تاپیک: فلسفه بدانیم
?زیبای وحشی ? [#] (1402/9/1 , 13:42) انتقام قادسيه را خواهیم گرفت |
▪️چرا با دانستن منطق، باز هم منطق دانان اشتباه میکنند؟
بنابراین، ما در خصوص درست سازی افکار و اندیشههایمان به منطق نیازمندیم. و البته این نیازی پراهمیت است. ممکن است بگویید: بسیاری از مردمان، علم منطق را فرا میگیرند، اما با این همه در تفکرات خود دچار خطا و لغزش میشوند؛ و بنابراین منطق فایدهای در بر ندارد. در پاسخ به این سخن باید گفت: بسیاری از مردمان، علم صرف و نحو را میآموزند، اما باز در سخن گفتن دچار لغزش میشوند. بنابراین، طبق این استدلال باید صرف و نحو نیز بی فایده باشد و به طور کلی باید بساط دستور زبان را در هر لغتی برچید! در حالی که کسی بدین حکم راضی نمیشود.
سرّ این که انسان علم منطق را میآموزد، و باز هم در تفکرات خود خطا میکند، و یا دستور زبان را فرا میگیرد، و باز هم در سخن گفتن دچار لغزش میگردد آن است که فراگیرنده این علوم یا به ملکه آن علم دست نمییابد، (یعنی آن علم را به گونهای نمیآموزد که قواعد آن در جان رسوخ کرده و همیشه در ذهن حاضر باشد)؛ و یا هنگام نیاز، قواعد آن را رعایت نمیکند؛ و یا در تطبیق آن قواعد (بر موارد و مصادیق) به اشتباه می افتد؛ و همین سبب میشود و با آنکه منطق و یا صرف و نحو را آموخته، باز هم از مسیر صحیح منحرف شود.
▪️سؤال (منطق چیست) یعنی تلاش ذهن برای کشف واقعیت
انسان ذاتاً موجودی متفکر است که به ندرت از اندیشه درباره جهان هستی و راه رسیدن به سعادت فارغ میشود. منطق چیست در واقع یعنی یافتن پاسخهایی نظیر چگونگی تفسیر گوناگونی و دگرگونی مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستی؛ زنده و با شعور بودن عالم یا مرده و بی شعور بودن آن؛ تعریف سعادت و طریق نیل به سعادت، و… از جمله دغدغههایی است که به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است.
هرجا که سخن از تفکر و اندیشه است دیدگاهها و نظرات مختلفی نیز هست. انسان به تناسب تواناییهای فکری و پیش فرضهای قبلی، هریک پاسخی متفاوت و در خور خویش برای پرسشهایی از این دست فراهم کردهاند و در این راه چه بسا دگرگونی دیدگاههای خویش در مسائل مختلف را نیز دیدهاند. اختلاف در دیدگاهها نشان این است که ذهن در جریان تلاش اندیشهای خود برای کشف واقعیت، راههای متعددی را بر میگزیند که برخی درست و برخی نادرستاند. به عنوان نمونه به مثالهای زیر که حاصل برخی تفکرات بشری است دقت نمائید:
– خدا نور است. هر نوری محسوس است. بنابراین خدا محسوس است
– سقراط انسان است هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است.
– ارسطو انسان است بعضی انسانها زن هستند پس ارسطو زن است.
– این کلمه دستمال است. دستمال در جیب جا میگیرد. پس این کلمه در جیب جا میگیرد.
– با اندکی تأمل در این مثالها سؤال اساسی و دغدغهای جدی شکل میگیرد: آیا براستی میتوان جریان اندیشه را شناخت؟ یعنی راههای صحیح تفکر را از بیراهههایی که به خطا میانجامد تشخیص داد؟ این پرسش موجب شد تا اندیشوران و در رأس آنها حکیم ارسطو، سخت به تکاپو بیافتند وچارچوب ها و قالبهای خاصی برای مصون ماندن اندیشه بشر از خطا بیابند.
پس از مدتی این چارچوبها به شکل ضوابط کلی و قواعد عام اندیشه ورزی تدوین شد و به این ترتیب در خانواده معرفت بشری، دانش جدیدی پا به عرصه وجود نهاد که آن را «منطق» نامیدند؛ علمی به منظور ارائه روش صحیح تفکر و خطاسنجی اندیشه. بنابراین میتوان در تعریف منطق چیست گفت: قواعد منطقی، ذهن را از افتادن در بیراهه و خطای در اندیشه باز میدارد. دست یابی کامل به این فایده مهم در سایه دانستن قواعد منطق و مهارت در به کار بردن قواعد منطق، حاصل میشود.
