تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1402/1/25 , 10:30) |
داره بارون میاد!
اینجا شبِ آسمونی!
اینجا شبِ روی خاک، 1شبِ بی ستاره.
شبی سیاه و سنگین، که انتها نداره!
شبای تلخِ غربت، سیاه و ساکت و سرد،
پر از خیالِ دیروز، پر از جنون پر از درد!
بارون میاد و من باز، سرم به روی دیوار،
اشکای داغِ ای کاش، خسته ام اما بیدار.
پشتِ حصارِ بن بست، گم شده در بیابون،
دلم به رنگِ یلدا، صدام صدای بارون!
چی بگم آسمونی! هوای خوندنم نیست،،
میخوام دیگه نباشم، که جای موندنم نیست.
تکیه به سنگِ بن بست، حصارِ ساکتِ شب،
دارم می پاشم از خود، دارم میمیرم از تب.
سکوتِ سردِ اینجا، شکستنش گناهه!
صدا صدای نفرت، اینجا چه قدر سیاهه!
دفترِ خاطراتم، رفیقِ خورد و خسته،
مثلِ نگاهِ من خیس، مثلِ دلم شکسته.
باز داره بارون میاد، از آسمونِ تاریک،
می باره و می بارم، چه دوریم و چه نزدیک!.
خسته ام آسمونی! اینجا سیاه و سرده!
اشکام شبیهِ آتیش، هوام هوای درده.
صدام کن آسمونی! تا از قفس رها شم،
پر بزنم از این خاک، جفتِ ستاره ها شم.
اونجا که از من و ما، اسم و نشون نباشه،
ضربت و تیر و تهمت، مرامشون نباشه.
میگفتی پشت هر شب صبح صادقی هم هست
بزار که بینشون شم شاید تموم شه بنبست!
اینجا شبِ آسمونی!
اینجا شبِ روی خاک، 1شبِ بی ستاره.
شبی سیاه و سنگین، که انتها نداره!
شبای تلخِ غربت، سیاه و ساکت و سرد،
پر از خیالِ دیروز، پر از جنون پر از درد!
بارون میاد و من باز، سرم به روی دیوار،
اشکای داغِ ای کاش، خسته ام اما بیدار.
پشتِ حصارِ بن بست، گم شده در بیابون،
دلم به رنگِ یلدا، صدام صدای بارون!
چی بگم آسمونی! هوای خوندنم نیست،،
میخوام دیگه نباشم، که جای موندنم نیست.
تکیه به سنگِ بن بست، حصارِ ساکتِ شب،
دارم می پاشم از خود، دارم میمیرم از تب.
سکوتِ سردِ اینجا، شکستنش گناهه!
صدا صدای نفرت، اینجا چه قدر سیاهه!
دفترِ خاطراتم، رفیقِ خورد و خسته،
مثلِ نگاهِ من خیس، مثلِ دلم شکسته.
باز داره بارون میاد، از آسمونِ تاریک،
می باره و می بارم، چه دوریم و چه نزدیک!.
خسته ام آسمونی! اینجا سیاه و سرده!
اشکام شبیهِ آتیش، هوام هوای درده.
صدام کن آسمونی! تا از قفس رها شم،
پر بزنم از این خاک، جفتِ ستاره ها شم.
اونجا که از من و ما، اسم و نشون نباشه،
ضربت و تیر و تهمت، مرامشون نباشه.
میگفتی پشت هر شب صبح صادقی هم هست
بزار که بینشون شم شاید تموم شه بنبست!