من از اینکه روزهاست هر صبح چشمهایم را درحالی باز میکنم که در کفه ی دیگر ترازوی زیستنم کوهی از ناامیدی قرار دارد و در نبود امیدی بزرگ و چشمگیر، باید هزاران سنگریزه ی امید را بیابم و در کفه ی دیگر قرار دهم تا کفه ها برابر شوند و قادر به ادامه باشم؛
خسته شده ام.