تاپیک: دلتنگی هامون♥
مآه [#] (1402/6/29 , 07:58) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
و درد
که این بار پیش از زخم آمده بود
آن قدر در خانه ماند
که خواهرم شد.
با چرک پردهها
با چروک پیشانی دیوار
کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاکِ عقربه هایی
که تکه تکهمان کردند.
پس زندگی همین قدر بود؟
انگشت اشارهای به دوردست؟
برفی که سالها بیاید و ننشیند؟
و عمر
که هرشب از دری مخفی میآید
با چاقویی کُند
ماه،
شاهد این تاریکی ست
و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل میکند
وماهی سیاه کوچولو
که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود
حالا در شقیقه هایم میچرخد
در من صدای تبر میآید!
آه انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج
وقتی که چارفصل به دورم میرقصیدند
رفتارتان چهقدر شبیهم بود.
در من
فریادهای درختی ست
خسته از میوههای تکراری.
من، ماهیِ خسته از آبم!
تن میدهم به تو
تورِ عروسی غمگین
تن میدهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کردهاست.
پس روزهایمان همین قدر بود؟!
و زندگی آن قدر کوچک شد
تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم
افتادیم.
که این بار پیش از زخم آمده بود
آن قدر در خانه ماند
که خواهرم شد.
با چرک پردهها
با چروک پیشانی دیوار
کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاکِ عقربه هایی
که تکه تکهمان کردند.
پس زندگی همین قدر بود؟
انگشت اشارهای به دوردست؟
برفی که سالها بیاید و ننشیند؟
و عمر
که هرشب از دری مخفی میآید
با چاقویی کُند
ماه،
شاهد این تاریکی ست
و ماه
دهان زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل میکند
وماهی سیاه کوچولو
که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود
حالا در شقیقه هایم میچرخد
در من صدای تبر میآید!
آه انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج
وقتی که چارفصل به دورم میرقصیدند
رفتارتان چهقدر شبیهم بود.
در من
فریادهای درختی ست
خسته از میوههای تکراری.
من، ماهیِ خسته از آبم!
تن میدهم به تو
تورِ عروسی غمگین
تن میدهم
به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کردهاست.
پس روزهایمان همین قدر بود؟!
و زندگی آن قدر کوچک شد
تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم
افتادیم.