تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1399/5/2 , 16:58) |
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود
زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکردن پریا
گیس شون قد کمون رنگ شبق
از کمون بلن ترک از شبق مشکی ترک
رو به روشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیاه قلعه افسانه پیر
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد
پریا ! گشنه تونه؟
پریا ! تشنه تونه؟
پریا ! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون
پریا هیچی نگفتن . زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
******
پریای نازنین
چه تونه زار می زنین
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد؟
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیایین به شهر ما؟
شهر ما صداش میاد . صدای زنجیراش میاد
پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین
اسب سفید نقره نعل
یال و دمش رنگ عسل
مرکب صرصر تک من !
آهوی آهن رگ من !
گردن و ساقش ببینین !
باد دماغش ببینین !
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
دایره و دمبک میزنن
میرقصن و میرقصونن
غنچه ی خندون میریزن
نقل بیابون میریزن
های می کشن
هوی می کشن
شهر جای ما شد !
عید مردماس . دیب گله داره
دنیا مال ماس دیب گله داره
سفیدی پادشاس . دیب گله داره
سیاهی رو سیاس دیب گله داره
*******
پریا !
دیگه توک روز شیکسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم
ببینین صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد
آره ! زنجیرای گرون حلقه به حلقه لا به لا
می ریزد به دست و پا
پوسیده ن . پاره می شن
دیبا بیچاره می شن
سر به جنگل بزارن جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بزارن کویر و نمک زار می بینن
عوضش تو شهر ما ..... [اآ ! نمیدونین پریا !]
در برجا وا میشن برده دارها رسوا می شن
غلوما آزاد می شن . ویرونه ها آباد می شن
هرکی که غصه داره
غمشو زمین می زاره
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا
اسیرا کینه دارن
داس شونو ور می دارن
سیل می شن. شرشرشر
آتیش می شن گرگرگر
تو قلب شب که بد گله
آتیش بازی چه خوشکله
آتیش ! آتیش ! چه خوبه
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
بسوز تب نمونده
بجستن و واجستن
تو حوض نقره جستن
الآن غلاما وایستادن مشعلا رو وردارن
بزنن بجون شب ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالونش بزنن وارد میدونش کنن
به جائی شنگولش کنن
سکه یه پولش کنن
دست همو بچسبن
دور یاور برقصن
حمومک مورچه داره بشین و پاشو در بیارن
قفل و صندوقچه داره بشین پاشو دربیارن
پریا ! بسه دیگه هایهایتون
گریه تون وای وای تون
......
قسمتی از شعر پریا
احمد شاملو
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود
زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکردن پریا
گیس شون قد کمون رنگ شبق
از کمون بلن ترک از شبق مشکی ترک
رو به روشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیاه قلعه افسانه پیر
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد
پریا ! گشنه تونه؟
پریا ! تشنه تونه؟
پریا ! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون
پریا هیچی نگفتن . زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
******
پریای نازنین
چه تونه زار می زنین
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد؟
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیایین به شهر ما؟
شهر ما صداش میاد . صدای زنجیراش میاد
پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین
اسب سفید نقره نعل
یال و دمش رنگ عسل
مرکب صرصر تک من !
آهوی آهن رگ من !
گردن و ساقش ببینین !
باد دماغش ببینین !
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
دایره و دمبک میزنن
میرقصن و میرقصونن
غنچه ی خندون میریزن
نقل بیابون میریزن
های می کشن
هوی می کشن
شهر جای ما شد !
عید مردماس . دیب گله داره
دنیا مال ماس دیب گله داره
سفیدی پادشاس . دیب گله داره
سیاهی رو سیاس دیب گله داره
*******
پریا !
دیگه توک روز شیکسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم
ببینین صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد
آره ! زنجیرای گرون حلقه به حلقه لا به لا
می ریزد به دست و پا
پوسیده ن . پاره می شن
دیبا بیچاره می شن
سر به جنگل بزارن جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بزارن کویر و نمک زار می بینن
عوضش تو شهر ما ..... [اآ ! نمیدونین پریا !]
در برجا وا میشن برده دارها رسوا می شن
غلوما آزاد می شن . ویرونه ها آباد می شن
هرکی که غصه داره
غمشو زمین می زاره
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا
اسیرا کینه دارن
داس شونو ور می دارن
سیل می شن. شرشرشر
آتیش می شن گرگرگر
تو قلب شب که بد گله
آتیش بازی چه خوشکله
آتیش ! آتیش ! چه خوبه
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
بسوز تب نمونده
بجستن و واجستن
تو حوض نقره جستن
الآن غلاما وایستادن مشعلا رو وردارن
بزنن بجون شب ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالونش بزنن وارد میدونش کنن
به جائی شنگولش کنن
سکه یه پولش کنن
دست همو بچسبن
دور یاور برقصن
حمومک مورچه داره بشین و پاشو در بیارن
قفل و صندوقچه داره بشین پاشو دربیارن
پریا ! بسه دیگه هایهایتون
گریه تون وای وای تون
......
قسمتی از شعر پریا
احمد شاملو