کتاب مقدس و مسائل اجتماعی و مذهبی که تا آنزمان واقعیت های مسلم زمینی یا آسمانی تلقی میشدند و اصولا قابل بحث بشمار نمی آمدند.
در خارج از نفوذ دولت و کلیسا مورد تجدید ارزیابی قرار گیرند(نقد شوند) و در صف اول همه این مسائل آیین مسیحیت و کتاب مقدس قرار داشت.
@khod2
🔊نتیجه این ارزیابی که در طول بیش از یک قرن بزرگترین شخصیت های علمی و ادبی و فلسفی اروپا در آن شرکت
داشتند این شد که تقریبا تمام آنچه در کتاب مقدس(تورات و انجیل) درباره خدا و آفرینش واقعیت های مختلف تاریخی و مذهبی آمده و هفده قرن توسط کلیسا حقایق مسلم شناخته شده بود غلط یا ضدونقیض یا بکلی ساختگی تشخیص داده شد.❌
ولتر در آثار«ارزیابی کتاب مقدس» و «دیکسیونر(فرهنگ) فلسفی» خود هشتصد خطای آشکار را در تورات ارائه داد.📖

🔰این انقلاب فکری نتیجه اش جدای دین از سیاست بود.💯

〽️جمله معروف ولتر را در پاسخ به یکی از منتقدان آشتی ناپذیر او نقل کرده اند که:
« من با آنچه که میگویی مخالفم، ولی تا پای جان ایستاده ام که تو حق گفتن آزادانه ی آنرا داشته باشی»🗣

و نیز پی یر بومارشه گفته است:
«تا آزادی انتقاد درکار نباشد، ستایش ارزنده ای نیز وجود نمی تواند داشت.»✨

جان لاک برترین آزادندیش(1704 - 1632) میگوید:
«نشان دادن اشتباهات دیگران یک چیز است، و حقیقت را در اختیارشان قرار دادن، یک چیز دیگر.»🌈

↘️

#روشنگری
(1402/9/21 , 16:23)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
❃زکریای رازی فیلسوف ایرانیِ منتقد اسلام و ادیان پیرامون کتب دینی چنین میپنداشت:

He prefers scientific books to all sacred book.....Books on medicine, geometry, astronomy and logic are more usefule than the Bible and the Qur'an.

◾️{او [زکریای رازی] کتب علمی را بر تمام کتب مقدس ترجیح میداد چرا که کتب علمی را برای حیات مردمان بسیار مفید تر از تمام کتب مقدس میدانست. [رازی معتقد بود] کتاب های طب، هندسه، نجوم و منطق از قران و انجیل مفید تر و سودمند تر میباشند.}◼️️️
فایل:
نمایش عکس
(228.88 кб.)
دانلود ها: 6 بار
(1402/9/22 , 14:52)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
❃زکریای رازی فیلسوف ایرانی منتقد اسلام در یکی از انتقادات خود به مدعیان ارسال پیامبران توسط خدا چنین میگوید:

Would not even be reasonable of god to send prophets، Because they do much harm...

◾️{ارسال پیامبران به جانب بشر حتی برای خدا عاقلانه و ناشی از خرد نیست زيرا پیامبران به شدت مضر هستند. هر ملت به پیامبران خاص خود معتقد میگردد و با شدت منکر پیامبران ملل دیگر میباشد که این، خود باعث بسیاری از جنگ های مذهبی و احساس نفرت و انزجاری میشود که اقوام مختلف و ادیان گوناگون از یکدیگر داشته و دارند}

◼️تحلیل زکریای رازی از باطن جنگ افروزانه ادیان در حالی است که وی حدود ۱٧۵ سال پیش از شروع جنگ های صلیبی درگذشته ا🏴
فایل:
نمایش عکس
(210.85 кб.)
دانلود ها: 7 بار
(1402/9/23 , 03:16)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
📄 زکریای رازی و پیامبری محمد | گفتار استاد مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران

❃آراء فلسفی زکریای رازی غالبا مخالف آراء ارسطو بود و به همین جهت مورد طعن پیروان ارسطو واقع گردید. رازی بر خلاف متفکرین مسلمان پیرو ارسطو، امکان توفيق بين فلسفه و دین را نفی میکند و نیز «رسائل فلسفیه» ، و دیگر آثار او، در رد ادیان و مذاهب، باعث حملات شدید مؤلفین دیگر شده است، از جمله این تأليفات «مخاريق الأنبياء،» و «في نقض الأديان» است. قسمتهایی از کتاب اخیر در کتاب «اعلام النبؤه» از ابو حاتم رازی محفوظ مانده است.

❃مسائل عمده کتاب «في نقض الاديان»، این است که چون همه افراد بشر مساوی اند، پیغمبران، مدعی مزیتی بر آنها نتوانند بود. معجزات پیغمبران فریب یا از افسانه های دینی است. تعاليم مذاهب، خلاف حقیقت است، زیرا حقیقت واحد است و تعالیم مذاهب با یکدیگر متناقض اعتماد مردم به سران مذاهب، ناشی از عادت و تنبلی است. مذاهب، یکی از علل جنگهایی است که بشر را به نیستی میکشد. علاوه بر این مذاهب، دشمن تفكر فلسفی و تحقیق هستند. وی در کتاب معروف خود «نقض الاديان و المخاريق الأنبياء» به طور کلی با تمام ادیان، اظهار مخالفت کرده است و با انتشار این دو کتاب، خشم مسلمین را برانگیخته و مورد تکفیر شدید روحانیان قرار گرفته است، به طوری که امروز از این دو کتاب مشهور رازی، اثری در دست نیست.

