ظهر بخیر، مهمان ظهر

آخرین فعالیت

انجمن » مباحث آزاد و تفریحی » بحث های عمومی و سرگرمی
جستجو | فایل های تاپیک (3)
  ☆☆دلنوشته☆☆
<< 1 ... 16 17 18 19 20 21 >>
(1399/8/26 , 22:23)[#]
 FAZi 
ﻳﻪ ﻣﺮﺿﻲ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ؛ﻳﻨﻲ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﻧﺘﻮﻧﻲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺶ ﻛﻨﻲ.
(1399/8/26 , 22:23)[#]
 FAZi 
من همیشه اون چیزی بودم که بقیه
نتونستن واسه من باشن!
(1399/8/26 , 22:24)[#]
 FAZi 
بزرگترین لطفی که در حق اطرافیانم میکنم اینه که از هیچکدوم هیچ انتظاری ندارم
(1399/8/26 , 22:24)[#]
 FAZi 

(1400/3/12 , 10:15)[#]
 آگرین 
کاش بودی گیتااا
(1400/3/30 , 18:54)[#]
 آگرین 
کاش میشد حرف دل را بر صفحه نوشت
آنوقت چی میشد
(1400/4/7 , 08:22)[#]
 آگرین 
دلت را از کینه پاک کن
آن زمان به جهان نگاه کن
(1400/4/10 , 11:29)[#]
 آگرین 
خدایا دلمان را از هرآنچه احتمال خراشیدن دارد حفظ کن
(1400/4/13 , 19:57)[#]
 FAZi 
عخییی گیتا کجایی دلبندم
(1400/4/13 , 19:57)[#]
 FAZi 
مردم ترجیح میدن دروغی رو بپذیرن که باورهای قبلی اونا رو تایید کنه تا واقعیتی که امنیت ذهنی رو ازشون بگیره!
(1400/4/13 , 19:58)[#]
 FAZi 
همیشه لازم نیست جواب همه رو بدی
بعضیارو ندید بگیر.
(1400/4/13 , 19:58)[#]
 FAZi 
بی حسی: حالتی که در آن فرد، دیگر چیزی برایش از چیز دیگری مهمتر نباشد و همه چیز برایش به یک اندازه تباه باشند، هرچی شد، شد، هرچی نشد، نشد!
(1400/4/13 , 19:58)[#]
 FAZi 
اگر به قابل اعتماد بودن آدما ۱۰ امتیاز اختصاص بدیم، ۸ امتیاز به افرادی میرسه که در غیاب آدما به اونا وفاداران....
(1400/4/13 , 22:44)[#]
 FAZi 
همیشه ممنوعهها لذت بیشتری داشتن. مثل خوردن خوراکی یواشکی سر کلاس زیر میز. مثل همون امتحان که با تقلب پاس شدی. مثل سهم پیتزای شام خواهر که برای فردا گذاشته بود تو یخچال ولی تو نصف شب خوردیش. مثل همون یه تیکه از خیابون که دور از چشم مامور پلیس خلاف رفتی. مثل همون نیم ساعتی که دیر رسیدی سر کار ولی هیشکی نفهمید. مثل همون جیم شدن زنگ آخر مدرسه.

اینا همه به کنار، ممنوعه مثل تو. ممنوعه مثل دید زدن های دزدکیمون. ممنوعه مثل فکرایی که تو سرمونه.

یاد حوا و سیب ش افتادم. اگه همینقد لذت داشت، نوش جونت. فدای سرت اگه ما از بهشت پرت شدیم تو این جهنم.
(1400/4/13 , 22:46)[#]
 FAZi 
#تووییت ?

کاش میشد اونی که تو زندگی واقعی سهم تو نیست از ذهنت هم بزاریش کنار.
(1400/4/13 , 22:46)[#]
 FAZi 
پرسید: - چه خبر؟ خوبی؟؟
خواستم بگویم: دلم گرفته، خوب نیستم. بگویم دیشب که بیرون رفتهبودم، تمام شهر غمگین بود، آدمها مثل قبل نبودند، پیادهروهای شهر بی روح بود، شهر بیروح بود، همه چیز بیروح بود... چشمها از نگاه خالی بودند و لبخندها رفع تکلیف بود. آدمها بودند، اما انگار حضور نداشتند، به پشت سرشان نگاه کردم، هیچکس رد پا نداشت، هیچکس، هیچکس را نمیفهمید، هیچکس شبیه قبل نمیخندید.
خواستم بگویم: دلم گرفته از اینهمه خفقان و بغض، از اینهمه تغییر، از اینکه همان پیادهرویی که دوسال قبل در آن شادترین آدم جهان بودم، غمگینترین نقطهی شهر بود و خاطرات روشنی که از آن داشتم، به هزار و چندصدسال قبل از این باز میگشت.
دیدم سرسری پرسیده، به قیافهاش میخورد حوصلهی شنیدن اینهمه سیاهی و اندوه را نداشتهباشد، خودم را جمع و جور کردم و گفتم: "خبری نیست. خوبم." درحالیکه خبرها زیاد بود، خیلی زیاد... اما کسی از کسی خبر نمیخواست که! آدمها حوصلهی خودشان را هم نداشتند...

#نرگس_صرافیان_طوفان
(1400/4/13 , 22:46)[#]
 FAZi 

(1400/4/14 , 12:30)[#]
 آگرین 
دلت که گرفت
حرفا که سیل شدن تو دلت
روی یه صفحه کاغض خالیش کن
بعد صفحه رو پاره کن و یا بسوزون
اینجوری هیچکس نمیتونه به دلت زخم جدیدی بزنه
(1400/4/16 , 12:06)[#]
 FAZi 
از نظر روانشناسی:
گریه کردن نشون دهنده صحبت کردن بدنه، وقتی دردی ک شما نمیتونید اونو به زبون بیارید بدن با گریه به زبون میاره.
(1400/4/16 , 16:19)[#]
 آگرین 
مثل پیاز باش
حتی در هنگام خورد شدن هم
اشک همه رو درمیاره
  در کل: 420
<< 1 ... 16 17 18 19 20 21 >>

فیلتر بر اساس نویسنده ی پست
دانلود تاپیک

رفتن به انجمن

New at the top
خانه
در کل : 0 عضو / 124 مهمان