تاپیک: کلبه ی تنهایی های آگرین
آگرین [#] (1400/4/9 , 09:30) |
خری خوش هیکل و بیشیله پیله
ز مستی عرعری زد در طویله
از آنجایی که او یک ماده خر بود
ز حال نرّه خرها بیخبر بود
صدایش رفت بیرون از طویله
و غوغایی بپا شد در قبیله
خری بشنید و گوشش تیز گردید
و شوقش از دهان سر ریز گردید
بگفتا میزنم الآن مخش را
بگرمی میدهم من پاسخش را
صدا را صاف کرد از روی شادی
نوا سر داد با آن ساز بادی!
صدای عرعرش همراه با سوت
رسید و ماده خر را کرد مبهوت
خر ماده ز غفلت یک غلط کرد
خر نر هم به سبک خیش چت کرد
خلاصه !!! گفتمان آغاز گردید
و قفل آن طویله باز گردید
حوالی غروب پنجشنبه بود
رسید آن کوه آتیش پیش پنبه
برای مخ زنی با مکر و حیله
به نرمی رفت نَزدَش در طویله
بگفتا آن وقت با شور و مستی
همان جفتی که میخواهم تو هستی!
مرامم مثل نرهای دگر نیست
مرا میلی به خرهای دگر نیست!
گرسنه میرسم از راه دوری
که شاید نان ببندم در تنوری
چه مشکلها که از هر سو کشیدم
چه پشکل ها به یادت بو کشیدم!
گَهی تیپ خود را ساده کردم
گَهی خود را بشکل ماده کردم!
گَهی از هر خری الگو گفتم
گَهی هم رفته و زیر ابرو گرفتم
برای تو که با این تیپ عالی
خری زیبا . الاغی ایدعالی
دلم را برده دندان قشنگت
منم دیوانه پالان تنگت
تو کاینسان بنده را تسخیر کردی
دماغت را کجا تعمیر کردی؟؟
صدای تق تق نعلت مرا کشت
خودت را کاشکی میدیدی از پشت
به آوازت بری دلهای نر را
ز نازت می کشی یک گله خر را
فدای عرعرت یک شعر برکن
بپر آنسوی آب نغمه سر کن
بچرخان روی سِن زیبا دمت را
بده بیرون چون پشگل آلبومت را
و ماده ناز کرد . اما غرض داشت
خودشم کره خر! انگار مرض داشت!
بگفت اینها که میگویی قبول است
ولی قصد تو تنها حال و حُول است!
نیاوردم بجا! هر خر که هستی
ز عرعرهایت آید بوی مستی
تو یا پر خورده ای . یا لات و لوتی
چو دارد خر سواری هم شروطی!
قشنگ است این عراجیفی که گفتی
ولی در این گرانی حال مفتی!
بگو بینم که داری مایه تیله
بگفتا آری ای ماه طویله!!
خَرَم پالان برایت بروی چشمم
زنم آخور برایت توی چشمم
تو شیر مرغ خواه و جان آدم
من خر میکنم آن را فراهم!!
کنم تنظیم خود را مثل ساعت
که جا عر زدن گویم اطاعت
وگر خواهی با من به یک اشاره
بگویم جای عرعر آره آره!
پس از این بنگری خرکاری ام را
پر از عشقت بینی گاری ام را
همیشه دست پر آیم کز آغاز
بضرب باسن این در را کنم باز!
بگفتا کوفت ! رویَت را بنازم!!
بگفتا جااااان خویت را بنازم
بگفتا رد مشو از خط قرمز
بگفتا این تن بمیرد بی تو هرگز!
بگفتا . صاحبم باشد محال است
بگفت او خودشم اهل حال است!!!
بگفت آید صدای کفش پاهاش
بگفتا ول کن او را گور باباش!
بگفتا کار آخور سخت باشد
بگفت آن با من بدبخت باشد!
بگفتا گر زدی حرف درشتم
بگفت آندم نشادر زن به پشتم!
بگفتا کاه و جو خواهیم . هوش . باش
بگفت از خود برایم گو و خوش باش
بگفتا شیر بچه
گفت با من
خلاصه گفت هرچه گفت بامن!!!
زخالی های خود پر کرد او را
کشاند آن سوی دیگر گفتگو را!
و ماده اندک اندک خامتر شد
زبان بازی شنید و پاک خر شد!
نمیگویم دگر آن کار شب را
که خود بهتر شناسی نره خر را!!!
اگر بر این خر عریان سواری
بیا پایین که پایانی نداری!
زمینت می زند آنسان که هرگز
فراموشت نگردد خط قرمز
چنان جفتک زَنَد بر آبرویت
که ریزد آب آن از زیر و رویت!!
بیا شاعر مکن بر خلق پیله
کجا بودیم؟؟؟ ها توی طویله!!!
مرض های خودش را بیش و کم ریخت
ولی یک دفعه وضعیت به هم ریخت!