❃ابو حاتم الرازی داعی بزرگ اسماعیلی در کتاب «اعلام النبؤه» عقیده رازی را در باب نبوت چنین نقل کرده است: {معجزات مدعیان نبوت، چیزی جز خدعه و نیرنگ نیست و غالب آنها هم از مقوله افسانه های دینی است که بعد از آنان پديد آمده است. مبانی و اصول ادیان، با حقایق مخالفت و مغایرت دارد و به همین سبب هم میان آنها اختلاف دیده میشود، و علت اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان مذهبی عادت است. ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشه های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که به نام کتاب مقدس آسمانی معروفند، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما، مانند افلاطون، ارسطو و اقلیدس و بقراط، خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کرده است. }

❃کتاب «نقض ادیان» وی، بی تردید حاوی شدید ترین حملات به ادیان بوده است که در تمام ادوار قدیم و قرون وسطا صورت گرفته است. رازی در اثر ابراز این عقاید و انتشار کتبی در این زمینه ها مورد تکفیر گروه بزرگی از علمای اسلامی قرار گرفت. رازی میگفت: خدا بندگان را مساوی خلق کرده و هیچکس را بر دیگری برتری نداده است و اگر بگوییم که برای راهنمایی آنان حاجت به انتخاب کسی داشت، حکمت بالغه وی میبایست چنین اقتضا کند، که همه را به منافع و مضار آتی و آنی شان آگاه سازد و کسی را از میان ایشان بر دیگری برتری ندهد و مایه اختلاف و نزاع آنان نگردد و با انتخاب امام و پیشواء باعث آن نشود که هر فرقه تنها از پیشوای خود پیروی، و دیگران را تکذیب کند و با نظر بغض به آنان بنگرد و جماعات بزرگی بر سر این اختلاف از میان بروند.

❃به نظر رازی تعالیم گوناگون و متناقض انبیا، خلاف حقیقت است زیرا حقیقت واحد است، در حالی که مذاهب با یکدیگر متناقضند. اعتماد مردم به سران مذهبی ناشی از عادت و تنبلی است، مذاهب، یکی از علل جنگهایی است که بشر را، به نیستی میکشاند. مذاهب، دشمن تفکر فلسفی و تحقیق علمی هستند.

❃هانری کربن، دانشمند فرانسوی، درباره رازی می نویسد: رازی انبیاء را فرستاده خدا نمیدانست و معتقد بود که بیدار کردن مردم وظیفه فیلسوفان است، ولی اسماعیلیه برانگیختن و بیدار ساختن نفوس بشری را فقط کار انبیا میشمردند، رازی با این اندیشه مخالفت میکرد و می گفت تمام افراد بشر مساوی و برابرند و قابل قبول نیست که خداوند یکی از افراد بشر را برگزیند و وظیفه نبوت و هدایت دیگران را به او واگذارد. این وظیفه نبوت جز آنکه نتایج شومی به بار آورد چه حاصلی دارد؟ و جز جنگهای خونین و باورهای پوچ چه ثمری به بار می آورد؟..
(1402/9/24 , 03:01)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
🔆سخنی زیبا از محمد بن زکریای رازی : علت اعتماد و اعتقاد مردم به دین و پیروی از پیشوایان مذهبی، تنها ناشی از ترس و عادت است.دین نماینده تفکر و جهان بینی است که از "نادانی" آغاز و به "تاریک اندیشی" منتهی می شود.

منبع؛

(تاريخ علوم عقلى در تمدن اسلامى تا اواسط قرن پنجم نوشته ذبيح الله صفا جلد 1 صفحه 176)

فایل:
نمایش عکس
(103.68 кб.)
دانلود ها: 6 بار
(1402/9/24 , 16:40)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
#روشنفکرکیست؟


▪️#امانوئل_کانت اعتقاد دارد اگر در جامعه ای گزاره غالب این باشد که "فکر نکنید اطاعت کنید" آن جامعه در دوران تاریکی به سر می برد و اگر در فردی هم این گزاره غالب باشد آن فرد در دوران کودکی به سر می برد. گزاره ای که یک جامعه را به دوران روشنایی می برد و یک فرد را به بلوغ روانی می رساند این است که "جرات و شهامت آزاد اندیشی داشته باش".

🔺بنابراین از نظر کانت روشنفکر بودن دو ویژگی دارد: اول علم و آگاهی و دوم شجاعت و شهامت.

▪️ #کارل_مانهایم اعتقاد دارد که تمام شناخت ها به ساختارهای اجتماعی وابسته هستند. از نظر او این منافع طبقات و گروه های اجتماعی است که نحوه ی اندیشیدن آن ها را تعیین می کند بنابراین کشیش ها شبیه هم فکر می کنند، نظامیان شبیه هم و پزشکان شبیه هم. تنها افکار روشنفکران است که وابسته به شرایط و ساختارهای اجتماعی نیست. مانهایم روشنفکران را افرادی بی طبقه می دانست که اندیشه هایشان تحت تاثیر منافع طبقاتی نیست.

▪️ #ادواردسعید روشنفکر را کسی می داند که به نقد "قدرت" و "سنت" می پردازد. #روشنفکر این نقد را در انظار عموم انجام می دهد بنابراین همه هستی اش را موکول به یک تشخیص انتقادی می کند. پس می توان برای روشنفکران دو ویژگی قائل شد: اول این که تفکر نقاد در آن ها فعال است. پس گرفتار تفکر عاطفی- عادتی، جوزدگی و تقلید نیستند، دوم این که این نقد ها را با شهامت مطرح می کنند و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفته اند.

🖋پس ملاحظه می فرمایید که هر فرد دانشمند و تحصیلکرده روشنفکر [Intellectual] محسوب نمیشود و هر جامعه ای هم که دانشگاه و دانشجو زیاد داشته باشد از دوران تاریکی به عصر خرد نقل مکان نکرده است.انتشارات کویر در سال ۱۳۹۳ کتاب ارزشمندی منتشر کرده است به نام "گونه شناسی روشنفکران ایرانی" این کتاب نوشته "دکتر نظام بهرامی کمیل" است. مطالب این یادداشت برداشتی از اولین فصل این کتاب ارزشمندند.
(1402/9/25 , 09:25)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
- از روشنفکریِ دینی نه مؤمنان راستین راضی اند و نه مدرنهای راستین! نه دل این به دست آمد، نه دل آن. یک انسان مدرن امروزی میخواهد ارجاع همه چیز به استدلال باشد و میبیند در آثار روشنفکران دینی چنین چیزی نیست، پس راضی نیست. یک مؤمن راستین هم دلش میخواهد سخن خدا، رسول خدا، ائمه و پیشوایان دینی را بدون اینکه بخواهیم در آن چونوچرا کنیم بپذیریم، اما روشنفکر دینی به دلیل عقلانیتی که میخواهد به آن پایبند باشد، چونوچراهایی میکند. ازاینرو، روشنفکر دینی هیچ کدام را راضی نمیکند.

