ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ELy  (1398/11/19 , 00:09)
هستم ولی خستم
?#حکایتی_پندآموز

گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده فقیرم وچیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد وهندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد.فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد،و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد،فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین...
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده هست و این هندوانه خوب را بخاطر پول.
وای از این ریا.....
رای ها (3)
لایک (3) | دیس لایک (0)
+1 تیدا (1398/11/19 , 00:29)
+1 Homa : Hidden (1398/11/19 , 00:29)
+1 kia (1398/11/19 , 00:17)
در کل: 3

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 5 مهمان