(1402/6/15 , 18:50) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
در گلو میشِکند نالهام از رِقَت دل
قِصهها هست ولی طاقتِ ابرازم نیست...
قِصهها هست ولی طاقتِ ابرازم نیست...
(1402/6/15 , 18:52) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
من تو را همانطور دوست داشتم که
آرزو میکردم یکی مرا دوست داشته باشد.
آرزو میکردم یکی مرا دوست داشته باشد.
(1402/6/15 , 18:55) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
یه چیزایی هست نه میشه نوشت نه میشه به زبون آورد و نه میشه فراموش کرد؛ همونا میشن چروک های صورت، موهای سفید، بد اخلاقی های گاه و بیگاه
(1402/6/15 , 18:59) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
وقتی کسی
حرف از رفتن میزند
مدت هاست رفته
فقط می خواهد مطمئن شود
چیزی از خودش
در شما جا نگذاشته باشد
حرف از رفتن میزند
مدت هاست رفته
فقط می خواهد مطمئن شود
چیزی از خودش
در شما جا نگذاشته باشد
(1402/6/15 , 19:08) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
برایم غریب بمان
که
هر که دل به او بستم
اهل رفتن شد.
که
هر که دل به او بستم
اهل رفتن شد.
(1402/6/15 , 19:10) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
یــه وقتایی خنده دارترین خاطره ها
میشن دلیل گریه هات
میشن دلیل گریه هات
(1402/6/16 , 07:07) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
تنهایی خوب چیزی ست
این را بعد ها می فهمی
در یک صبح خاکستری
وقتی شعاع نور تابیده از پنجره
جای خالی کنارت را روشن کرد
تازه می فهمی
بودن هایی هست
هزار بار سردتر از نبودن
همچون سردابه ای تاریک
و تو چه بسیار روزها
که با یک چراغ نفتی کوچک
از بالای پله ها
ترسیده و منتظر
این پا آن پا کردی
تنهایی خوب چیزی بود
اگر با سلاح آدمهای اشتباهی
به جنگش نمی رفتی
و امنیت بی غرض آغوشش را
باور می کردی
و صبر می کردی
این را بعد ها می فهمی
در یک صبح خاکستری
وقتی شعاع نور تابیده از پنجره
جای خالی کنارت را روشن کرد
تازه می فهمی
بودن هایی هست
هزار بار سردتر از نبودن
همچون سردابه ای تاریک
و تو چه بسیار روزها
که با یک چراغ نفتی کوچک
از بالای پله ها
ترسیده و منتظر
این پا آن پا کردی
تنهایی خوب چیزی بود
اگر با سلاح آدمهای اشتباهی
به جنگش نمی رفتی
و امنیت بی غرض آغوشش را
باور می کردی
و صبر می کردی
(1402/6/16 , 07:33) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
(1402/6/16 , 07:34) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
همیشه
چیزهایی را کـه نداشته ام
بیشتر دوس داشته ام
همچون تو
کـه بسیار دوری
کـه بسیار ندارمت…
چیزهایی را کـه نداشته ام
بیشتر دوس داشته ام
همچون تو
کـه بسیار دوری
کـه بسیار ندارمت…
(1402/6/20 , 08:15) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
حتی اگر فراموشم کنی دیگر چه اهمیتی دارد؟آیا همینکه روزی در میان قلبت جایی داشتم، برای سرتاسر زندگیم کافی نیست؟
(1402/6/20 , 08:21) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
گفت : از قلبت چه خبر ؟!
گفتم : بسیار از تو یاد میکند...
گفتم : بسیار از تو یاد میکند...
(1402/6/20 , 08:22) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
گاهی انقدر خستم که فرمایش همه متیـــــــن...
(1402/6/20 , 08:22) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
تاحالا دلت برای آدمی که یه بار هم ندیدش تنگ شده؟ تاحالا دلت برای جایی که یه بار هم نرفتی پر کشیده؟ یا دلت لک زده واسه اون احساسی که هیچوقت تجربهش نکردی؟ همهی این حالتها یه کلمه که اصالت ولزی داره خلاصه ميشه؛ "hiraeth" یعنی دلتنگی، ناراحتی و بیقراری برای جایی... مثل خونهای که نمیتونی بهش برگردی یا گذشتهای که قابل برگشت نیست و شاید از اول هم وجود نداشته.
خیلی وقتا یه سری حسا، یه جاها و یه آدمایی رو شاید از نزدیک ندیده باشی ولی ناخودآگاه ته قلبت دلتنگشون میشی...
خیلی وقتا یه سری حسا، یه جاها و یه آدمایی رو شاید از نزدیک ندیده باشی ولی ناخودآگاه ته قلبت دلتنگشون میشی...
(1402/6/20 , 08:22) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
نگاهم کرد و گفت: میدانی رنج تو از چیست؟
تو به آنچه نباید، بسیار میاندیشی..
تو به آنچه نباید، بسیار میاندیشی..
(1402/6/20 , 08:26) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
من همانم که شبی عشق، به تاراجش برد
همچو حلّاج به خاکستر ِ تشویش نشست
در سرش سوره تکویر مُجَسَم میشد
قبل ِ هر زلزلهای در خودش آرام شکست
همچو حلّاج به خاکستر ِ تشویش نشست
در سرش سوره تکویر مُجَسَم میشد
قبل ِ هر زلزلهای در خودش آرام شکست
(1402/6/20 , 08:27) | [#] |
مآه مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد
سیلاب نپرسد که درِ خانه کدام است...
سیلاب نپرسد که درِ خانه کدام است...