- این پروژه آدمهای دوزیست ایجاد میکند که اینها واقعاً نه از فواید ایمانِ صرف و نه از فواید عقلانیتِ صرف برخوردارند. از فواید هر دو بی بهره اند.

- این است که میبینید روشنفکران دینی ما چقدر باید دستوپا بزنند. هر روز باید یکجا را تعمیر و مرمت کنند. وقتی یکجا را تعمیر میکنند، پارگیِ دو جای دیگر ظاهر میشود. میخواهند پارگیها را رفو کنند، سه پارگی دیگر ظاهر میشود و دائماً مشغول به این رفوکردنها و تعمیرکردنها هستند و هیچ وقت هم این مشک بیسوراخ نیست. سوراخی را میبندید، سه سوراخ دیگر پیدا میشود.

✍ مصطفی ملکیان

ویرایش شد ?زیبای وحشی ? (1402/9/25 , 09:27) [2]
(1402/9/26 , 14:22)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
از این بدتر نمی توانست باشد

فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور (۱۸۶۰- ۱۷۸۸) یکی از افسرده ترین و بداخلاق ترین اندیشمندان همه ی دوران هاست. فلسفه ی او یکسره تیره و تار و یأس آلود است. با این حال، آثار او بی نهایت خواندنی و جالب اند. او بر خلاف هموطنانش کانت و هگل، زیبا مینوشت. و با وجود نثر نیشدار و پر از طعنه اش، حس عجیبی از شوخ طبعی داشت.
رنج و بی حوصلگی
شوپنهاور زندگی انسان را آونگی می دانست که میان رنج و بی حوصلگی در رفت و آمد است. ما زندگی خود را در میل شدید به چیزهایی از قبیل ثروت، مقام، دستاوردهای هنری، عشق و امثال آنها سپری می کنیم، و از درد امیال برآورده نشده رنج می کشیم تا زمانی که به آنها دست پیدا کنیم. اما وقتی بالاخره به آنها دست پیدا می کنیم، جذابیتشان را برای ما از دست می دهند. خیلی سریع از چیزهایی که زمانی عطش شدید به آنها داشتیم خسته می شویم و حوصله مان از آنها سر می رود.
او می نویسد: «امیال اراده، حد و مرز ندارند. خواسته های آن تمام نشدنی است. و هر میل ارضا شده، میل جدیدی به بار می آورد. هیچ ارضای ممکنی در جهان نمی تواند عطش شدیدش را به طور کامل فروبنشاند و برای درخواستهایش نقطه ی پایانی باشد و چاه بیته قلب او را پر کند.»
جهان همچون اراده
شوپنهاور ادعا می کرد که کل جهان پدیداری (یعنی جهان آن طور که بر حواس ما ظاهر میشود) جلوه و نشانه ی اراده است. معنی این حرف چیست؟ خب، جان کلام و معنی اصلی ایدهی او به این قرار است:
ما می توانیم به اعمالمان به دو نحو مختلف علم پیدا کنیم و آنها را به دو نحو بفهمیم:
١. مثل هر پدیده ی دیگری، بر اساس مفاهیم علت و معلول.
٢. به شکل بی واسطه تر، به عنوان اعمال اراده که توسط انگیزه ها، قابل توضیح هستند.
حالا می گوییم همان طور که اعمال بدنی جلوه ی اراده ی من هستند، همهی پدیده های دیگر هم جلوه و نشانهی اراده به طور کلی هستند. پس اراده بنیان همه چیز است و نهایتاً هر چیزی جلوه و نشانه ی ارادهی کلی است. اما برخلاف ارادهی من، که توسط انگیزهها پیش رانده می شود، ارادهی کلی هیچ انگیزه ای ندارد. ارادهی کلی، کور و بی هدف است.
بدترین جهان در میان همه ی جهان ها
اعتقاد لایب نیتس به خالقی قادر مطلق، عالم مطلق و یکسره خیرخواه، او را به این نظر هدایت کرد که جهان ما بهترین جهان در میان همهی جهان های ممکن است. شوپنهاور همان طور که انتظارش می رفت، این ایده را رد می کرد. او می نویسد: «پوچی، واضح و آشکار است.» نظر شوپنهاور راجع به واقعیت که آن را محصول ارادهی کور می دانست، او را به نتیجه ی بسیار متفاوتی راهنمایی کرد. جهان جایی ترسناک است. بهتر بود که هرگز وجود نداشت و ما هم وجود نداشتیم.
راستش، شوپنهاور فقط به این راضی نبود که بگوید جهان بد است. او ادعای شجاعانه تر و بی پرواتری مطرح می کرد. آن ادعا این است که جهان تا بالاترین حد ممکن، بد است. استدلال او در تأیید این نظر، در جلد دوم کتابش، جهان همچون اراده و ایده، آمده و به این شرح است: این جهان طوری نظم و سامان پیدا کرده که بتواند با وجود همه ی دشواری ها به هستی خود ادامه دهد. اگر کمی بدتر از این بود، دیگر قادر به ادامه ی وجود نبود. در نتیجه، از آنجا که جهانی بدتر از این جهان نمی توانسته ادامهی وجود داشته باشد، وجودش مطلقا غیر ممکن است. پس این جهان خودش بدترین جهان ممکن است.
استدلال شوپنهاور هوشمندانه و مشغول کننده است. ولی بر مقدمه ی خیلی مشکوکی بنا شده؛ اینکه جهانی که در آن هستیم بر لبه ی فنا و نابودی تلوتلو می خورد، و کوچکترین تغییر در جهت بدتر کردنش آن را کاملا از هم می پاشد.
شوپنهاور در تأیید این ادعا به شواهد متعدد اشاره می کند. برای مثال، می گوید: «نود و نه درصد انسانها خودخواسته دائما در جنگ و جدال با هم هستند. و خودشان را با مشقت و بدبختی در لبه ی پرتگاه نابودی حفظ می کنند.» او ادعا می کرد که تغییر کوچکی در مدار کره ی زمین، کل حیات روی زمین را به نیستی می کشاند. نمونه هایی از این دست متقاعدمان می کنند که دنیا تا اندازهای جای بیخود و مزخرفی است. ولی توان آن را ندارند که ما را متقاعد کنند کوچکترین تغییر در بدتر کردن این جهان، ادامه ی وجود آن را غیر ممکن می کند. به همین علت، موفق نمی شوند این باور را در ما به وجود بیاورند که این جهان بدترین جهان ممکن است.
شوپنهاور به ما اطمینان می دهد که دلایل خود را «با جدیت و صداقت» عرضه کرده است. ولی باید بگویم او این حرف را با برقی موذیانه در چشمانش می زند. البته این نظر من است. شاید او در حرف خود بدجوری جدی بوده.
(1402/9/27 , 13:30)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 آینده مذهب؛ #دنیل_دنت...

