تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1399/6/31 , 16:07) |
معرفی کتاب طولانیترین سفر
درست از زمانی که دورهی ابتدایی را پشت سر گذاشتم؛ یکی از زیباترین لذتهای زندگی را در خواندن رمان و به خصوص درامهای عاشقانه یافتم؛ البته نه از آن عشقهای آبکی که در اغلب کتابهای ایرانی دیده میشوند که فیلمها و سریالهایمان هم سرشار هستند از همین نوع مثلاً عشق و عاشقیها.
من درامهای عاشقانهای را میپسندم که در عین اینکه از تنها انگیزهی زندگی -یعنی عشق- صحبت میکنند؛ به جریان زندگی هم بپردازند و از واقعیات دور نشوند
اگر قرار است وصالی را ترسیم کنند، سختیهای این رسیدن عاشق و معشوق را هم بیان کنند و اگر قرار است از یک پیروزی بزرگ حکایت کنند، تا حد امکان توضیح دهند که قهرمان کتاب، با طی کردن چه مراحلی به این نقطه که آرزویش بوده دست یافتهاست.
کتاب طولانیترین سفر، نوشتهی نیکلاس اسپارکس و با ترجمهی شهرزاد موحد بیات از این دسته است.
چند دقیقه از خواندن این کتاب فوقالعاده نمیگذرد که دارم در موردش مینویسم.
متأسفانه چنانکه از قدیم و ندیم مرسوم است نمیتوانم دقیقاً حسی را که از مطالعهی این کتاب تجربه کردم، بیان کنم؛ اما روایت یک زندگی طولانی را شنیدم که دو نفر علیرغم تمام مشکلات، عمیقاً یکدیگر را دوست داشتند و تا آخرین لحظههای حیات هم بر عشقشان وفادار و ثابتقدم بودند.
نیکلاس اسپارکس یک کتاب دیگر به نام پیامی در بطری هم دارد که قبلاً خواندهام که باید در مطلبی دیگر معرفیش کنم؛ اما در حال حاضر تنها چیزی که میتوانم در معرفی کتاب طولانیترین سفر بگویم این است که این کتاب دو داستان را روایت میکند: یکی در دهه چهل میلادی میگذرد و دیگری در زمان حال و علاوه بر خواندن یک رمان میتوان به تجربههای بسیار جالبی در مورد جنگ جهانی هم دست یافت که لذت مطالعهی این کتاب را چند برابر میکنند.
یکی از زیباترین جملاتی که در این کتاب خواندم این است:
«اگر بهشتی باشد، ما دوباره یکدیگر را پیدا خواهیم کرد؛ چون بدون تو بهشتی وجود ندارد.»
ایام به کام
درست از زمانی که دورهی ابتدایی را پشت سر گذاشتم؛ یکی از زیباترین لذتهای زندگی را در خواندن رمان و به خصوص درامهای عاشقانه یافتم؛ البته نه از آن عشقهای آبکی که در اغلب کتابهای ایرانی دیده میشوند که فیلمها و سریالهایمان هم سرشار هستند از همین نوع مثلاً عشق و عاشقیها.
من درامهای عاشقانهای را میپسندم که در عین اینکه از تنها انگیزهی زندگی -یعنی عشق- صحبت میکنند؛ به جریان زندگی هم بپردازند و از واقعیات دور نشوند
اگر قرار است وصالی را ترسیم کنند، سختیهای این رسیدن عاشق و معشوق را هم بیان کنند و اگر قرار است از یک پیروزی بزرگ حکایت کنند، تا حد امکان توضیح دهند که قهرمان کتاب، با طی کردن چه مراحلی به این نقطه که آرزویش بوده دست یافتهاست.
کتاب طولانیترین سفر، نوشتهی نیکلاس اسپارکس و با ترجمهی شهرزاد موحد بیات از این دسته است.
چند دقیقه از خواندن این کتاب فوقالعاده نمیگذرد که دارم در موردش مینویسم.
متأسفانه چنانکه از قدیم و ندیم مرسوم است نمیتوانم دقیقاً حسی را که از مطالعهی این کتاب تجربه کردم، بیان کنم؛ اما روایت یک زندگی طولانی را شنیدم که دو نفر علیرغم تمام مشکلات، عمیقاً یکدیگر را دوست داشتند و تا آخرین لحظههای حیات هم بر عشقشان وفادار و ثابتقدم بودند.
نیکلاس اسپارکس یک کتاب دیگر به نام پیامی در بطری هم دارد که قبلاً خواندهام که باید در مطلبی دیگر معرفیش کنم؛ اما در حال حاضر تنها چیزی که میتوانم در معرفی کتاب طولانیترین سفر بگویم این است که این کتاب دو داستان را روایت میکند: یکی در دهه چهل میلادی میگذرد و دیگری در زمان حال و علاوه بر خواندن یک رمان میتوان به تجربههای بسیار جالبی در مورد جنگ جهانی هم دست یافت که لذت مطالعهی این کتاب را چند برابر میکنند.
یکی از زیباترین جملاتی که در این کتاب خواندم این است:
«اگر بهشتی باشد، ما دوباره یکدیگر را پیدا خواهیم کرد؛ چون بدون تو بهشتی وجود ندارد.»
ایام به کام