تاپیک: مشاعره
☆☆GitA☆☆ [#] (1398/6/12 , 13:06) |
داده چشمان تو در کشتن من دست بهم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست بهم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چکنم با دو کماندار که پیوست بهم
شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست بهم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دانه محال
که خم گیسوی او بافته چون شست بهم
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست بهم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست بهم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چکنم با دو کماندار که پیوست بهم
شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست بهم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دانه محال
که خم گیسوی او بافته چون شست بهم
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست بهم