🔸دنیل دنت (۱۹۴۲-) فیلسوفِ ذهن است. وی متفکری امریکایی است. او فردی آتئیست محسوب میشود. وی در خصوص دین و مذهب، به تأملاتی پرداخته و به نتایجی نائل آمده است. دنت معتقد است که دین در جهان کنونی، روز به روز نحیفتر میشود و از عرصه عمومی خارج میگردد. اما رگههایی از دین همچنان در انسانها وجود دارد. دنت این سویههای دینی در افراد را از این بابت میداند که دین، کارکردهایی داشته است. او عنوان میکند که دین از این رو تا به حال همچنان زنده مانده، چرا که توانسته است نظم اجتماعی را برای انسانها برقرار کند. در نظم و انضباطی که جوامع دارند، دین نقش عمدهای دارد .
🔸دنیل دنت دین را از امور سازگار با اجتماع بر میشمرد که توانسته است در یک انتخاب طبیعی باقی بماند. به باور وی، دین به این خاطر باقی مانده که قدرت نظم بخشیدن به اجتماع را داشته وگرنه طبیعت آن را از میان میبرد. دنت ملاک ماندگاری و توجه به دین را در همین نظم بخشی دین به امور اجتماعی میداند. وی بر همین اساس میگوید، دین میتواند کارکرد مناسبی چون نظم بخشی داشته باشد. از این رو میتوان در مدارس، دین را تدریس کرد تا کودکان با سنتهایی مانند هندوئیسم، بودیسم، کنفسیوس و اسلام آشنا شوند .
🔸دنیل دنت از همینجا وارد نقد دین در جهان جدید نیز میشود. وی اذعان میکند که انسانها به هر میزان که با سختی و آلام دست به گریبان باشند، بیشتر به جانب دین گرایش پیدا میکنند. دنت اما معتقد است که امروزه روز به روز از این دردها و ناملایمات کاسته میشود و بشر رفاه بیشتری را به دست میآورد. به همین علت، رغبت به دین هم کمتر شده است .
🔸به اعتقاد دنیل دنت، دیگر، انسانها برای نظم بخشیدن به امور خود، چندان دست به دامان دین نمیشوند. این کارکرد دین، بسیار کمرنگ و ضعیف شده است. تنها رگههایی از دین اگر باقی مانده است هم به علت برخی ناملایمات بشر است. به عنوان مثال، وقتی که جنگ بر سر آب یا نفت یا از کار افتادن اینترنت یا یک فاجعه غیر قابل تصور دیگر که باعث رشد هراس و مصیبت میشود بوجود میآید، اینها میتوانند گرایش به دین و مذهب را تقویت کنند .
🔸به باور دنیل دنت، مذهب وقتی افول میکند که تندرستی و امنیت انسانها بهبود پیدا کرده است. وی با استناد به پژوهشی که در این خصوص انجام شده، عنوان میکند که مردم شهر ژنو هر چه سعادتمندتر و مرفهتر میشوند، نیاز کمتری به کلیسا دارند .

🔸یکی دیگر از عواملی که دنیل دنت به آن توجه دارد و آنرا عاملی در افول مذهب معرفی میکند، رشد آگاهی مردم است. وی معتقد است که هر چه آگاهی و اطلاعات مردم از جهان اطرافشان افزایش مییابد، نقش دین نیز کمرنگتر میشود.
🔸وی نقل میکند که جان مک کارتی، دانشمند کامپیوتر فقید گفته بود من هر جا یک شیب لغزنده میبینم، غریزهام به من میگوید یک تراس بسازم. این همان کاری است که اصحاب مذهب قرنهاست انجام دادهاند. هر زمان بارانِ آگاهی باریدن گرفته، با ساختن یک مانع تلاش کردهاند دیگر اصول دین را نجات بدهند اما ره به جایی نبردهاند. دنت با این تعبیر بر آن است که هر کجا آگاهی و دانش افزایش بیابد، تمایل به دین نیز فروکش میکند .
🔸دنیل دنت همچنین عنوان میکند که هر کسی نوعی مواد برای سرخوشی استفاده میکند که از آن لذت میبرد؛ اما زندگی را الزاماً متعادل نمیکند؛ مانند تنباکو یا الکل. دین هم همچنین چیزی است ولی به جای خوردن یا نوشیدن یا کشیدن، از راه چشم و گوش جذب میشود .
🔸دنیل دنت با تمسک به برخی از پژوهشها عنوان میکند که بهترین و کاملترین پژوهشی که درباره دعاها انجام شده در کسانی که دوران نقاهت جراحی قلب را سپری میکنند، دعا کردن هیچ تأثیری در بهبودشان ندارد و گاه میتواند باعث بدتر شدن حال بیمار بشود .
🔸این مطالعه در سال ۲۰۰۶ انجام شد و با اینکه در رسانههای جمعی منتشر شد به سرعت توسط رسانهها فراموش شد. دلیلش سوگیری رسانهها بود. تصور کنید اگر نتیجه مثبت میبود تا مدتها دربارهاش مینوشتند. البته این سوگیری در حالِ از میان رفتن است. البته وقتی از میان برود، خداشناسان مجبور میشوند مانعی دیگر بسازند تا اصول دینشان را حفظ بکند .
🔸دنیل دنت در پایان اعلام میکند که ما نخواهیم توانست ادیان را حذف کنیم. شاید به شکل ضعیف شده این دین باقی بماند، ولی کماکان خطرناک خواهد بود. مانند سرماخردگی و ویروس آن؛ با این همه پیشرفت علم هنوز هم کنترل نشده و ما را مدام بیمار و ضعیف میکند .

