تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1399/6/20 , 16:24) |
آیندهای که در کتاب ۱۹۸۴ تصویر میشود
رمان ۱۹۸۴ جورج اورول از وضعیت خاصی خبر میدهد که همانا هشداردهنده است. وضعیت به تصویرکشیدهشده در این رمان، ناامیدی نسبت به آیندهی بشر است و به همگان هشدار میدهد که چنانچه روند تاریخ، تغییر نکند، انسانها در سراسر گیتی بیآنکه خود بدانند، خصلتهای انسانیشان را از دست میدهند و به آدمهایی ماشینی و بیروح تبدیل میشوند.
جورج اورول، درست برخلاف نویسندگانی که برای مبارزه با بیعدالتیها و بیخردیهای موجود در جامعه، با نشان دادن کمال مطلوبشان در ناکجاآباد یا آرمانشهرها قصد دارند آیندهای را تصویر کنند که اگر بشر برای رسیدن به عدالت و انصاف و هرچه خوبیست تلاش کند به آن خواهد رسید؛ در کتاب ۱۹۸۴ دنیایی را پیش چشم مخاطب میآورد که اگر بشر در جهت تحقق عدالت و انسانیت برنیاید، گرفتار آن خواهد شد و از این نظر، ۱۹۸۴ نقطهی مقابل آرمانشهرهاست.
اهمیت کتاب اورول دقیقاً در این است که همین وضعیت جدید درماندگی رایج عصر ما را بیان میکند؛ پیش از آنکه این وضعیت، آشکارا پدیدار شود و مردم نسبت به آن به آگاهی برسند.
البته باید در نظر داشت که وضعیتی که در این کتاب به نمایش گذاشته میشود در نهایت اغراق بیان شده و قرار هم نیست تمامی وقایع در آینده اتفاق بیفتند؛ اما باید توجه کرد که پیش آمدن حتی اندکی از رویدادهای بهتصویرکشیدهشده در ۱۹۸۴ هم فاجعهایست انسانی که حتی تصور آن هم مو را بر تن آدمی سیخ میکند.
با تمام این اوصاف یک سؤال، بیجواب باقی میماند که:
آیا ممکن است طبیعت انسان بهگونهای تغییر کند که آمال و آرزوهایش را برای رسیدن به آزادی، شرافت، کمال و عشق به فراموشی بسپارد؟ یعنی ممکن است روزی فرا برسد که او انسان بودن خودش را از یاد ببرد؟ یا طبیعت انسانی از چنان پویاییای برخوردار است که به این بیحرمتیهای آشکار نسبت به نیازهای اساسی بشر واکنش نشان میدهد و میکوشد این جامعهی غیرانسانی را به جامعهای انسانی تبدیل کند؟
البته اورول در این کتاب معتقد است با شکنجههای فراوان و نامحدود میتوان بر تمام ویژگیهای خوب انسانی، غلبه کرد و به یک معنا، انسانیت را از انسان گرفت و او را به یک موجود رام و دستآموز تبدیل نمود؛ اما اینکه تا چه اندازه این پیشفرض درست باشد، دقیقاً مشخص نیست.
بیشک تصویر اورول بسیار ناامیدکننده است؛ به خصوص اگر فرد دریابد که بنا به گفتهی خود اورول این کتاب نه تنها تصویر دشمن را نشان میدهد؛ بلکه سرنوشت کل بشریت را در پایان قرن بیستم به نمایش میگذارد.
انسان میتواند در برابر این تصویر، دو واکنش از خود نشان دهد:
یا بیش از پیش ناامید و تسلیم شود یا با پذیرفتن اینکه هنوز دیر نشدهاست، با شجاعت و شفافیت بیشتری با این قضیه برخورد کند.
