(1402/6/20 , 09:10) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
بدیه بیش از حد دوس داشتنِ یه آدم اینه که وقتی حواسش بهت نیست،حس میکنی کلِ دنیا ازت متنفره!
و وقتی دوستت داره، حس میکنی تموم دنیا و کائنات اش با تو خوبن!
انگار آدما وقتی عاشق، میشن تموم دنیاشون تو وجودِ یه نفر خلاصه میشه...
و وقتی دوستت داره، حس میکنی تموم دنیا و کائنات اش با تو خوبن!
انگار آدما وقتی عاشق، میشن تموم دنیاشون تو وجودِ یه نفر خلاصه میشه...
(1402/6/23 , 09:39) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
اَز مَن
قَطره قَطره کَم شده
و چکیده در مردابِ خاطرات...
که اکنون دَر اِلتهابِ ناشیِ از این شوری
غوطه وَرَم...
هنگامی که درد زندگی چنان بزرگ میشود که نگه داشتنش از عهده ی یک نفر بر نمی آید .
قَطره قَطره کَم شده
و چکیده در مردابِ خاطرات...
که اکنون دَر اِلتهابِ ناشیِ از این شوری
غوطه وَرَم...
هنگامی که درد زندگی چنان بزرگ میشود که نگه داشتنش از عهده ی یک نفر بر نمی آید .
(1402/6/23 , 09:53) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
غمگینترین مصرع؟
«بعد از تو هیچ در دلِ سعدی گذر نکرد.»
«بعد از تو هیچ در دلِ سعدی گذر نکرد.»
(1402/6/23 , 10:12) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
از این سرای زشت
پناه میبرم به شعر
پناه میبرم به عشق
پناه میبرم به شعر
پناه میبرم به عشق
(1402/6/23 , 11:37) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
عاشق که شدی
نمی دانی
به وقت دیدنش
از دلتنگیت بگویی
یا از دوست داشتنش..
نمی دانی
به وقت دیدنش
از دلتنگیت بگویی
یا از دوست داشتنش..
(1402/6/23 , 11:37) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
هر وقت دیدی یکی خیلی قشنگ مینویسه و نصیحت میکنه بدون خیلی قشنگم درد و زجر کشیده.
(1402/6/23 , 11:38) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
دیگران را هم
غم هست به دل ,
غم من لیک ,
غمی غمناک است.
غم هست به دل ,
غم من لیک ,
غمی غمناک است.
(1402/6/23 , 11:38) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
شدی قلبُ تنُ روحم شدی بالُ پرُ جونم
شدی همه یع منظورم
شدی همه یع منظورم
(1402/6/23 , 11:39) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
فراقت بی رحمی است
اما این رنج کشیدن بخاطر تو می ارزد
به تمام خوشی های جهان
اما این رنج کشیدن بخاطر تو می ارزد
به تمام خوشی های جهان
(1402/6/23 , 11:39) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
رفتن هم حرف عجیبی است
شبیه اشتباه آمدن
گفت بر می گردم
و رفت
و همه پل های پشت سرش را ویران کرد
همه می دانستند دیگر باز نمی گردد
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه
او مسیر مخفی یادها را می دانســت
شبیه اشتباه آمدن
گفت بر می گردم
و رفت
و همه پل های پشت سرش را ویران کرد
همه می دانستند دیگر باز نمی گردد
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه
او مسیر مخفی یادها را می دانســت
(1402/6/23 , 11:40) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
من صبح ها
برای نوشتن زاده می شوم
شب ها
برای مرور مخفیِ اسم تو
برای نوشتن زاده می شوم
شب ها
برای مرور مخفیِ اسم تو
(1402/6/23 , 11:40) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
نشست تو ماشین
دستاش می لرزید
بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم...
دستاش می لرزید
بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم...
(1402/6/23 , 11:56) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
جـهان پـر هیـٰاهـوی
مـرا
همیـن خیالـ تو
بـس اسـت
مـرا
همیـن خیالـ تو
بـس اسـت
(1402/6/29 , 07:41) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
آرزو دارم بفهمی درد را / تلخی برخورد های سرد را.
(1402/6/29 , 07:43) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
به شانه ام زدی
که تنهایی ام را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟!
تکاندن برف
از شانه های آدم برفی؟
که تنهایی ام را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟!
تکاندن برف
از شانه های آدم برفی؟
(1402/6/29 , 07:47) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
ما كاشفان ِ كوچه هاي بن بستيم
حرف هاي ِ خسته اي داريم
اين بار ، پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند...
حرف هاي ِ خسته اي داريم
اين بار ، پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند...
(1402/6/29 , 07:48) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
لب هات
بمبارانِ شیمیایی بود
و سال ها بعد
علائمش در من پیدا شد
بمبارانِ شیمیایی بود
و سال ها بعد
علائمش در من پیدا شد
(1402/6/29 , 07:48) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
باد روسری ات را برداشت
باد روسری ات را با خود برد
باور نداشتم!
آن شب، خدا هم می خواست موهای تو را ببیند.
باد روسری ات را با خود برد
باور نداشتم!
آن شب، خدا هم می خواست موهای تو را ببیند.