[این دیدگاه دنیل دنت شایسته نقد است. در این متن فقط به گزارشی از این رأی او پرداخته شده است.]
🔗 منبع : سایت دین آنلاین
[ #دنیل_دنت ]
(1402/9/28 , 16:15)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
شوپنهاور: فیلسوفی که از آرایشگاه بیم داشت

فیلسوفان معمولا افراد خوشبینی بودهاند. ولی در میان آنان نادر کسانی هم یافت میشوند که جهان را با نگاهی بدبینانه مینگریستهاند. آرتور شوپنهاور یکی از آنان است. ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰ برابر است با صدوپنجاهمین سالگرد مرگ او.
مادر آرتور شوپنهاور که خود نویسنده بود یک بار گفته بود: «نمیدانم دنیا و مردماش با پسر من چه کردهاند که او چنین آنها را تقبیح میکند؟». شوپنهاور به دلیل نگاه بهغایت بدبینانهای که به عالم و آدم داشت، در تاریخ اندیشه در زمرهی نادر متفکرانی است که به آنان «فیلسوفان سیاه» میگویند. جهان در نظر او ابلهانه و انسان موجودی نکبتزده بود.
فیلسوفی که سلاح داشت
شوپنهاور به ندرت به کسی اعتماد میکرد. روایت میکنند که همواره در اتاق خواباش سلاحی پنهان کرده بود. هرگز به آرایشگاه نمیرفت، زیرا بیم آن داشت که آرایشگر گلوی او را با تیغ ریشتراشی ببرد. هرگز اجازه نمیداد کسی بیش از اندازه به او نزدیک شود. یک بار زن خیاطی را که در راهرو خانهاش با سروصدای زیاد آرامش او را برهم زده بود چنان هل داده بود که زن نگونبخت با سقوط از پلهها دچار آسیبدیدگی مادامالعمر شده بود. با شکایت زن به دادگاه، شوپنهاور ناچار شده بود تا پایان عمر آن زن، ماهانه مبلغی بابت غرامت به او بپردازد.
شوپنهاور همواره با ناشران آثار خود دعوا داشت. آنان را متهم میکرد که به اندازهی کافی در نشر آثار او نمیکوشند. دوستان کمی داشت و در سالهای پایانی عمر، زندگی تنها با سگاش را به معاشرت با اطرافیان ترجیح میداد. شوپنهاور از بیشتر فیلسوفان همعصر خود متنفر بود. هگل را شیادی میدانست که کارش «لفاظی جنونآمیز» و «مهملبافی» و «یاوهگویی» است. دربارهی فیشته نیز گفته بود که کار او «صوفیگری» و «جمبل و جادوست» و به فلسفه ارتباطی ندارد. او معتقد بود که اینان فلسفه را به وسیلهی معاش و به خدمتکار دین و دولت تبدیل کردهاند و سخنان آنان را تنها میتوان در تیمارستانها از دیوانگان شنید.
گفتنی است که شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا میتواند پیش رود و چه توهینهایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است. ولی از سوی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژهای قائل بود و خود را وارث حقیقی او میشمرد.
نگاهی به زندگینامه شوپنهاور
(1402/9/28 , 16:17)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
آرتور شوپنهاور در تاریخ ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ در شهر دانتسیگ (گدانسک) چشم به جهان گشود. پدرش بازرگانی آزاده و فرهیخته و تحت تاثیر اندیشههای ولتر بود که از حکومت نظامیگر پروس نفرت داشت. مادرش نویسندهای شناخته شده بود. پس از اشغال نظامی آزادشهر دانتسیگ و انضمام آن به خاک پروس، خانواده شوپنهاور به شهر هامبورگ کوچ کرد. از همان آغاز برای آرتور جوان شغل بازرگانی درنظر گرفته شده بود و او مدتی منشی پدرش در هامبورگ بود. ولی از چنین شغلی بیزار بود و از خود عطش زیادی برای کسب دانش نشان میداد.
پس از مرگ پدر که بر اثر خودکشی روی داد، شوپنهاور به نزد مادرش در شهر وایمار رفت. این زمان مصادف بود با مصاف تاریخی «ینا» که در جریان آن یک سردار جوان فرانسوی به نام ناپلئون بناپارت، ارتشهای متفق پروس ـ زاکسن را با شکستی سنگین روبرو ساخت و در تاریخ اروپا فصلی تازه گشود.
مناسبات میان شوپنهاور و مادرش پرتنش بود. مادر شوپنهاور که زنی بافرهنگ بود، همواره او را از گرایشهای تند ملیگرایانه و خطابهنویسیهای پرشور و احساساتی منع میکرد. شوپنهاور از زمان اقامت در هامبورگ تحت تاثیر رومانتیستهایی چون نوالیس، شلگل و هوفمان قرار گرفته بود. از طریق شلگل با «فلسفهی هندی» آشنا شد و بسیار تحت تاثیر آن قرار گرفت. او با مسیحیت میانهای نداشت و بویژه رگههای خشونتبار یهودی آن را طرد میکرد. در محفل روشنفکری دوستان مادرش در شهر وایمار، از جمله با گوته شاعر نامدار آلمانی آشنا شد. بعدها در دفاع از آموزهی رنگهای گوته رسالهای منتشر ساخت.
شوپنهاور در سال ۱۸۰۹ برای تحصیلات عالی رهسپار گوتینگن شد، جایی که برای نخستین بار با اندیشههای کانت آشنا شد و بشدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. دو سال بعد برای تحصیل فلسفه و علوم طبیعی به دانشگاه برلین رفت و در کلاسهای درس فیشته نیز شرکت کرد، ولی بسرعت از آن روی گرداند.
در سال ۱۸۱۳ شروع به نوشتن رسالهی دکترای خود کرد. موضوع این رساله «ریشههای چهارگانهی اصل سبب کافی» بود. در فاصلهی میان سالهای ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۸ مهمترین اثر خود «جهان چونان اراده و تصور» را به رشتهی تحریر درآورد، ولی این اثر در آن زمان میان محافل فکری آلمان بازتاب چندانی نیافت. در سال ۱۸۱۹ به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه برلین استخدام شد. شوپنهاور که از هگل بیزار بود، ساعات تدریس خود را درست با ساعات کلاس درس هگل همزمان ساخت. ولی دانشجویان از کلاسهای درس او استقبال چندانی نکردند. همین امر باعث شد که تنها پس از دو ترم کار تدریس در دانشگاه را رها کند.
شوپنهاور در سال ۱۸۳۱ از ترس بیماری وبا از برلین به فرانکفورت گریخت. در فرانکفورت تلاشی دوباره برای از سرگیری فعالیت آکادمیک انجام نداد. با پولی که به او به ارث رسیده بود، زندگی نسبتا راحتی را میگذراند. سالها به نظر میرسید که شوپنهاور به عنوان فیلسوف ناکام مانده است. انتشار کتاب فلسفهی طبیعی او تحت عنوان «دربارهی اراده در طبیعت» در سال ۱۸۳۶ نیز تغییری در این وضع ایجاد نکرد.
هنگامی که پنجاه ساله بود، رسالهای منتشر ساخت تحت عنوان «دربارهی آزادی ارادهی آدمی». این رساله، جایزهی «کانون شاهنشاهی دانشهای نروژ» را به خود اختصاص داد. با رسالهی دیگری تحت عنوان «دو مسالهی بنیادین فلسفهی اخلاق» جایزهی آکادمی کپنهاگ را ربود. این رویدادها به وجههی او در آلمان نیز افزود و نام او را بر سر زبانها انداخت. در سال ۱۸۴۴ کار نگارش جلد دوم «جهان چونان اراده و تصور» را به پایان رساند. شوپنهاور دیگر در محافل فکری و در میان دانشوران آلمان شخصیتی شناخته شده بود. وی خود را سزاوار این آوازه میدانست و معتقد بود که بینام ماندن او در آلمان، صرفا ناشی از دشمنی محافل فلسفی آکادمیک کشور با او بوده است.
