تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1399/3/14 , 12:40) |
این روزا هیچی اونجور که باید نیست
دلم برای روزایی که یهو وسط خیابون یه آشنای قدیمی رو میدیدی با تمام قدرت بغلش میکردی میبوسیدی دست میدادی تنگ شده
حالا اگه همون آشنای قدیمی رو یه جا ببینی فقط میتونی تمام دلتنگی ها خوشحالی ها و تمام احساساتتو بریزی تو نگاهت و زیر اون ماسک کزایی و نگران از مریضی بدور از حتی یه دست دادن خشک و خالی به چشمان آشنات بریزی و چقدر مصنوعی هست این دیدارای کزایی
میگن تا چیزی رو از دست ندی قدرشو نمیدونی دقیقا حسیه که وقتی رفتم تبریز و بعد چندین ماه چندتا از دوستامو دیدم و فقط شد احوالپرسی کنیم
ولی یکیشون محکم بغلم کرد و با خنده گفت گور بابای کرونا و اینا آخرش که میمیریم پس بهتره لا اقل دلتنگ نمیریم و بعد اون همه همین کارو کردیم و حالا واقعا پشیمون نیستم
دلم بیشتر میخواد تبریز میموندم و میگشتم و همه دلتنگیامو رفع میکردم ولی نشد و باید صبرکنم تا دو سه هفته بعد که اگه دانشگاه وا شد برای دفاع از پایان نامه دوباره برگردم و خدا کنه تا اون موقع وضعیت بهتر شده باشه
دلم برای روزایی که یهو وسط خیابون یه آشنای قدیمی رو میدیدی با تمام قدرت بغلش میکردی میبوسیدی دست میدادی تنگ شده
حالا اگه همون آشنای قدیمی رو یه جا ببینی فقط میتونی تمام دلتنگی ها خوشحالی ها و تمام احساساتتو بریزی تو نگاهت و زیر اون ماسک کزایی و نگران از مریضی بدور از حتی یه دست دادن خشک و خالی به چشمان آشنات بریزی و چقدر مصنوعی هست این دیدارای کزایی
میگن تا چیزی رو از دست ندی قدرشو نمیدونی دقیقا حسیه که وقتی رفتم تبریز و بعد چندین ماه چندتا از دوستامو دیدم و فقط شد احوالپرسی کنیم
ولی یکیشون محکم بغلم کرد و با خنده گفت گور بابای کرونا و اینا آخرش که میمیریم پس بهتره لا اقل دلتنگ نمیریم و بعد اون همه همین کارو کردیم و حالا واقعا پشیمون نیستم
دلم بیشتر میخواد تبریز میموندم و میگشتم و همه دلتنگیامو رفع میکردم ولی نشد و باید صبرکنم تا دو سه هفته بعد که اگه دانشگاه وا شد برای دفاع از پایان نامه دوباره برگردم و خدا کنه تا اون موقع وضعیت بهتر شده باشه