تاپیک: هرچی دل تنگت میخواد بگو
kakojavad [#] (1401/12/6 , 00:08) desert |
از در درآمدی و من از خود به در شدم / گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست / صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ساکن شود ، بدیدم و مشتاق تر شدم
چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب / مِهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم / از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت / کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
او را خود التفات نبودش به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند : روی سرخ تو سعدی ، چه زرد کرد / اکسیر عشق بر مِسم افتاد و زر شدم
گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست / صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ساکن شود ، بدیدم و مشتاق تر شدم
چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب / مِهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم / از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت / کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
او را خود التفات نبودش به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند : روی سرخ تو سعدی ، چه زرد کرد / اکسیر عشق بر مِسم افتاد و زر شدم