اگر چه آوازهی شوپنهاور دیر به دست آمد، ولی پایدار بود. تاثیر او از آن جهت گسترده بود که افزون بر حوزههای معرفتشناسی و اخلاق، آموزههایی نیز در قلمرو رهایی و فلسفهی زندگی داشت، بدون اینکه در این عرصهها، به سنتهای دینی و جزمیات متوسل گردد. آرتور شوپنهاور در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ در فرانکفورت چشم از جهان فروبست. در اتاق کارش دو مجسمهی برنزی وجود داشت، یکی از کانت و دیگری از بودا.
نگاهی گذرا به اندیشههای شوپنهاور
سیستم فلسفی شوپنهاور در تداوم سیستم کانتی است، ولی گرانیگاه نقد آن در جای دیگری قرار دارد. کانت در سنجش نیروی شناخت آدمی، به این نتیجه رسیده بود که ذهن شناسنده، هرگز اشیا را آنگونه که واقعا در خود یا به طور فینفسه و مستقل از شرایط شناخت ما وجود دارند درک نمیکند. در همین راستاست که کانت از ناممکنی شناخت از کنه و سرشت «چیز در خود» (شی فینفسه) سخن گفته بود.
شوپنهاور در تلاش است تا درونمایهی این «شی فینفسه» را معین کند. برای شوپنهاور نیز مانند کانت جهان حسی چیزی جز پدیدار نیست؛ به سخن دیگر: «جهان تصور من است». شوپنهاور مهمترین اثر فلسفی خود را با همین جمله آغاز میکند.
آنچه در این تصور پدیدار میشود، چیزی است که من نخست به عنوان هستهای متافیزیکی در ذات خویشتن کشف میکنم و آن همانا اراده است؛ ارادهای کور و فاقد خرد. هر شی دیگری در طبیعت نیز چیزی نیست جز بخشی از عینیتیافتگی ارادهای جهانی، کور، بینظم و فاقد خرد. طبیعت در کل خود عینیتیافتگی ارادهی جهانی واحدی است و به باور شوپنهاور این همان چیزی است که کانت آن را «شی فینفسه» مینامد. بر این پایه شاید بتوان گفت آنچه در فلسفهی افلاطون «ایده»، در فلسفهی لایبنیتس «موناد» و در فلسفهی کانت «شی فینفسه» نام دارد، برای شوپنهاور در قالب مفهومی «اراده» جای میگیرد.
از دیدگاه شوپنهاور، ارادهی جهانی به گونهی سلسله مراتب در «ایدههایی» مافوق حسی عینیت مییابد. این اراده در اشیای طبیعی غیرارگانیک کاملا کور باقی میماند، ولی در طبیعت ارگانیک به سطح آگاهی اعتلا می یابد. این اراده سرانجام در شعور انسانی فانوسی برمیافروزد تا در پرتو آن بتواند جهان را روشنی بخشد و امور خود را در این جهان بهتر پیش برد.
به باور شوپنهاور، در جهان پدیدارها، تغییرات بر پایهی «اصل علیت» صورت میپذیرند. «اصل علیت» تنها اصلی است که شوپنهاور آن را از مفاهیم بنیادین (کاتهگوریها) دوازدهگانهی کانت دربارهی قوهی فاهمه برمیگیرد. رفتارها و کنشهای انسان نیز که از ارادهی تجربی او سرچشمه میگیرند، بهگونهای فرسخت تابع اصل علیت هستند. بر این پایه میتوان گفت که شوپنهاور در این زمینه کاملا جبرگرایانه میاندیشد.
ریشههای بدبینی شوپنهاور
(1402/9/28 , 16:18)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
به باور شوپنهاور از آنجا که ارادهای بینظم و فاقد خرد در کانون برجاهستی آدمی قرار دارد، زندگی یکسره رنج است. زیرا این اراده همواره ناخشنود باقی میماند. برای شوپنهاور لذتهای زندگی فینفسه مثبت نیستند، زیرا اموری گذرا و در واقع لحظاتی هستند که ناخرسندی در آنها حاکم نیست. ولی این لحظات بزودی سپری میشوند و جای خود را به درد و رنجی میدهند که بر زندگی انسان مسلط است، درد و رنجی که ما را تا دم مرگ همراهی میکنند.
شوپنهاور زندگینامهی هر انسانی را یک «رنجنامه» میدانست و معتقد بود که این امر برای هر انسانی در پایان زندگی آشکار میشود که آرزوهایش در زندگی او را فریفتهاند تا سرانجام به آغوش مرگ رهنمون شوند. «هر انسانی سرانجام چونان کشتیشکستهای به بندر مرگ میرسد». از این منظر است که شوپنهاور زندگی آدمی را «نمایشی خندهدار و سوگنمایشی توامان» میدید.
افزون بر آن، خود آدمیان نیز متقابلا زندگی خود را به رنجی بیشتر تبدیل میکنند، رنجی که از گذرگاه بیعدالتی، سنگدلی و ستم متقابل بر آنان تحمیل میشود. «وحشیان یکدیگر را میدرند و متمدنان یکدیگر را میفریبند؛ این است چرخهی جهان». شوپنهاور جهان انسانی را به جهنمی تشبیه میکند که «هم ارواح شکنجهدیده و هم شیاطین شکنجهگر آن خود انسانها هستند». بدینسان زندگی برای او سراسر رنج است، نه چیزی خواستنی. او خوشبینی را پوچ میداند و رویکردی ابلهانه که رنج بشریت را با تلخی به تمسخر میگیرد.
برای شوپنهاور باور به آزادی اراده، مبتنی بر توهم است. آزاد بودن به معنای آن است که آدمی آنچه را که میخواهد انجام دهد، نه آنچه را که میخواهد، بتواند بخواهد. اگر آدمی تلاش کند به معنای درک رایج، ارادهای آزاد تصور کند، فهماش بازمیایستد، زیرا تلاش میکند چیزی نیندیشیدنی را به اندیشه درآورد. هر چه را که ما میفهمیم، به یاری اصل سبب کافی به اندیشه در میآوریم، ولی خواستنی بیسبب و مستقل از انگیزه، قابل درک نیست. بر این پایه، آزادیای که در حوزهی خواستن یافتنی نیست، باید در هستی یعنی در شخصیت جستجو شود. راهی را که به آنجا منتهی میگردد، احساس مسئولیت نشان میدهد.
برای شوپنهاور، کسی به شناخت واقعی رسیده که فهمیده باشد زندگی سراسر رنج است. برای رهایی از این رنج تنها یک راه وجود دارد و آن خاموش کردن اراده از درون است. ولی این امر برای شوپنهاور به معنای خودکشی نیست. به باور او، اراده را میتوان از گذرگاه هنر، زیباییشناسی و نگرش ایدهها موقتا خاموش ساخت. فراتر از آن، اراده را میتوان از گذر خاموشساختن نیازها و رانشهای زندگی از کار انداخت، تا به آرامش و صلح درونی رسید.
اگر لایبنیتس فیلسوف آلمانی سدهی هفدهم بر این باور بود که جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، بهترین جهان ممکن است؛ شوپنهاور آن را بدترین جهان ممکن میدانست. وی میگفت اگر این جهان حتا کمی بد بود، اصلا نمیتوانست وجود داشته باشد.
تاثیر و آثار شوپنهاور
آرتور شوپنهاور بر اندیشههای شماری از متفکران پس از خود تاثیر داشته است. در میان آنان میتوان به هارتمن، بورکهارت، نیچه، فروید، هایدگر و نیز هورکهایمر اشاره کرد. همچنین تاثیر اندیشههای شوپنهاور بر هنر و ادبیات انکارناپذیر است. فریدریش هبل، ریچار واگنر و ویلهلم بوش تحت تاثیر او بودند.
از مهمترین آثار شوپنهاور میتوان به «دربارهی ریشههای چهارگانهی اصل سبب کافی» (۱۸۱۳)، «دربارهی دیدن و رنگها» (۱۸۱۶)، «جهان چونان اراده و تصور» (جلد نخست ۱۸۱۹) و (جلد دوم ۱۸۴۷)، «دربارهی اراده در طبیعت» (۱۸۳۶) و «دو مسالهی اساسی فلسفهی اخلاق» (۱۸۴۱) اشاره کرد.
بهمن مهرداد
تحریریه: فرید وحیدی
(1402/9/29 , 15:18)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💠 #افسانه_غار_افلاطون...