بناگه داستان پیچیده تر شد
ورق برگشت و اوضاع خر تو خر شد!
#مرتضی اسداللهی
ز مستی عرعری زد در طویله
از آنجایی که او یک ماده خر بود
ز حال نرّه خرها بیخبر بود
صدایش رفت بیرون از طویله
و غوغایی بپا شد در قبیله
خری بشنید و گوشش تیز گردید
و شوقش از دهان سر ریز گردید
بگفتا میزنم الآن مخش را
بگرمی میدهم من پاسخش را
صدا را صاف کرد از روی شادی
نوا سر داد با آن ساز بادی!
صدای عرعرش همراه با سوت
رسید و ماده خر را کرد مبهوت
خر ماده ز غفلت یک غلط کرد
خر نر هم به سبک خیش چت کرد
خلاصه !!! گفتمان آغاز گردید
و قفل آن طویله باز گردید
حوالی غروب پنجشنبه بود
رسید آن کوه آتیش پیش پنبه
برای مخ زنی با مکر و حیله
به نرمی رفت نَزدَش در طویله
بگفتا آن وقت با شور و مستی
همان جفتی که میخواهم تو هستی!
مرامم مثل نرهای دگر نیست
مرا میلی به خرهای دگر نیست!
گرسنه میرسم از راه دوری
که شاید نان ببندم در تنوری
چه مشکلها که از هر سو کشیدم
چه پشکل ها به یادت بو کشیدم!
گَهی تیپ خود را ساده کردم
گَهی خود را بشکل ماده کردم!
گَهی از هر خری الگو گفتم
گَهی هم رفته و زیر ابرو گرفتم
برای تو که با این تیپ عالی
خری زیبا . الاغی ایدعالی
دلم را برده دندان قشنگت
منم دیوانه پالان تنگت
تو کاینسان بنده را تسخیر کردی
دماغت را کجا تعمیر کردی؟؟
صدای تق تق نعلت مرا کشت
خودت را کاشکی میدیدی از پشت
به آوازت بری دلهای نر را
ز نازت می کشی یک گله خر را
فدای عرعرت یک شعر برکن
بپر آنسوی آب نغمه سر کن
بچرخان روی سِن زیبا دمت را
بده بیرون چون پشگل آلبومت را
و ماده ناز کرد . اما غرض داشت
خودشم کره خر! انگار مرض داشت!
بگفت اینها که میگویی قبول است
ولی قصد تو تنها حال و حُول است!
نیاوردم بجا! هر خر که هستی
ز عرعرهایت آید بوی مستی
تو یا پر خورده ای . یا لات و لوتی
چو دارد خر سواری هم شروطی!
قشنگ است این عراجیفی که گفتی
ولی در این گرانی حال مفتی!
بگو بینم که داری مایه تیله
بگفتا آری ای ماه طویله!!
خَرَم پالان برایت بروی چشمم
زنم آخور برایت توی چشمم
تو شیر مرغ خواه و جان آدم
من خر میکنم آن را فراهم!!
کنم تنظیم خود را مثل ساعت
که جا عر زدن گویم اطاعت
وگر خواهی با من به یک اشاره
بگویم جای عرعر آره آره!
پس از این بنگری خرکاری ام را
پر از عشقت بینی گاری ام را
همیشه دست پر آیم کز آغاز
بضرب باسن این در را کنم باز!
بگفتا کوفت ! رویَت را بنازم!!
بگفتا جااااان خویت را بنازم
بگفتا رد مشو از خط قرمز
بگفتا این تن بمیرد بی تو هرگز!
بگفتا . صاحبم باشد محال است
بگفت او خودشم اهل حال است!!!
بگفت آید صدای کفش پاهاش
بگفتا ول کن او را گور باباش!
بگفتا کار آخور سخت باشد
بگفت آن با من بدبخت باشد!
بگفتا گر زدی حرف درشتم
بگفت آندم نشادر زن به پشتم!
بگفتا کاه و جو خواهیم . هوش . باش
بگفت از خود برایم گو و خوش باش
بگفتا شیر بچه
گفت با من
خلاصه گفت هرچه گفت بامن!!!
زخالی های خود پر کرد او را
کشاند آن سوی دیگر گفتگو را!
و ماده اندک اندک خامتر شد
زبان بازی شنید و پاک خر شد!
نمیگویم دگر آن کار شب را
که خود بهتر شناسی نره خر را!!!
اگر بر این خر عریان سواری
بیا پایین که پایانی نداری!
زمینت می زند آنسان که هرگز
فراموشت نگردد خط قرمز
چنان جفتک زَنَد بر آبرویت
که ریزد آب آن از زیر و رویت!!
بیا شاعر مکن بر خلق پیله
کجا بودیم؟؟؟ ها توی طویله!!!
مرض های خودش را بیش و کم ریخت
ولی یک دفعه وضعیت به هم ریخت!
بناگه داستان پیچیده تر شد
ورق برگشت و اوضاع خر تو خر شد!
#مرتضی اسداللهی