ادامه دارد...
بنابراین، ما در خصوص درست سازی افکار و اندیشههایمان به منطق نیازمندیم. و البته این نیازی پراهمیت است. ممکن است بگویید: بسیاری از مردمان، علم منطق را فرا میگیرند، اما با این همه در تفکرات خود دچار خطا و لغزش میشوند؛ و بنابراین منطق فایدهای در بر ندارد. در پاسخ به این سخن باید گفت: بسیاری از مردمان، علم صرف و نحو را میآموزند، اما باز در سخن گفتن دچار لغزش میشوند. بنابراین، طبق این استدلال باید صرف و نحو نیز بی فایده باشد و به طور کلی باید بساط دستور زبان را در هر لغتی برچید! در حالی که کسی بدین حکم راضی نمیشود.
سرّ این که انسان علم منطق را میآموزد، و باز هم در تفکرات خود خطا میکند، و یا دستور زبان را فرا میگیرد، و باز هم در سخن گفتن دچار لغزش میگردد آن است که فراگیرنده این علوم یا به ملکه آن علم دست نمییابد، (یعنی آن علم را به گونهای نمیآموزد که قواعد آن در جان رسوخ کرده و همیشه در ذهن حاضر باشد)؛ و یا هنگام نیاز، قواعد آن را رعایت نمیکند؛ و یا در تطبیق آن قواعد (بر موارد و مصادیق) به اشتباه می افتد؛ و همین سبب میشود و با آنکه منطق و یا صرف و نحو را آموخته، باز هم از مسیر صحیح منحرف شود.
▪️سؤال (منطق چیست) یعنی تلاش ذهن برای کشف واقعیت
انسان ذاتاً موجودی متفکر است که به ندرت از اندیشه درباره جهان هستی و راه رسیدن به سعادت فارغ میشود. منطق چیست در واقع یعنی یافتن پاسخهایی نظیر چگونگی تفسیر گوناگونی و دگرگونی مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستی؛ زنده و با شعور بودن عالم یا مرده و بی شعور بودن آن؛ تعریف سعادت و طریق نیل به سعادت، و… از جمله دغدغههایی است که به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است.
هرجا که سخن از تفکر و اندیشه است دیدگاهها و نظرات مختلفی نیز هست. انسان به تناسب تواناییهای فکری و پیش فرضهای قبلی، هریک پاسخی متفاوت و در خور خویش برای پرسشهایی از این دست فراهم کردهاند و در این راه چه بسا دگرگونی دیدگاههای خویش در مسائل مختلف را نیز دیدهاند. اختلاف در دیدگاهها نشان این است که ذهن در جریان تلاش اندیشهای خود برای کشف واقعیت، راههای متعددی را بر میگزیند که برخی درست و برخی نادرستاند. به عنوان نمونه به مثالهای زیر که حاصل برخی تفکرات بشری است دقت نمائید:
– خدا نور است. هر نوری محسوس است. بنابراین خدا محسوس است
– سقراط انسان است هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است.
– ارسطو انسان است بعضی انسانها زن هستند پس ارسطو زن است.
– این کلمه دستمال است. دستمال در جیب جا میگیرد. پس این کلمه در جیب جا میگیرد.
– با اندکی تأمل در این مثالها سؤال اساسی و دغدغهای جدی شکل میگیرد: آیا براستی میتوان جریان اندیشه را شناخت؟ یعنی راههای صحیح تفکر را از بیراهههایی که به خطا میانجامد تشخیص داد؟ این پرسش موجب شد تا اندیشوران و در رأس آنها حکیم ارسطو، سخت به تکاپو بیافتند وچارچوب ها و قالبهای خاصی برای مصون ماندن اندیشه بشر از خطا بیابند.
پس از مدتی این چارچوبها به شکل ضوابط کلی و قواعد عام اندیشه ورزی تدوین شد و به این ترتیب در خانواده معرفت بشری، دانش جدیدی پا به عرصه وجود نهاد که آن را «منطق» نامیدند؛ علمی به منظور ارائه روش صحیح تفکر و خطاسنجی اندیشه. بنابراین میتوان در تعریف منطق چیست گفت: قواعد منطقی، ذهن را از افتادن در بیراهه و خطای در اندیشه باز میدارد. دست یابی کامل به این فایده مهم در سایه دانستن قواعد منطق و مهارت در به کار بردن قواعد منطق، حاصل میشود.
ادامه دارد...