🔸افلاطون ميگويد غاری را تصور كنيد كه در انتهای آن افرادي را از ابتدای كودكي به زنجير بسته باشند به نحوی كه اين افراد نتوانند سر خود را به عقب برگردانند و پشت سر خود را ببينند.

🔸در پشت سر اين عده، افرادي زندگي ميكنند و آتشي نيز افروخته اند. در اثر نور اين آتش تصاويری از رفت و آمد اين افراد و لوازمشان روی ديوار جلوی آن زندانيان در بند افتاده است و سرو صدا هاي آن مردم نيز در اثر انعكاس در غار از جلوي همان تصاوير نقش بسته بر ديوار به گوش آن زندانيان ميرسد.

🔸بدیهی است كه اين افراد (زندانيان غار افلاطون ) تصور ميكنند كه اين صداها از همين سايه ها مي آيد زيرا از ابتدا و كودکی اينچنين ديده و شنيده اند و هرگز نيز قادر نبوده اند پشت سر خود را نگاه كنند .

🔸حال فرض كنيد زنجير برخي از اين گروه زندانيان را باز كنيد و به آنها بگوييد دنيا اينگونه كه شما تصور ميكنيد نيست و آنها را براي مشاهده جهان بيرون از غار، به خارج از آن غار ببريد.
🔸در بيرون غار نور شديد خورشيد چشم اين افراد را به شدت ناراحت خواهد كرد و آنها نخواهند توانست چیزی ببينند و به سرعت جلوی چشمان خود را گرفته و به غار بر ميگردند . اما فرض كنيد كه معدودی از اين افراد بتوانند در مقابل اين نور شديد مقاومت كرده و سپس نگاهي به جهان بيرون غار بيندازند.

🔸حال از افراد اين گروه اگر كسي براي نجات گروهي ديگر از زندانيان به داخل غار برگردد و به آنها كه اساسا بيرون را نديده اند، بگويند كه حقيقت چيز ديگري است و فقط بايد كمي تحمل داشته باشند، دست كم مورد تمسخر قرار خواهند گرفت.

( آن زنجیرها هر چیزی می تواند باشد، خودخواهی یا جهانی ساختگی، وحشت یا اضطراب...)