کتابهایی مثل ۱۹۸۴ هشدارهای شدیدی به شمار میروند و چه تلخ خواهد بود اگر خواننده از سر خودبینی، ۱۹۸۴ را صرفاً داستانی دربارهی خشونتهای استالینیستی قلمداد کند و اشارهی آن را به جوامع امروزی درنیابد
رمان ۱۹۸۴ جورج اورول از وضعیت خاصی خبر میدهد که همانا هشداردهنده است. وضعیت به تصویرکشیدهشده در این رمان، ناامیدی نسبت به آیندهی بشر است و به همگان هشدار میدهد که چنانچه روند تاریخ، تغییر نکند، انسانها در سراسر گیتی بیآنکه خود بدانند، خصلتهای انسانیشان را از دست میدهند و به آدمهایی ماشینی و بیروح تبدیل میشوند.
جورج اورول، درست برخلاف نویسندگانی که برای مبارزه با بیعدالتیها و بیخردیهای موجود در جامعه، با نشان دادن کمال مطلوبشان در ناکجاآباد یا آرمانشهرها قصد دارند آیندهای را تصویر کنند که اگر بشر برای رسیدن به عدالت و انصاف و هرچه خوبیست تلاش کند به آن خواهد رسید؛ در کتاب ۱۹۸۴ دنیایی را پیش چشم مخاطب میآورد که اگر بشر در جهت تحقق عدالت و انسانیت برنیاید، گرفتار آن خواهد شد و از این نظر، ۱۹۸۴ نقطهی مقابل آرمانشهرهاست.
اهمیت کتاب اورول دقیقاً در این است که همین وضعیت جدید درماندگی رایج عصر ما را بیان میکند؛ پیش از آنکه این وضعیت، آشکارا پدیدار شود و مردم نسبت به آن به آگاهی برسند.
البته باید در نظر داشت که وضعیتی که در این کتاب به نمایش گذاشته میشود در نهایت اغراق بیان شده و قرار هم نیست تمامی وقایع در آینده اتفاق بیفتند؛ اما باید توجه کرد که پیش آمدن حتی اندکی از رویدادهای بهتصویرکشیدهشده در ۱۹۸۴ هم فاجعهایست انسانی که حتی تصور آن هم مو را بر تن آدمی سیخ میکند.
با تمام این اوصاف یک سؤال، بیجواب باقی میماند که:
آیا ممکن است طبیعت انسان بهگونهای تغییر کند که آمال و آرزوهایش را برای رسیدن به آزادی، شرافت، کمال و عشق به فراموشی بسپارد؟ یعنی ممکن است روزی فرا برسد که او انسان بودن خودش را از یاد ببرد؟ یا طبیعت انسانی از چنان پویاییای برخوردار است که به این بیحرمتیهای آشکار نسبت به نیازهای اساسی بشر واکنش نشان میدهد و میکوشد این جامعهی غیرانسانی را به جامعهای انسانی تبدیل کند؟
البته اورول در این کتاب معتقد است با شکنجههای فراوان و نامحدود میتوان بر تمام ویژگیهای خوب انسانی، غلبه کرد و به یک معنا، انسانیت را از انسان گرفت و او را به یک موجود رام و دستآموز تبدیل نمود؛ اما اینکه تا چه اندازه این پیشفرض درست باشد، دقیقاً مشخص نیست.
بیشک تصویر اورول بسیار ناامیدکننده است؛ به خصوص اگر فرد دریابد که بنا به گفتهی خود اورول این کتاب نه تنها تصویر دشمن را نشان میدهد؛ بلکه سرنوشت کل بشریت را در پایان قرن بیستم به نمایش میگذارد.
انسان میتواند در برابر این تصویر، دو واکنش از خود نشان دهد:
یا بیش از پیش ناامید و تسلیم شود یا با پذیرفتن اینکه هنوز دیر نشدهاست، با شجاعت و شفافیت بیشتری با این قضیه برخورد کند.
کتابهایی مثل ۱۹۸۴ هشدارهای شدیدی به شمار میروند و چه تلخ خواهد بود اگر خواننده از سر خودبینی، ۱۹۸۴ را صرفاً داستانی دربارهی خشونتهای استالینیستی قلمداد کند و اشارهی آن را به جوامع امروزی درنیابد