(1402/6/15 , 15:46) | [#] |
مآه |
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان "وای به حال دگران" شد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان "وای به حال دگران" شد
(1402/6/15 , 15:57) | [#] |
مآه |
در وصالت چه را بیاموزیم؟
در فراقت چرا بیاموزم؟
یا تو با درد من بیامیزی
یا من از تو دوا بیاموزم
در فراقت چرا بیاموزم؟
یا تو با درد من بیامیزی
یا من از تو دوا بیاموزم
(1402/6/15 , 16:00) | [#] |
مآه |
وقتی دلگیر باشی، با غم نهفته در غمگینترین شعرهای جهان هم ارتباط برقرار میکنی!
(1402/6/15 , 16:00) | [#] |
مآه |
درین سرای بیکسی
اگر سری درآمدی
هزار کاروان دل
ز هر دری درآمدی
ز بس که بال زد دلم
به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی
کبوتری درآمدی...
اگر سری درآمدی
هزار کاروان دل
ز هر دری درآمدی
ز بس که بال زد دلم
به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی
کبوتری درآمدی...