🔸حتی یکبار هم اگر جور دیگری به جهان بنگریم چیزی از دست نداده ایم و شاید چیزی بدست بیاوریم . اما برخی چنان به غل و زنجیر اویخته اند که تصور اینکه زندگی جور دیگریست برایشان هولناک است و به هر حال حقیقت کمی ازرده خاطرمان خواهد کرد...!

📚 سرگذشت فلسفه
✍ #برایان_مگی
🖌 ترجمه: حسن کامشاد



(1402/9/30 , 16:06)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
فلسفه یلدا چیست؟؟

یلدا از کجا اومده و چرا انار و هندوانه باید شب یلدا حتما باشه فوق العاده است

شب یلدا یا شب چله طولانی ترین شب ساله و بر اساس فرهنگ ایرانی شب یلدا شب تولد میترا یا خدای خورشیده. این شب از نظر ایرانیان باستان شب نحسی بوده، چون علاوه بر سرمای سخت زمستون، اهریمن تاریکی حمله میکرده و این حمله باعث طولانی تر شدن شب میشد. برای همینم ایرانیان برای دفع بلا و نحوست تا طلوع خورشید بیدار میموندند و دور آتیش که از خانواده خورشیده شادی میکردن و سفره می انداختند تا خورشید روحیه بگیره و پیروز بشه و تا طلوع خورشید منتظر می موندن و پیروزی نور بر تاریکی را جشن میگرفتن.

کرمانیها معتقد بودن قارون در این شب به شکل یه هیزم شکن در خونه ها را میزنه و به اونا هیزم میده. این هیزمها بعدا به شمش طلا تبدیل میشن و بنابراین کسی نباید خواب بمونه. چون برکت از دستش میروه! این رسم یادآور بابانوئل در کریسمس هم هست. یلدای ایرانی و کریسمس از یک مایه سرچشمه گرفته و جالب اینکه شب یلدا درست همون شب تولد حضرت مسیح یعنی بیست و پنجم دسامبره.
چرا انار توی شب یلدا واجبه انار در آیین ایرانی درختی مقدسه و در قرآن و تورات هم بارها اسمش اومده. انار مظهر باروری و فراوانیه و گفته میشه که الهه عشق با دستای خودش انار را در زمین کاشت و عشق به شکل اناره. ایرانی ها انار را میوه آبستنی میدونستن و حتی در زیارتگاه ها درخت انار میکاشتند و میکارند. در مسیحیت هم انار نماد جاودانگیه و حضرت عیسی را به شکل کودکی که انار توی دستش بود تصویر میکردن. حتی مسیحی ها انار را نماد عفاف میدونستن. در قدیم وقتی برای عروس و دامادی کادو میبردن روی ظروف سفالی عکس انار بود که در واقع برای این عروس داماد آرزوی زایش و فرزند میکردن.

جالب اینکه در جنوب خراسان میگن وقتی انار را میخورید نباید حتی یه دونه ی اون بر زمین بیافته. چون معتقدند از هر انار، یه دونه ی اون متعلق به بهشته و چه بسا دونه ای که می افته همون دونه ی بهشتی باشه.
هندوانه هم یکی از ارکان سفره شب یلداست! که همیشه به شیوه های جذابی تزیین میشه، اما چرا هندوانه؟ هندوانه یادآور گرمای تابستان و حرارته. باور بر این بود که، اگر مقداری هندوانه در شب یلدا بخورید در سراسر زمستان طولانی، سرما و بیماری سراغتون نمیاد. که واقعا هندوانه خیلی خاصیت داره و نمیذاره کسی سرما بخوره!


#بانو میترا
(1402/10/2 , 02:09)[#]
?زیبای وحشی ? ?زیبای وحشی ? 
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
💢در دوران ظلمت باید چه گونه رفتار کنیم؟ گفتاری به قلم نوید کلهرودی


⚜هانا آرنت به جهت تاثیر پذیری اش از کانت عمیقا به مسئولیت شخص و اختیار انسان و اخلاق باور دارد. او معتقد است در نظام ها و جوامع توده ای وسیع انسان های بی اراده در برابر ظلم حکومت توجیه گر می شوند مثلا می گویند که مهره ای کوچکی در دستگاه بوده اند، آدم مهمی نبوده اند یا قربانی اوضاع و احوال زمانه بوده اند پس بی تقصیرند .

🖋آرنت پاسخی کلیدی به این نوع شبه استدلال دارد . او میگوید آن روز که وقت داوری در مورد اعمال ما فرا برسد سوال این نیست که نظام سیاسی چگونه عمل می کرد بلکه سوال این است که تو به عنوان یک انسان چرا به خدمت این دستگاه درآمدی؟

🔺وی مثال آدولف آیشمن افسر نازی را می زند که با رضایت -و نه با تهدید از سوی کسی- یهودیان را به کوره های آدم سوزی می فرستاد.

🔺و سپس آرنت عبارتی دقیق تر دارد بر این مبنا که ما حتی در رژیم های تمامیت خواه دارای انتخاب اخلاقی هستیم. حتی اگر از نظر سیاسی قدرت از ما سلب شده باشد باز هم آن عمل و راهی که در سیاست انتخاب میکنیم دارای پیامدهای سیاسی خواهد بود.او مثال مردم دانمارک را می زند که بر خلاف دیگر کشورهای اشغال شده که در برابر یهودی کشی سکوت کردند چنین نکرد و عملا ماموران نازی در دانمارک کاری از پیش نبردند.

🖋مفهوم شر و اعمال شرارت آمیز یا سکوت در برابر اعمال شر زمانی رخ می دهد که ما با خودمان گفتگو نکنیم. وقتی فکر نمیکنیم پرسشی هم نداریم بنابراین هر چه حکومت ها بگویند یا تایید میکنیم و سکوت یا همان را انجام می دهیم و در این میان به تعبیر کانت اولین چیزی که نابود می شود عزت و شرافت ماست. شرافت انسانی که فکر کردن را از یاد برده، سکوت کرده و پرسش و تفکر نمی کند.
  در کل: 240
<< 1 ... 9 10 11 12 >>

فیلتر بر اساس نویسنده ی پست
دانلود تاپیک

رفتن به انجمن

New at the top
خانه
در کل : 1 عضو / 14 مهمان