تاپیک: فلسفه بدانیم
?زیبای وحشی ? [#] (1402/9/4 , 16:27) انتقام قادسيه را خواهیم گرفت |
?نگاهی بر اخلاق از نگاه برتراند راسل....
?«برتراند راسل» مدعی بود برای اخلاقی کردن انسانها کافی است عقلانیت دراز مدت را در آنان تقویت کرد.
?برای مثال فرض کنید که من در اصطبل خودم 10 اسب دارم و همسایهام نیز در اصطبل خودش 10 اسب دارد.در وهلهٔ نخست، من تمایل دارم اسبهای همسایهام را نیز مالک شوم و همین مرا انگیزهمند میکند که به دزدی دست بزنم. عقلانیت کوتاه مدت نیز میگوید 20 اسب از 10 اسب بهتر است و مرا تشویق به دزدی میکند،?اما عقلانیت دراز مدت میگوید که اگر بنا باشد هر کسی بر اساس همین استدلال دست به دزدی بزند، آنگاه نتیجهاش این میشود که دیگری مُحق میشود اسبهای مرا بدزدد.?
?نتیجهٔ نهایی این است که زورمندترین انسان همهٔ اسبها را میبرد و چون هیچ استدلالی اقامه نشده که زورمندترین انسان جامعه من هستم، پس ممکن است روزی همین ده اسبی را هم که دارم از دست بدهم. معنایش این است که تزی که در عقلانیت کوتاه مدت به سود انسان است در عقلانیت دراز مدت به زیان انسان منجر میشود.بنابراین بهتر است انسان به 10 اسب خودش قانع باشد زیرا ممکن است این 10 اسب را به تدریج و با همان عقلانیت کوتاه مدت زیاد کند و به صد اسب برساند، اما بر اساس همان عقلانیت ممکن است روزی فردی زورمندتر پیدا شود و همهٔ صد اسب را به زور بگیرد.
?راسل این سخن را در باب همهٔ امور اخلاقی صادق میدانست و میگفت این عقلانیت کوتاه مدت است که انسان را از اخلاق دور میکند. در عقلانیت کوتاه مدت ما تنها تا نوک بینیمان را میبینیم و به دزدی و اختلاس و کمکاری و رشوه و احتکار و فریبکاری دست میزنیم. اما در عقلانیت دراز مدت درمییابیم که زیان میبینیم.
?معنای این گزارهها آناند که: اولاً این تصور که انسانی که میخواهد اخلاقی باشد باید منافع خودش را فراموش کند غلط است و ما باید منافع خودمان را در کوتاه مدت در نظر نگیریم و در درازمدت به منافع خودمان بیندیشیم؛ بنابراین به نظر راسل برای اخلاقی بودن از خودگذشتگی لازم نیست. دوماً، اینکه اخلاقی بودن فضیلت نیست؛ ضرورت است. از نظر راسل انسانهای اخلاقی انسانهای فضیلتمندی نیستند بلکه انسانهاییاند که ضرورتهای زندگی را دریافتهاند.
?«برتراند راسل» مدعی بود برای اخلاقی کردن انسانها کافی است عقلانیت دراز مدت را در آنان تقویت کرد.
?برای مثال فرض کنید که من در اصطبل خودم 10 اسب دارم و همسایهام نیز در اصطبل خودش 10 اسب دارد.در وهلهٔ نخست، من تمایل دارم اسبهای همسایهام را نیز مالک شوم و همین مرا انگیزهمند میکند که به دزدی دست بزنم. عقلانیت کوتاه مدت نیز میگوید 20 اسب از 10 اسب بهتر است و مرا تشویق به دزدی میکند،?اما عقلانیت دراز مدت میگوید که اگر بنا باشد هر کسی بر اساس همین استدلال دست به دزدی بزند، آنگاه نتیجهاش این میشود که دیگری مُحق میشود اسبهای مرا بدزدد.?
?نتیجهٔ نهایی این است که زورمندترین انسان همهٔ اسبها را میبرد و چون هیچ استدلالی اقامه نشده که زورمندترین انسان جامعه من هستم، پس ممکن است روزی همین ده اسبی را هم که دارم از دست بدهم. معنایش این است که تزی که در عقلانیت کوتاه مدت به سود انسان است در عقلانیت دراز مدت به زیان انسان منجر میشود.بنابراین بهتر است انسان به 10 اسب خودش قانع باشد زیرا ممکن است این 10 اسب را به تدریج و با همان عقلانیت کوتاه مدت زیاد کند و به صد اسب برساند، اما بر اساس همان عقلانیت ممکن است روزی فردی زورمندتر پیدا شود و همهٔ صد اسب را به زور بگیرد.
?راسل این سخن را در باب همهٔ امور اخلاقی صادق میدانست و میگفت این عقلانیت کوتاه مدت است که انسان را از اخلاق دور میکند. در عقلانیت کوتاه مدت ما تنها تا نوک بینیمان را میبینیم و به دزدی و اختلاس و کمکاری و رشوه و احتکار و فریبکاری دست میزنیم. اما در عقلانیت دراز مدت درمییابیم که زیان میبینیم.
?معنای این گزارهها آناند که: اولاً این تصور که انسانی که میخواهد اخلاقی باشد باید منافع خودش را فراموش کند غلط است و ما باید منافع خودمان را در کوتاه مدت در نظر نگیریم و در درازمدت به منافع خودمان بیندیشیم؛ بنابراین به نظر راسل برای اخلاقی بودن از خودگذشتگی لازم نیست. دوماً، اینکه اخلاقی بودن فضیلت نیست؛ ضرورت است. از نظر راسل انسانهای اخلاقی انسانهای فضیلتمندی نیستند بلکه انسانهاییاند که ضرورتهای زندگی را دریافتهاند.