(1402/6/20 , 08:10) | [#] |
مآه |
بدیه بیش از حد دوس داشتنِ یه آدم اینه که وقتی حواسش بهت نیست،حس میکنی کلِ دنیا ازت متنفره!
و وقتی دوستت داره، حس میکنی تموم دنیا و کائنات اش با تو خوبن!
انگار آدما وقتی عاشق، میشن تموم دنیاشون تو وجودِ یه نفر خلاصه میشه...
و وقتی دوستت داره، حس میکنی تموم دنیا و کائنات اش با تو خوبن!
انگار آدما وقتی عاشق، میشن تموم دنیاشون تو وجودِ یه نفر خلاصه میشه...
(1402/6/23 , 08:39) | [#] |
مآه |
اَز مَن
قَطره قَطره کَم شده
و چکیده در مردابِ خاطرات...
که اکنون دَر اِلتهابِ ناشیِ از این شوری
غوطه وَرَم...
هنگامی که درد زندگی چنان بزرگ میشود که نگه داشتنش از عهده ی یک نفر بر نمی آید .
قَطره قَطره کَم شده
و چکیده در مردابِ خاطرات...
که اکنون دَر اِلتهابِ ناشیِ از این شوری
غوطه وَرَم...
هنگامی که درد زندگی چنان بزرگ میشود که نگه داشتنش از عهده ی یک نفر بر نمی آید .
(1402/6/23 , 10:37) | [#] |
مآه |
هر وقت دیدی یکی خیلی قشنگ مینویسه و نصیحت میکنه بدون خیلی قشنگم درد و زجر کشیده.
(1402/6/23 , 10:39) | [#] |
مآه |
فراقت بی رحمی است
اما این رنج کشیدن بخاطر تو می ارزد
به تمام خوشی های جهان
اما این رنج کشیدن بخاطر تو می ارزد
به تمام خوشی های جهان
(1402/6/23 , 10:39) | [#] |
مآه |
رفتن هم حرف عجیبی است
شبیه اشتباه آمدن
گفت بر می گردم
و رفت
و همه پل های پشت سرش را ویران کرد
همه می دانستند دیگر باز نمی گردد
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه
او مسیر مخفی یادها را می دانســت
شبیه اشتباه آمدن
گفت بر می گردم
و رفت
و همه پل های پشت سرش را ویران کرد
همه می دانستند دیگر باز نمی گردد
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه
او مسیر مخفی یادها را می دانســت
(1402/6/23 , 10:40) | [#] |
مآه |
نشست تو ماشین
دستاش می لرزید
بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم...
دستاش می لرزید
بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم...
(1402/6/29 , 06:43) | [#] |
مآه |
به شانه ام زدی
که تنهایی ام را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟!
تکاندن برف
از شانه های آدم برفی؟
که تنهایی ام را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟!
تکاندن برف
از شانه های آدم برفی؟
(1402/6/29 , 06:47) | [#] |
مآه |
ما كاشفان ِ كوچه هاي بن بستيم
حرف هاي ِ خسته اي داريم
اين بار ، پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند...
حرف هاي ِ خسته اي داريم
اين بار ، پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند...
(1402/6/29 , 06:48) | [#] |
مآه |
باد روسری ات را برداشت
باد روسری ات را با خود برد
باور نداشتم!
آن شب، خدا هم می خواست موهای تو را ببیند.
باد روسری ات را با خود برد
باور نداشتم!
آن شب، خدا هم می خواست موهای تو را ببیند.